eitaa logo
🇮🇷 مصباح رهپویان ولایت 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
15.7هزار ویدیو
606 فایل
امام‌خمینی (ره): "کار‌برای‌خدا‌خستگی‌ندارد!-" امام‌خامنه‌ای (حفظه‌الله‌تعالی): انقلابی‌فکر کنید، انقلابی‌عمل‌کنید!.. اهداف کانال: اطلاع‌رسانی، بصیرت افزایی و ... ادمین. @mahammad_hasan_abdi @mesbaherahpuyan
مشاهده در ایتا
دانلود
سه دقیقه در قیامت.pdf
22.99M
🔰 🔰 📚عنوان : سه دقیقه در قیامت ✍نویسنده : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 📖موضوع : داستان 📕تعداد جلد : ۱ جلد 🔰پیشنهاد شده توسط مخاطبین محترم
❇️جایی نروید که مناسب شما نباشد❇️ ✅پدری قبل از مرگ به پسرش گفت: این ساعت مچی را از پدرم به ارث بردم و این قدمتی ۲۰۰ساله دارد من آن را به تو می‌دهم ولی قبل از آنکه آن را به تو هدیه بدهم به ساعت فروشی برو و بگو می‌خواهم آن‌را بفروشم و ببین چقدر خریدار است؟ پسر به ساعت فروشی رفت و بازگشت و به پدر گفت: این ساعت را به ۵ دلار میخرید زیرا می‌گفت قدیمی وبدرد نخور است. پدر گفت : به کافی شاپ برو وباز هم بپرس پسر رفت و برگشت.... جواب همان ۵ دلار بود چون ساعت قدیمی وبدرد نخور بود پدر گفت: حالا به موزه برو وباز هم بپرس پسر به موزه رفت و برگشت وبه پدرش گفت: آن‌ها به دلیل قدمت ساعت به من پیشنهاد ۱میلیون دلار کردند پدر گفت: من می‌خواستم تورا آگاه کنم که فقط مکان درست ومناسب، تو را به درستی ارزش می‌گذارد. خود را در جای اشتباهی قرار نده فقط کسی‌که ارزش شما را می‌داند از شما قدردانی می‌کند. 🌸پس جایی نروید که مناسب شما نباشد.🌸 ارسالی: حجت الاسلام الله قلی
کوتاه ولی تأمل برانگیز: 💥روزی دست پسر بچه‌ای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشت‌هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می‌کنم دستت بیرون می‌آید.» پسر گفت: «می‌دانم اما نمی‌توانم این کار را بکنم.»پدر که از این جواب پسرش شگفت‌زده شده بود پرسید: «چرا نمی‌توانی؟» پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکه‌ای که در مشتم است، بیرون می‌افتد.» ✅ شاید شما هم به کار این پسر بخندید، اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می‌بینیم که همه ی ما در زندگی به بعضی چیزهای کم‌ارزش چنان می‌چسبیم که هدفی که برای آن خلق شده ایم و زندگی ابدی که پس از رفتن از این دنیا داریم را فراموش می‌کنیم و بعد در جهان آخرت تا ابد حسرت خواهیم خورد به خاطر کم کاری ها و غفلت از این حقیقت عظیم یعنی موقتی بودن دنیا و ابدی بودن جهان آخرت واگربچسبیم به مال دنیاخودمان گیر می کنیم لذابایدازبعضی چیزهادست برداشت. ارسالی:حجت الاسلام محمد زنگوئی
💐‌ کوتاه 💐 "کشتی" در طوفان شکست و "غرق شد." فقط "دو مرد" توانستند به سوی جزیره ی کوچک بی آب و علفی شنا کنند و "نجات یابند." دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند؛ "بهتر است از خدا کمک بخواهیم." بنابراین دست به "دعا" شدند و برای این که ببینند دعای کدام بهتر "مستجاب" می شود به گوشه ای از جزیره رفتند... "نخست،" از خدا "غذا" خواستند؛ فردا "مرد اول،" درختی یافت و "میوه ای" بر آن، آن را خورد. اما "مرد دوم" چیزی برای خوردن نداشت. هفته بعد، مرد اول از خدا "همسر و همدم" خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، "زنی" نجات یافت و به مرد رسید. در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت. مرد اول از خدا "خانه، لباس و غذای بیشتری" خواست، فردا، به صورتی "معجزه آسا،" تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید. مرد دوم هنوز هیچ نداشت. دست آخر، مرد اول از خدا "کشتی" خواست تا او همسرش را با خود ببرد. فردا کشتی ای آمد و در سمت او "لنگر" انداخت، مرد خواست به همراه همسرش از "جزیره" برود و مرد دوم را همانجا "رها" کند..! پیش خود گفت: مرد دیگر حتما "شایستگی" نعمت های الهی را ندارد، چرا که درخواستهای او پاسخ داده نشد، پس همینجا بماند بهتر است! زمان حرکت کشتی، ندایی از او پرسید: «چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟» مرد پاسخ داد: «این همه نعمت هایی که به دست آورده ام همه مال خودم است و خودم درخواست کرده ام. درخواست های همسفرم که پذیرفته نشد. پس چه بهتر که همینجا بماند.» آن ندا گفت: اشتباه می کنی! تو مدیون او هستی... هنگامی که تنها "خواسته او" را اجابت کردم، این "نعمات" به تو رسید... مرد با تعجب پرسید: «مگر او چه خواست که من باید مدیونش باشم؟» * و آن ندا پاسخ داد: «از من خواست که تمام دعاهای تو را مستجاب کنم!!..» * نکته: * داشته هایمان را شاید مدیون کسانی باشیم که برای خود هیچ نمی خواستند و فقط برای ما دعا می کردند... @mesbaherahpuyan