eitaa logo
مشکوة الانوار
1.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
107 فایل
#مدرس_حوزه_علمیه_اصفهان #ذاکر_آل_الله ♻ #شهرابریشم ☔❕ اقل عباده ابراهیمی @hajaghamohsen 0913 320 7042 @Meshkatalanvar سلام ان شاء الله کانال رو بپسندی ! اگر مایلی #احادیث و #پستای کانال رو با #صلواتی نذر #امام_زمان "عجل الله فرجه" #کپی کن !📍
مشاهده در ایتا
دانلود
❖ـــــ﷽ــــ❖ ◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ ⚫️ 👇❕ حضرت امام حسین "علیه السلام"🌷 📌 📍💦 انا قتیل العبرات لایذکرنی مومن الا بکی💦 📍❕ ✍ جناب علی اکبر مهدی پور در کتاب «جرعه ای از کرامات امام حسین» می نویسد : 👇 ❕ 🍀یکی از خطبای ارجمند در قائمیّه اصفهان در ایام نیمه شعبان سال 1389 هجری شمسی برفراز منبر گفت : 👇 ❕ 🎖دو ماه پیش با جوانی به نام رضا آشنا شدم که سرنوشت خود را برای من تعریف کرد . گفت: من جوانی شرّ بودم... جز نماز و روزه هرکاری انجام می دادم. 🌹❕ 📌شب عاشورا پدر و مادرم به حسینیه رفتند ، من بدنبال کثافت کاری خود بودم ، در مسیر خود دختری را سوار کردم که می خواست به حسینیه برود ، او را به زور به محلّی بردم و خواستم به او تعدّی کنم ، هرچه گریه و تضرّع کرد و گفت : 👇 ❕ ➰شب عاشوراست ، اعتنا نکردم . ⚡️❕ 🌴گفت : من علویّه هستم ، به پاس حرمت مادرم حضرت زهرا مرا رها کن ، اعتنا نکردم. 🌹❕ 📌گفت : بیا امشب با امام حسین "علیه‌السلام"📍" معامله کن ، امام حسین "علیه السلام" دست عطوفتش را بر سر تو بکشد.🌹❕ 🎖نام امام حسین علیه السلام"🍀 تمام اعماق دلم تأثیر گذاشت ، او را سوار کردم و دم در حسینیه پیاده اش کردم. 🌹❕ 💥به خانه برگشتم ، تلویزیون را روشن کردم ، داستان عاشورا را تعریف می کرد و در نصف صفحۀ تلویزیون تعزیه را نشان می داد که بر سر کودکان تازیانه می زدند. بی اختیار اشکم جاری شد ، مدتی نشستم و گریه کردم.🥀❕ 🎖مادرم آمد ، تا وارد خانه شد ، پرسید : رضا چه شده؟!🌹❕ ❕📌گفتم :هیچ ، گفت: نه ، از همه جای اتاق ، عطر و بوی امام حسین "علیه‌السلام"📍 آید.🥀❕ 🎖فردا بی اختیار به حسینیه رفتم. همۀ بچه های محل مرا می شناختند و می دانستند که من اهل هیأت نیستم ، چون سر تا پا شرّ هستم. 🌹❕ 🎖رئیس هیأت گفت : آقا رضا! 🎗 تو هم حسینی شدی؟! بارک الله📍 💥گذرنامه ات را بده تو را ببرم کربلا.🌹❕ ❕📌گفتم: پول ندارم ، گفت : با هزینۀ خودم می برم.📍❕ 🎖به فاصلۀ چند روز رفتم کربلا ، همه رفتند حرم ، من خجالت می کشیدم.💥❕ 🎖بالاخره من هم رفتم.🎗❕ 📌چند ماه بعد هم مرا به مکه برد. از مکه برگشتم ، مادرم گفت : رضا! دختری برایت درنظر گرفتیم.📍❕ 📌رفتند خواستگاری ، روز بعد من رفتم ، دختر برایم چایی آورد ، تا چشمش به من افتاد ، فریاد زد : یا زهرا! و بیهوش شد.🥀❕ 🌴وقتی به هوش آمد ، گفت : دیشب حضرت زهرا علیها السّلام را در عالم رؤیا دیدم، عکس این جوان را به من نشان داد و فرمود: فردا من برای تو خواستگار می فرستم ، مبادا رد کنی.🥀❕ 🎖یک جوان شرّ ، با شنیدن نام امام حسین علیه السّلام دگرگون می شود ، حسینی می شود ، کربلایی می شود ، حاجی می شود ، مورد عنایت حضرت زهرا علیها السّلام قرار می گیرد ، از راه حلال به خواسته اش می رسد و زندگی اش سر و سامان می گیرد.🌹 💥الحق که یاد امام حسین ، اشک بر امام حسین کیمیاست ، کجای عالم چنین کیمیایی سراغ دارید؟! مس وجود انسان ها را از طلا هم بالاتر می برد.🌹❕ 📚 منبع : 👇 ❕ جرعه ای از کرامات امام حسین (علیه‌السلام) علی اکبر مهدی پور ص ۲۱🍃❕ ▪️هدیه به آستان منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (عليه‌السلام) 💥❕ و یاران با وفایش " 🎗📍❕ 🌹اَللّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلی‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فرجهمَ🌹 🎗❕ ❕🍃"مشکوة الانوار الابراهیمی"🍃❕ 📍 @Meshkatalanvar 🚩
❖ـــــ﷽ــــ❖ ◾️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ ⛳️❕ 💐 ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه 💐❕ ⚫️ "👇❕ حضرت امام حسین "علیه السلام"🌷❕ 📌 ⛳️ 💐 📍💦 انا قتیل العبرات لایذکرنی مومن الا بکی ! 💦 📍❕ ✍ جناب علی اکبر مهدی پور در کتاب »»«جرعه ای از کرامات امام حسین» 🌷 ❕ می نویسد : 👇 ❕ 🍀یکی از خطبای ارجمند در قائمیّه اصفهان در ایام نیمه شعبان سال 1389 هجری شمسی برفراز منبر گفت : 👇 ❕ 🎖دو ماه پیش با جوانی به نام رضا آشنا شدم که سرنوشت خود را برای من تعریف کرد . گفت: من جوانی شرّ بودم... جز نماز و روزه هرکاری انجام می دادم. 🌹❕ 📌شب عاشورا پدر و مادرم به حسینیه رفتند ، من بدنبال کثافت کاری خود بودم ، در مسیر خود دختری را سوار کردم که می خواست به حسینیه برود ، او را به زور به محلّی بردم و خواستم به او تعدّی کنم ، هرچه گریه و تضرّع کرد و گفت : 👇 ❕ ➰شب عاشوراست ، اعتنا نکردم . ⚡️❕ 🌴گفت : من علویّه هستم ، به پاس حرمت مادرم حضرت زهرا مرا رها کن ، اعتنا نکردم. 🌹❕ 📌گفت : بیا امشب با امام حسین "علیه‌السلام"📍" معامله کن ، امام حسین "علیه السلام" دست عطوفتش را بر سر تو بکشد.🌹❕ 🎖نام امام حسین علیه السلام"🍀 تمام اعماق دلم تأثیر گذاشت ، او را سوار کردم و دم در حسینیه پیاده اش کردم. 🌹❕ 💥به خانه برگشتم ، تلویزیون را روشن کردم ، داستان عاشورا را تعریف می کرد و در نصف صفحۀ تلویزیون تعزیه را نشان می داد که بر سر کودکان تازیانه می زدند. بی اختیار اشکم جاری شد ، مدتی نشستم و گریه کردم.🥀❕ 🎖مادرم آمد ، تا وارد خانه شد ، پرسید : رضا چه شده؟!🌹❕ ❕📌گفتم :هیچ ، گفت: نه ، از همه جای اتاق ، عطر و بوی امام حسین "علیه‌السلام"📍 آید.🥀❕ 🎖فردا بی اختیار به حسینیه رفتم. همۀ بچه های محل مرا می شناختند و می دانستند که من اهل هیأت نیستم ، چون سر تا پا شرّ هستم. 🌹❕ 🎖رئیس هیأت گفت : آقا رضا! 🎗 تو هم حسینی شدی؟! بارک الله📍 💥گذرنامه ات را بده تو را ببرم کربلا.🌹❕ ❕📌گفتم: پول ندارم ، گفت : با هزینۀ خودم می برم.📍❕ 🎖به فاصلۀ چند روز رفتم کربلا ، همه رفتند حرم ، من خجالت می کشیدم.💥❕ 🎖بالاخره من هم رفتم.🎗❕ 📌چند ماه بعد هم مرا به مکه برد. از مکه برگشتم ، مادرم گفت : رضا! دختری برایت درنظر گرفتیم.📍❕ 📌رفتند خواستگاری ، روز بعد من رفتم ، دختر برایم چایی آورد ، تا چشمش به من افتاد ، فریاد زد : یا زهرا! و بیهوش شد.🥀❕ 🌴وقتی به هوش آمد ، گفت : دیشب حضرت زهرا علیها السّلام را در عالم رؤیا دیدم، عکس این جوان را به من نشان داد و فرمود: فردا من برای تو خواستگار می فرستم ، مبادا رد کنی.🥀❕ 🎖یک جوان شرّ ، با شنیدن نام امام حسین علیه السّلام دگرگون می شود ، حسینی می شود ، کربلایی می شود ، حاجی می شود ، مورد عنایت حضرت زهرا علیها السّلام قرار می گیرد ، از راه حلال به خواسته اش می رسد و زندگی اش سر و سامان می گیرد.🌹 💥الحق که یاد امام حسین ، اشک بر امام حسین کیمیاست ، کجای عالم چنین کیمیایی سراغ دارید؟! مس وجود انسان ها را از طلا هم بالاتر می برد.🌹❕ 📚 منبع : 👇 ❕ جرعه ای از کرامات امام حسین (علیه‌السلام) علی اکبر مهدی پور ص ۲۱🍃❕ ▪️هدیه به آستان منور و ملکوتی حضرت ابا عبدالله الحسین (عليه‌السلام) 💥❕ و یاران و با " 🎗📍❕ 🌹اَللّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلی‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فرجهمَ🌹!❕ 🎋 🎗❕ 💥 ✨ ! ✨ ذکر ⚡️❕ ❖ـــــ﷽ــــ❖ حسبی الله ! ✨ ❕🍃"مشکوة الانوار الابراهیمی"🍃❕ 💥 🔴 📍 @Meshkatalanvar 🚩