مشکات
✨📿✨📿✨📿✨📿✨ #داستان_عارفانه 🌹 قسمت ۲۸ #دوکوهه پاییزسال🗓۱۳۶۴بود.وقتی با دوستان واردپادگان دوکوهه شدی
✨📿✨📿✨📿✨📿✨
#داستان_عارفانه 🌹
قسمت ۲۹
#صبحانه_فانوسی✨
بعد از مدتی حضور در دو کوهه اعلام شد📣که گردان سلمان برای پدافندی به منطقه شهرمهران اعزام می شود.
شبانه🌃 جایگزین یک گردان دیگرشدیم.من و احمدآقا و علی طلایی وچندنفر دیگر در یک سنگربودیم.
احمد آقا بعداز نمازشب به سراغ بچه هامی آمد.خیلی آرام بچه هارابرای نمازصبح 🌅صدامی کرد.
احمدآقامی رفت بالای سربچه هاو با ماساژدادن شانه های رفقا,باملایمت 🙂می گفت:فلانی,بلند می شی?موقع نمازصبح شده.
بعضی ازبچه ها با اینکه بیدار بودن ؛ازقصد خودشان را به خواب می زدن تا احمدآقا شانه آن ها را ماساژ بده😉
سنگر ما بزرگ بود و پشت سراحمدآقا جماعت برقرارمی شد.
بعد از نمازو زیارت عاشورا بود که احمدآقا سفره را پهن می کرد و می گفت:خوابیدن 😴دربین الطلوعین مکروه است بیاید صبحانه بخوریم😋ما در آن روزها صبحانه فانوسی,می خوردیم,صبحانه ای درزیرنورفانوس 🙂چون هنوز هوا روشن نشده بود.
توی سنگرنشسته بودیم.یکدفعه صدای مهیب انفجار آمد😱پریدیم بیرون یک گلوله توپ مستقیم به طرف سنگرمااصابت کرده بود.گفتم:بچه ها نکنه دشمن می خواد بیاد جلو⁉️دراطراف سنگرما وبر روی یک بلندی,سنگرکوچکی قرارداشت که برای دیده بانی استفاده می شد.مسئول دسته مابه همراه دونفردیگردویدند🏃به سمت سنگردیده بانی.
احمدآقامعمولاًانسان کم حرفی بود و آرام حرف می زدیکبارفریاد🗣زد:سرجای خود بایستید نرید اونجا😶هرسه نفرسرجای ایستادند!احمدآقاسرش رابه آهستگی پایین آورد.همه باتعجب به هم نگاه 👀کردیم این چه حرفی بودکه احمد آقا زد😳 چرا داد زد⁉️
یکباره صدای انفجارمهیبی آمد,همه خوابیدندروی زمین😑وقتی گردوخاک ها فرونشست به محل انفجار نگاه 👀کردیم.ازسنگرکوچک دیده بانی هیچ چیزی باقی نمانده بود😱
یکبار از فاصله دور به سمت خط می آمدیم.یک خاکریزبه سمت خط مقدم کشیده شده بود.احمدآقا از بالای خاکریزحرکت🚶 می کرد.فرمانده گروهان ازدورشاهد👀حرکت مابود.یکدفعه فریادزد: برادرنیری ,بیا پایین, الان تیر می خوری😲احمدآقا سریع از بالای خاکریز به پایین آمد.همین که کنار من قرارگرفت گفت: من تو این منطقه هیچ اتفاقی برام نمی افته.محل شهادت 🌷من جای دیگری است!
چند روز بعد دیدم خیلی خوشحاله😌تعجب کردم وگفتم: برادرنیری ندیده بودم این قدرشاد باشی⁉️گفت: من تو تهران دنبال یک کتاب بودم ولی پیدا نکردم.امّا اینجا توانستم این کتاب 📓روپیدا کنم .بعد دستش را بالا آورد.کتاب《سیاحت غرب》دردست احمدآقابود.
┅─═ঊঈ🌸🎀🌸ঊঈ═─
👈 ادامه دارد... 🔜👉
#تنها_مسیری_ام
#کانال_بهشت_خانواده💞
https://eitaa.com/beheshtekhanevadeh