eitaa logo
💮گاه نوشته هایم 💮
213 دنبال‌کننده
147 عکس
51 ویدیو
4 فایل
دانشجوی مقطع دکتری هستم که گاه مینویسم از مادری👩‍👦‍👦 خانه داری🤹‍♀️ حوزه و دانشگاه👩‍🎓 انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز است. 🌹 ارتباط با مدیریت کانال: @yasee135
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت دوم:  درب ورودی سنگر کمی شیب دار بود وقتی وارد سنگر شدیم چیزی که خیلی شویم.  درب ورودی سنگر کمی شیب دار بود وقتی وارد سنگر شدیم چیزی که خیلی برایم جالب بود بزرگی بیش از حد آن سنگر بود که دست راست آن به صورت مسجد بسیار بزرگی بود البته بدون فرش که تعداد زیادی رزمنده با سربند یا فاطمه زهراس بر روی زمین نشسته بودند و به شدت مشغول کار بودند. پرونده های زیادی در دست داشتند و در حال رسیدگی به پرونده‌ها بودند چند نفر از آنان نیز بی سیم به دست داشتند  و مرتباً با بی سیم صحبت می‌کردند حال و هوای بسیجیان خیلی مانند شب‌های عملیاتی بود که در تلویزیون دیده بودم.  در سمت چپ سنگر یک دروازه ای وجود داشت که سراسر نور بود و شدت نور آن به گونه ای بود که قادر به دیدن آن طرف نور  نبودم.  نور بسیار عجیبی بود و این بسیجیان همگی  در داخل این نور وارد می شدند و بعد از مدتی با تعداد زیادی پرونده خارج می شدند تمام آنان سربند یا فاطمه زهراس بسته بودند. به قدری کار و تلاش و زحمت آنان زیاد بود که پیش خودم فکر میکردم چقدر انرژی بالایی دارن در این هنگام از داخل دروازه سراسر نور آقایی بسیار رشید و خوشرو و پر انرژی به سمت ما آمدند و احوالپرسی گرمی کردند و نام مرا به زبان جاری کرده  و خوش آمد گفتند و بعد  من و همسرم را به سمت صندلی که از گونی‌های شنی ساخته شده بود راهنمایی کردند(. بسیجیان ایشان را  حاج آقا یاسینی صدا میکردند.)  این گونی های شنی نزدیک آن دروازه نورانی روی هم چیده شده بودند و به عنوان صندلی از آن استفاده می شد در این هنگام نوجوان بسیار خوش چهره  و چابک از داخل نور بیرون آمد . نامش علی اصغر قلعه ای بود که آقای یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای برای میهمانان ما وسایل پذیرایی بیاورید علی اصغر که نوجوان ۱۶ ساله خوش چهره و نورانی بود به سمت من و همسرم آمد و بعد از احوالپرسی بسیار گرمی از من پرسید آیا شربت میل دارید من که در حالت بهت و تعجب  به سر می بردم با کمال خجالت گفتم اگر امکان داشته باشد میخورم . آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا می دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتی نکن و فقط سکوت کن و گوش کن. علی اصغر به داخل نور رفت تا  شربت بیاورد. مدتی طول کشید تا علی اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم . بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسی می‌کردند و بی‌سیم می‌زدند و از احوال مردم می پرسیدند مثلاً آقای یاسینی در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بی سیم چی گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستای فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یک پیام دیگری گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر و وقتی متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده،  همه با هم صلوات قرائت کردند. حتی در جایی هم  آقای یاسینی به رزمندگانی که مشغول بررسی پرونده‌ها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسی کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟  جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفت‌زده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه می کردم و حتی توان صحبت کردن هم نداشتم تا علی اصغر قلعه ای از داخل نور با یک سینی بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقای یاسینی گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویی رنگ است یک لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟ ولی همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتی آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایی که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود آقای یاسینی از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگری شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت می کنید آقای یاسینی به علی اصغر گفتند آقای قلعه ای سریع برای خانم ......... شربت دیگری بیاورید علی‌اصغر قلعه ای مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتی با سینی دیگری از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالی رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقای یاسینی از ما عذرخواهی کرد و گفت کاری برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترک کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به   علی اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم علی اصغر نوجوان بسیار شیرین زبانی بود. در  این موقع به من گفت می‌خواهید برای اینکه سرتان گرم شود فیلم شهادت آقای یاسینی را برایتان بگذارم من اول متوجه صحبتش نشدم به او گفتم فیلم شهادت چه کسی؟؟؟؟ تکرار کرد شهید یاسینی.
اول صد صلوات به نیابت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به آقا امام حسین علیه السلام. https://eitaa.com/mesle_asiie
دوم صد صلوات به نیابت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به آقا حضرت ابوالفضل علیه السلام. https://eitaa.com/mesle_asiie
تولید یعنی بعد از هر مطلبی که میبینی یا می شنوی بتونی بعد از تفکر برداشت خودت رو بنویسی.... بعد از شنیدن وویس شماره یک فهمیدم قوانین در منزل به ضرر بچه ها نیستند بلکه به نفع اونها هستند و در آینده به کمک آونها می آیند.... بچه های دهه شصتی اغلب در خانه هایی بزرگ شدند که قانون حاکم بود ولی متاسفانه امروزه اکثر خونه ها فاقد قانون هست... و بچه ها با ورود به جامعه دچار مشکلات عدیده می شوند... امروزه با نسلی متوقع روبرو هستیم و والدینی که همواره در حال ارائه خدمات هستند و بچه ها متاسفانه با کمترین شکست‌ جا می زنند و یا.... https://eitaa.com/mesle_asiie
داشتن نگرش شکر گزارانه نسبت به اطرافیان در درجه اول سودش متوجه خود ما خواهد شد... یک سال از یک نفر شکر گزاری کردن یعنی این نگرش حاکم بر زندگی است. و یک شبه و جو زده بوجود نیامده... و چقدر تعالیم دینی ما سرشار از این نگرش است. امروز اولین شکر گزاریم رو نوشتم. https://eitaa.com/mesle_asiie
الله اکبر یعنی خدای پابرهنگان، از کدخدا بزرگ‌تر است.
داستان یکی به آخر خیلی جالبه تجربه شخصی خودم این بوده که چند ماه یک سوم یا یک پنجم هر پولی که وارد حسابم میشد حتی خیلی کم را به حساب دیگرم واریز میکردم... حساب دوم رمز پویا و رمز دوم نداشت تا خرج نکنم و بعد از چند ماه واقعا پس انداز عالی میشد.
سوم چله صد صلوات به نیابت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه به شهید قاسم سلیمانی.
. راه آزادیِ زن حذفِ عُنصرِ زَنانگی نیست بلكه آن را منحصر به وقتِ خاص خود کردن است. مردِ امروز به شکلی زیرکانه می‌خواهد بر زن تحمیل کُند که تابلویی هنری باشد و این سُلطه‌جویی مایه تحقیرِ شخصیت و کوتاهی عُمر و تَنگ شدنِ «فرصت‌هایِ زندگی» زنان است. و زن باید این باور را به مرد تحمیل کند که او را شریکِ خود در «سازندگیِ جهان» ببیند، نه تابلویی هنری برای نگریستن. امام موسی‌ صدر @masture
چهارم چله مصادف شد با شروع دوباره خواندن این کتاب بی نظیر عالی و عاشقانه چقدر باهاش گریه کردم... صد صلوات هدیه به شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی.