انا فتحنا لک فتحا مبینا
روایت فتحشان را قبل از حضور در یادمان خواندهام، و همین باعث ترکیب جملات ویادمان میشود.
جملهی راویای که همراه وزوایی بوده برایم تکرار میشود "آن منطقه پر از شیار بود"
پیچ و خم راه را نگاه میکنم، در نظرم راه سختیست که تابش آفتاب سخت ترش هم میکند، کسی در سرم میگوید "یعنی این راه، همون راهیه که وزوایی تو فتح المبین اومده؟"
جملهی بعدی "راوی گفت سعی کردن یادمان و خاکریزهاش رو همونطور که بودن، حفظ کنن تا کمترین تغییرو داشتع باشه"
پس، این راه همان راهی است که وزوایی در آن قدم گذشته و از آن بالاتر، همان راهیست که در شب دوم فروردین ۶۱ حضرت زهرا، عملیات را فرماندهی کرده. لطیف تر بگویم، همان راهی که مادری دست محسنش را گرفته...
راستش را بخواهید، همینهاست که فتح المبین و راه پر پیچ و خمش را برایم دوست داشتنی میکند؛ شهید وزوایی
استغاثهاش به حضرت زهرا و مادرانهای که بهانهی خلقت برای محسن وزوایی و هزار فرزند دیگرش خرج کرد...
دوم فروردین سالروز آغاز عملیات فتح المبین
#مشکات
#فتح_المبین
#بسیج_دانشجویی
#دانشگاه_بین_المللی_امام_خمینی_ره
@Meshkat_ikiu