🔰 حکایت تخت سنگ
در زمانهای گذشته، پادشاهی👑 تخته سنگ🪨 را در وسط جاده🛣 قرار داد و برای این که عکس🌁 العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان 👳♂و ندیمان ثروتمند پادشاه👑 بیتفاوت از کنار تخته سنگ🪨 میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری🏙️ است که نظم ندارد؛ حاکم👑 این شهر عجب مرد بیعرضهای است و… با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط بر نمیداشت. نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه 🍎و سبزیجات🥬 بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ🪨 را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ 🪨قرار داده شده بود. کیسه💰 را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت📑 پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت📄 نوشته بود: هر سد و مانعی میتواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان🙍♂ باشد.
✍ حسین روزگرد
#حکایت
🌱 مثل هادی
نشریه نوجوانان گروه شهید هادی
@meslehadi