eitaa logo
مثل مصطفی
7.3هزار دنبال‌کننده
109 عکس
91 ویدیو
1 فایل
سید ابراهیم به روایت خانواده کپی مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است . ارتباط با ادمین: @meslle_mostafa
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ آقا مصطفی! ممنون که در ایام سالگرد شهادتت، برای اولین بار دعوتمان کردی، آن هم چه دعوتی فکرش را هم نمی کردیم چه بساط عیش و نوشی؛ چه روضه ای و چه سینه زنی ای و چه سینه زنهایی؛ باز هم با نوجوان ها می پری، درست مثل همان روزها که نوجوانها دور و برت را چنان می گرفتند که به بچه گربه های مصطفی مشهور شده بودند. دیروز هم دور و برت را همانها گرفته بودند، کأن هر کدام سر و سرّی با تو داشتند، درست مثل همین پسری که بالای مزارت نشسته بود و اشک می ریخت. گفته بودی بعد از شهادتم تازه کار فرهنگی ام شروع می شود. امروز فقط به تماشا نشستیم که چطور بچه ها به دورت حلقه زده بودند و برنامه ها داشتند. شربت و نان پنیر سبزی و ... پخش می کردند و تو در قلب و جانشان کار فرهنگی می کردی‌. گرمای وجودت بر باد تند شهریار غلبه کرده بود و ما را نیز یکی دو ساعتی پای مزارت زمینگیر کرد. زیرآبی رفتن مان از همراهی و همزمانی با کاروان اگر چه صدای مسئول اردو را در آورد ولی همه‌اش کار خودت بود. مزارت صحنه ی اجرای گروه های مختلف بود، دسته دسته می آمدند و دورت حلقه می زدند و برنامه ای اجرا می کردند و می رفتند.‌.. نه تنها با سیب های سرخ روی مزارت از ما پذیرایی کردی، بلکه باز رفتیم و برگشتیم و با دیدار همسر و فرزندانت جان تازه بر ما دمیدی و حالا انارهایی که روبان سبز به دور آن بسته شده بود چشمک زنان، صد دانه یاقوت را تعارف می زد. ما هم که سعی کردیم از هیچ چیزی بی بهره نمانیم و حسابی خودمان را میهمان کردیم. قرار نبود بیاییم ولی دلمان زیارت مزارت را می خواست. دعوت کردی، آن هم کاملا غیر منتظرانه سر بچه‌هایمان را به انواع بازی ها در حوالی مسجد امیرالمؤمنین کهنز گرم کردی و سر ما فقط و فقط به تو گرم شده بود. به مسجدی که خشت خشتش را چطور ساختید و حالا عجب مسجدی شده بود و چه بند و بساطی ... یاد شیطنتها و شلوغ بازی هایت را باز مرور کردم تا رسیدم به تیپ فاطمیون و سید ابراهیم و صدایت که از پشت بیسیم به گوش حاج قاسم رسید ... من عاشق این جوان بودم... دل از حاج قاسم هم برده بودی. یکی از دوستان گفت ما از سر عافیت طلبی بچه هایمان را به مدارس و محیط های مذهبی می بریم ولی مصطفی صدرزاده و رفقایش فکر این بودند که محله ای مثل شهریار را آباد کنند راست می گفت امروز بچه های شهرک شهید محلاتی هم آمده بودند سر مزارت ... روستای کهنز را راه شیری کرده ای و از کنار مزارت نردبان زده ای تا آسمان. حیف که فرصت نیست تا لحظه به لحظه گزارش این میهمانی را ثبت کنیم و ذره ای از شیرینی کام مان را به تصویر بکشیم فقط می توانیم بگوییم خیلی شیرین بود خیلی خیلی ...😭😭 مزارت و هوای آن آمیخته به أحلی من العسل شده بود و شهرِیار، عجب صفایی داشت. راوی خواهر شهید سعید شاهدی ‌ @mesle_mostafa
02 Shabneshinihaye Shohadaee(1403-08-04)Mojtamae Daneshgahi Shahid Sadrzade.mp3
23.78M
🔈 سخنرانی استاد امینی خواه در باره شهید صدرزاده 🌹 محفل دوم؛ * از مسجد تا میدان جنگ؛ بی‌قراری که تا لحظه شهادت آرام نگرفت [1:54] * نذر تاسوعا؛ از کودکی تا شهادت در سایه حضرت اباالفضل (علیه‌السلام) [4:16] * ناامیدی ممنوع! رهبر انقلاب: هزاران مصطفی صدرزاده در این کشورند [6:48] * یک ضرب‌المثل، یک خاطره و یک نام ماندگار؛ ماجرای انتخاب نام [7:56] * خط‌شکنی که ترس را شکست و میدان فرهنگ را به تسخیر درآورد [10:14] * زرنگ واقعی کیست؟ برای رفتن به سوریه افغانی شد! [12:30] * مانع برایش مفهومی نداشت؛ شهید صدرزاده، پیشتازِ بی‌مرز [14:45] * فرماندهی از شش سالگی؛ دسته عزاداری راهش ندادند؛ خودش دسته راه انداخت [16:59] * "می‌خوام نمک‌گیر امام حسین بشن"؛ شهید صدرزاده و هیئت پرشور مستضعفین [19:55] * مسجد یا سنگر فرهنگی؟؛ شهید صدرزاده و استفاده از ظرفیت مسجد برای نجات بزهکاران [26:03] * شوخی‌های مصطفی؛ شهیدی با قلبی سرشار از خنده و زندگی [33:20] * مردی که برای خدا به سوریه رفت، نه برای شهادت [41:28] * در جستجوی همسنگر؛ شهیدی که زندگی روزمره را میدان جهاد می‌دید [43:13] * "بسم رب الشهدا و الصدیقین"؛ نگاهی به وصیت‌نامه شهید صدرزاده [47:43] * ماهواره و فرهنگ غربی مقصدی جز آتش ندارد؛ از ما گفتن، ما که رفتیم [53:14] ⏰ مدت زمان: ۵۷:۵۶ 📅 ۱۴۰۳/۰۸/۰۴ 🔔 @Aminikhaah_Media‌ @mesle_mostafa
756162306_-1801192696.mp3
4.63M
🚩 نذر شهید مصطفی صدرزاده 🚩 شعر و آوا: علیرضا قزوه @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ علیرضا قزوه برای شهید صدر زاده زودتر از صبح و از خورشید مردی زد به جاده مرد مردستان مردی مصطفای صدرزاده مرحبا بر همت مردانه آن مرد میدان خم نشد با ضربت شمشیر آن کوه اراده با همین حال خوشت در نیمه شبهای تهجد شهریار و شوشتر را کرده ای دارالعباده از نژاد ابر و باران بودی ای رود خروشان وز نژاد پاکبازان بودی ای روح نژاده می بنوشید و بنوشانید مردان خدا را بزم نوشانوش آمد باده پیش آریذ باده ای دریغا عمر مان درگیر جنگ عقل و عشق است زندگی را مرگ را ما ساده می گیریم ساده باز هم در بارش یکزیز خون و زخم و آتش دیدمش در جاده ایثار تنها ایستاده دیشب اما آمدی در خواب من همراه قاسم هر دو خندان، هر دو سرخوش چفیه ای بر سر نهاده صبح تاسوعا شد و دیدم دوباره مصطفا را رفت سمت قتلگاه خویش با پای پیاده @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ چند ماه از ازدواج ما می گذشت وآقا مصطفی گاهی برای هیئت سخنرانی میکرد اول همه سخنرانی ها این حدیث رو میگفت:چه بسیارند عبرت ها و چه کم اند عبرت گیرنده ها. ایام فاطمیه که شد قرار بود روز شهادت مادر سادات دسته عزاداری در محل حرکت کند صبح مشغول اتوی لباس آقا مصطفی بودم ،اومد ایستاد جلوی من گفت :عزیز این نوحه خوبه ؟ گفتم:مگه شما مداحی؟ گفت:امسال سال اولیه که دسته عزاداری نوجوان ها برای ایام فاطمیه داریم میدونی از وقتی ازدواج کردم چون خودم درک کردم محبت بین زن و شوهر رو ،غیرت مرد به زنش رو تازه میفهمم چه گذشت به امیرالمومنین علیه السلام من که حتی موقع رد شدن از خیابون نمیتونم تصور کنم ماشینی به شما بزنه چطور آقا دید جلوی چشمش همسرش.......😭😭😭😭 تصمیم گرفتم هر کاری حتی اگه برام سخت باشه انجام بدم برای ایام فاطمیه تا شاید کمی از حق مولا ادا بشه و مردم بفهمن فاطمیه چی به مولا گذشته . @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ حکمتش را نمی دانم ... زندگی کردن و نفس کشیدنمان در این دوران را .... دورانی که طی ۵ سال عجیب ترین و تلخ ترین اتفاقات را در خود جای داده است ... از شهادت حاج قاسم ها و ابو مهدی ها ..... تا شهادت رئیسی ها و سید حسن ها.... از مقاومت مردم در غزه و لبنان تا سقوط بشار اسد در سوریه ... فقط میدانم کسانی که مانده اند و نفس می‌کشند راه سختی را در پیش دارند .... راهی خیلی سخت ... شاید سخت تر از راه حاج قاسم ها . به گمانم این زمان همان زمانی است که حاج قاسم می گوید شهدا آرزوی برگشت به آن را دارند... در طی این پنج سال ، پنج سالی که دنیا در دور تند خود قرار دارد . تنها چیزی که باعث انتخاب های اشتباه ملت ایران شد عدم اتحاد آنها باهم بود. اما حالا جریان فرق می کند ... غربت امام امت را ، تحولات عجیب جامعه آخر الزمان و... را همگی با پوست و استخوان درک میکنیم . به گمانم درست زمانی است که باید بیش از قبل تنها نقطه مشترک وصیت نامه های شهدا را تنها نقطه مشترک زندگیمان قرار دهیم و با جان اطاعت کنیم . همان جمله معروف آنها که تنها یاری رهبرمان را یاد آور می‌شود. به قول یکی از دوستان : بشار را به یاد بیاوریم تا زمانی که اسد بود و به ایران ولایی و حزب الله تکیه داشت، پایدار بود. اما از وقتی ظریف شد و منتظر برجام و چشم امیدش به کدخدا و در برابر ارتجاع عربی زانو زد و به فریب عبری و غربی خشنود شد ، و به حزب الله و ایران پشت کرد ، سقوط کرد . زمانه زمانه عجیبی است .... لحظه ای غفلت ، لحظه ای شک و تردید باعث جاماندن از سپاه عظیم امت اسلامی می‌شود. مگر نه این است که ما در مرحله ای از برهه تاریخ هستیم که نزدیک قله ایم ...؟؟ حواسمان باشد برای سقوط از قله کوه فقط ذره ای لغزیدن پای کافی است و خسرانش جبران ناپذیر است و نتیجه اش تنها مرگ . @meslle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ به طرز عجیب و غریبی ایشون تو زندگی ما هستند... گاهی کارهای روزمره کمترین گیری پیش میاد سریع ایشون رو واسطه میکنم و عجیب حل میشه...پارسال گفتم بهشون که آقای ما امر به فرزندآوری کردند و بنده با توجه به بیماری صعب العلاجی که دارم، امیدی به بارداری ندارم... گفتم اگه باردارشم، اسمشو تا دنیا بیاد میذارم مصطفی به نیت شما... الحمدلله خدا روزیمون کرد... سونو گفت دختره! باخودم‌گفتم امکان نداره.. اسمش مصطفی ست! پسر فسقلی ما چند روز دیگه یه ساله میشه. @meslle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ حسن روح الامین هنرمند و نقاش مطرح کشور با انتشار تصویر نوشت:  "هدیه‌ای که رنگ مهربانی گرفت” پانزده روز پیش بود که برای ارائه تابلوی جدیدم در حسینیه امام خمینی(ره) خدمت حضرت آقا رسیدم.  یادگار این زیارت دلچسب هم انگشتری بود با نگین مشکی که به رسم محبت از این مرد بزرگ به من مرحمت شد. هدیه‌ای که هربار نگاهش میکنم انگار جریان عشق است که چون خون گرم درون رگ‌هایم می‌دود.  دیروز نزدیک ظهر بود که گوشی موبایلم زنگ خورد. از آن سوی خط مردی با صدای مهربان گفت: «آقای روح‌الامین، از دفتر حضرت آقا تماس میگیرم. ایشان به بنده فرمودند: هنرمندها روحیه‌ی لطیفی دارند ؛ انگشتری که دو هفته پیش به ایشان دادم نگینش تیره بود؛ شاید دوست داشته باشند انگشتری با نگین سرخ یا رنگ دیگری داشته باشند که سرزنده‌تر باشد. با آقای روح‌الامین تماس بگیرید و بپرسید اگر دوست ندارند آن رنگ سیاه را، عوضش کنید...»  این‌همه محبت، فهم هنر و توجه سرشار حضرت آقا، مرا بهت‌زده کرد.  در چنین روزهای حساسی برای مسلمانان و یک روز قبل از سخنرانی مهم ایشان به عنوان رهبر شیعیان جهان که چشم تمام رسانه‌های دنیا به این مواضع دوخته شده، و در عین مشغله‌های مدیریت و رهبری کشور و فرماندهی کل‌قوا که بر دوش ایشان است، یک انسان چقدر می‌تواند دقیق، لطیف و متوجه جزئیات باشد که فرزند کوچک و بی‌مقداری مثل من را به اسم و یاد در خاطر نگه دارد؟  این مرد با ایمان اگر نابغه نیست پس چیست؟ هدیه‌ای که از سوی شما می‌آید گوهر است؛ سفید و سیاه ندارد که آقاجان! تصدقتان گردم حضرت عشق که هر چه از دوست رسد نیکوست. @meslle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ توجه!! مطالبی که تحت عنوان در کانال بارگزاری می شود . عنایاتی از شهید میباشدکه شما بزرگواران با کانال مثل مصطفی از طریق آیدی : @meslle_mostafa درمیان گذاشته اید.
19.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 با سقوط دمشق، خون شهدای مدافع حرم هدر رفت ؟ 🔹 خانواده شهدای مدافع حرم چه می گویند؟ @mesle_mostafa
سلام یکی از دوستان تعریف می‌کرد یک شب خوابید. شهید صدرزاده رو دید که داره با بچه های قد و نیم قد توی یک حیاط کوچیک که کنارش چند تا درخته داره فوتبال بازی میکنه . بعد تعریف میکنه که نمیدونه چی شد که یک دفعه این دوست ما هم بین این بچه ها اومد و فوتبال بازی کرد. چند لحظه گذشت و دید که آقا مصطفی نیست. تعریف میکنه دوستمون که این خونه دو تا حیاط داشت یک حیاط کوچیک که همون حیاطی بود که آقا مصطفی توش فوتبال بازی می‌کرد. و یک حیاط دیگه هم بود که اون بزرگ تر بود و حالت پیلوت مانند داشت. میگه رفتم دنبال آقا مصطفی ببینم کجاست وارد حیاط شده و دنبال شهید میگشته که یادش میوفته آقا مصطفی شهید شده. همینجور میشینه و حسرت میخوره با خودش میگه آقا مصطفی که مرده و ... یک دفعه آقا مصطفی با همون پیراهن سفید همیشگی اش از بالکن طبقه چهارم یک سوت میزنه و حواس این دوستمون به سمتش میبره میگه: کی گفته ما مردیم؟ ما زنده ایم و بعدش بیدار میشه. @mesle_mostafa
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ نبود جسم پدرانمان که درد می شد و تا استخوان هایمان تیر میکشید،در وجود شما هم آشوبی به پا میشد و شمعی که ذره ذره درونتان را می سوزاند اما پروانه می شدید و مرهم بی قراری هایمان . درست مثل پدر... حضورتان پدرگونه ترین حضور عالم بود برایمان ... تنها آغوشی که بوی پدر های شهیدمان را می‌داد آغوش پر مهر شما بود و در آغوشتان، نبود جسم پدرهایمان را از یاد می بردیم ... وچه غم انگیز است که در ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ دوباره درد یتیمی را با جان پذیرا شدیم.... و پر افتخار که در این دنیای پرمشغله، جانهایمان آغوش و حضور پر مهر دو بابا را همزمان درک می‌کند و امید است که زیر سایه دعای پدرانه ی شما مایه ی دلخوشی ولی زمانه مان شویم. دلتنگ کوچک شما فاطمه صدرزاده @mesle_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول رجب ۳۱فروردین سال ۱۳۹۴ شروع عملیات بصر حریر که توی این عملیات خیلی از دوستان عزیز،آقا مصطفی شهید شدند. شهید حاج حسین بادپا که واقعا حس پدر و پسری با آقا مصطفی داشتند شهید کجباف شهید هلیسایی شهیدمالامیری و...... و مجروحیت شدید آقا مصطفی از ناحیه پهلو و کمر @mesle_mostafa