eitaa logo
مشڪاٺ‌¹¹⁴
161 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
651 ویدیو
12 فایل
با یِک نفس تمام جهنم شود بهِشت گویند اگر جهنميان يك صدا حسين تاسیس 《⁸ مرداد ¹⁴⁰¹》 < ¹ محرم ¹⁴⁴⁴ > کپی مطالب باذکرصلوات جهت تعجیل اقاامام‌زمان(عج)بلامانع میباشد🦋 @Meshkat_114
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 : 🌿 ، ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه و استعانت به درگاه خداوند است تا این را به انقلاب (عجل الله فرجه الشریف) وصل نماید. @Meshkat_114
🌷: 🌿 بدون شناخت معنا ندارد، تا درک و شناخت نباشد ها پاک نمی شود. 📚 @Meshkat_114
🌷 : 🌿 تنها به باشید, به او پناه ببرید و به خدا داشته باشید. @Meshkat_114
🌷 : 🌿 سرمایه ، گذشتن از همه چیزاست. برای گذشتن ازهمه چیز، بایدشبانه روز، وجودمان با خدا باشد، آنقدر باشیم که خدا از ما راضی شود. @Meshkat_114
🌷 : 🌿 صحنه ی ، میدان باز و وسیعی است که حصارپذیر نیست. فناءالله و محو و حل شدن در خدا و رسیدن به رضوان الله، زمان و مکان نمی شناسد. 🌐 @Meshkat_114
🌷 : 🌿 به عنوان یک برادر کوچکتر خواهش می کنم برای دیدن خانواده شهدا به منازل این عزیزان بروید و به آنها سرکشی کنید. 🌐 @Meshkat_114
🌷 : 🌿 می گفت: وقتی در جبهه ها هستیم و دستمان را به طرف خدا می بریم، انگار که وجود باریتعالی را در آن منطقه تجسم می کنیم، اما وقتی وارد شهر می شویم، نمازمان هم شهری می شود. @Meshkat_114
🌷 : 🌿 یعنی پاک شدن درون، پاک شدن به منزله ی اینکه انسان پیدا کند، متقی شود و خودش را برای یک عملیات درونی آماده کند. @Meshkat_114
🌷 : 🌿 در راهی که برای خدا می پیماید، اگر یک لحظه احساس کند که نا امید است، آن لحظه، لحظه‌ی کفر و شرک است؛ چرا که همه‌ی وجود ما به دست خداست و همیشه باید امیدوار بود و داشته باشیم. @Meshkat_114
🌷خاطرات : 🌿 با رفته بودند حج. روی یه کاغذ نوشته بودند "الموت لامریکا" و یکشون مخ یکی از شرطه ها رو کار گرفته بود و اون یکی به بهونه گرم گرفتن باهاش کاغذ رو چسبونده بود پشت شرطه. چند لحظه بعد سرو صدای عربها درامده بود و شرطه از همه جا بی خبر تازه فهمیده بود چه رودستی خورده...
🌷 خاطرات : 🌿 زنگ زده بود که نمیتونه بیاد دنبالم. باید منطقه می موند. خیلی دلم تنگ شده بود. آنقدر اصرار کردم تا قبول کرد خودم برم. من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد. وقتی رسیدم، کف آشپزخانه تمیز و همه میوه های فصل توی یخچال چیده شده بود. کباب هم آماده بود روی اجاق، بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود، با یک نامه...
🌷 خاطرات : 🌿 حاجی داشت حرف میزد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی میکرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟ گفت: همینو -واقعا؟جون حاجی؟ نگاهش را دزدید و گفت: ماهی رو فردا ظهر میدیم حاجی قاشق را برگرداند بخدا فردا بهشون میدیم حاجی همین طور که کنار میکشید گفت: به خدا منم فردا ظهر می خورم! @Meshkat_114