eitaa logo
ღمشــڪاتـــــــ‌ـღ
203 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1هزار ویدیو
24 فایل
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كمِشْكاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ …؛ متولد۱۵اسفند ۱۴۰۰ (۳شعبان) همزمان با ولادت حضرت عشق آقای اباعبدالله:)❤ https://daigo.ir/secret/2401516868 حرفاتون بمون بگین . #حامی‌هر‌چی‌که‌وصلمون‌کنه‌به‌خدا
مشاهده در ایتا
دانلود
با تلاوت قرآن، اقامه نماز و انفاق پنهان و آشکار با خدا تجارتی انجام ده که درصدی متضرر نمی‌شوی! 📖 سوره فاطر آیه ۲۹ ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
🗣اذان که دادن بگو پیش به سوی سیاه کردن روی شیطان😁🏃‍♂️ ⚔️زندگی میدونه جنگه حاجی.... اگه نزنی،میخوریا😅👊 تو روی اونو سیاه کنی اون روی تورو سیاه میکنه🖤 اذان که دادن بدون معطلی بدو سمته خدا و بگو جونم خداجونم اومدم🏃‍♂️😍 💥وای نمیدونی شیطون چقدر حسودیش میشه😁نمیدونی چقد کفری میشه😌 چون خودش هزاران سال خدارو عبادت کرده بود و بالا رفته بود اصلا دوس نداره تو هم عبادت کنی و بالا بری... خیلی حسودیش میشه 👌یادت باشه: هیچی‌به‌اندازه ی‌نماز نخوندن‌تو‌شیطونو‌خرذوق‌نمیکنه و چقدر بده ادم دشمنشو ! اون کسی که ازش متنفره رو خوشحال کنه☹️💔 قبول داری دیگه ؟ هوم؟ پس‌نماز‌بخون....تااین‌ملعون‌پوزش‌به‌خاک‌مالیده‌بشه☺️✌️ نماز‌اول‌وقت‌عشقههه💕 صبحونه‌‌ی‌مقوی‌ِروح 😋🍧
دوستان، اینو یه دختر سوری که در محاصره داعشی‌ها بودن تعریف کرده! حتما بخونید👇🏻 بابام اسلحه آورد خونه و گفت: اگه اتفاقی افتاد و من نبودم، خودتونو بُکشین! از بابام پرسیدم چرا؟ گفت: چون اگر خودتونو نَکُشین، داعشی‌ها بلایی سرتون میارن، که آرزو می‌کنین کاش به دنیا نیومده بودین.. فردای اون روز چندتا خانواده به دست داعش اسیر شدن؛ که پسرها، مردها، پیرمردها و پیرزن‌ها رو سَر بریده بودن و دختران و زنان رو بُرده بودن💔 اینجا بود که مجبور شدیم یکی اعضای از خانواده رو انتخاب کنیم که اگر اتفاقی افتاد، همه ما رو بُکُشه و بعد هم خودشو بکشه.. در آخر برادرم که ۱۲ سالش بود به اصرار مامانم قبول کرد که این کار رو انجام بده! ما نه شب داشتیم و نه روز واقعا توی شدیدترین و سخت‌ترین شرایط روحی بودیم.. مامانم همش با گریه به برادرم میگفت: اسلحه رو از خودت جدا نکن چون هر لحظه ممکنه اوضاع جوری بشه که ازش استفاده کنی و نزاری ما زنده به دست این داعشی‌های کافر بیوفتیم.. میگفت: پسرم نکنه دلت به رحم بیاد، که اگر ما رو نَکُشتی اونا به طرز فجیعی ما رو میکُشن! چند روزی رو با این اوضاعِ بد و استرس شدید گذروندیم و یه روز که داشتم نماز صبح می‌خوندم، صدای شلیک گلوله توی روستا شروع شد و درگیری خیلی شدید بود! همه بیدار شدیم و برادرم اسلحه رو دست گرفته بود و مامانم میگفت: هر وقت بهت گفتم اول منو بکش بعد سه تا خواهرت، بعد هم خودت.. درگیری تقریبا سه ساعت طول کشید، ما دیگه ناامید شده بودیم و گفتیم دیگه کار تمومه! که یهو بابام اومد و مامانم گفت چی شده؟! بابام گفت: ما درگیر نشدیم، ایرانی‌ها اومدن با داعشی‌ها درگیر شدن، میخوان محاصره روستا رو بِشکنن تا ما رو از این کُفار نجات بدن😍 و یک‌ ساعت بعد، محاصره شکسته شد. خدا رو شاهد میگیرم که تمام اهالیِ روستا با دیدن نیروهای ایرانی از خوشحالی، گریه شوق می‌کردیم و بالاخره این کابوس حقیقی تموم شد. اون روزها رو هیچوقت فراموش نمی‌کنیم که چطور شب رو به‌ صبح و روز رو به شب می‌رسوندیم.. + برای شادی روح سردار سلیمانی، یارانِ با وفاشون، شهدا و سلامتی همه کسانی که برای امنیت کشورمون تلاش می‌کنن، هر چقدر دوست دارید، صلوات بفرستید✨ ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میشنود صدایی به کوچکی صدای تو را خدایی که به بزرگی جهان هستی است... کافیست صدایش کنی... ••••✨🌧🌿 ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
وقتی برای کسی از ته قلبتان درخواست و آرزوی موفقیت، شادی و سلامتی میکنید، این موج نیک خواهی، ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش میکند.. ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
تو خونه‌ی ما مثل هر خونه‌ی دیگه‌ای، مامان در جواب فلان چیز کجاس؟ جواب می‌ده: همونجاس! البته برعکس خیلی خونه‌ها، تو خونه‌ی سبز ما وسایل هر هفته جابه‌جا می‌شن، یعنی هرهفته کابینت رو باز کنی می‌بینی چیزهای جدیدی توشه و چیزهای قبلی اونجا نیست. چند روز پیش صبح رفتم در کابینت زیر ظرف‌شویی رو باز کردم. یه شال گنده پیچیدم دور دهن و دماغم تا ریه‌م صدمه نبینه. رفتم و وایتکس ریختم کف توالت و تا می‌شد سنگ‌ها رو سابیدم. هی سابیدم و هی غر زدم که وایتکس هم وایتکسای قدیم که لعنتی بساب. هی کف زمین و در و دیوار را سابیدم. و درنهایت دبه‌ی بزرگ وایتکس را گذاشتم روی زمین. ده دقیقه‌ای ایستادم و در و دیوار را نگاه کردم تا سنگ‌ها کاملا سفید شوند، تا دیوار و زمین بدرخشد. بعد همه جا را آب کشیدم و آمدم بیرون. به مامان گفتم: ببین خوب شد؟ سرش را چرخاند به سمتم که: اون دبه چیه؟ گفتم: وایتکس! گفت: اون آبه، پر کردم تو ظرف وایتکس خالی، برای اینکه اگه آب قطع شد. گفتم: خب پس وایتکس کجاس!؟ گفت: همونجاس! ³¹³____________________________ 🌻|| @meshkaatt313
و من دوستت دارم با روی سیاه و در قعر چاه و با نامه‌ی پر گناه... و شکر از نعمتهایی که به منزل دل روانه کردی ، معبود من🥺🥰 | 💞| ³¹³____________________________ 🌻||@meshkaatt313