#خاطره_شهید ♥️🎙
با اینکه جانشین فرماندهی تیپ شده بود و کل نیرو ها زیر نظرش بود ، همیشه گوشه نمازخانه می خوابید...
یک شب برای آب خوردن به سمت نمازخانه رفتم دیدم دارد نماز شب میخواند... 📿
آنقدر محو مناجات با #خدا ♥️ بود که متوجه حضورم نشد...
نماز شبش که تمام شد کنارش نشستم و گفتم : خب آقاجان ، ما بعد از ظهر کلی کار کردیم. توی کوه و جنگل بالا و پایین کردیم و خسته شدیم...!
کمی هم استراحت کن شما فرمانده مایی ، باید آماده باشی!✨
لبخندی زد و گفت : خدا به ما به جون بخشیده ، باید جونمون رو فداش کنیم...♥️ جز این باشه رسم آزادگی نیست! :)🌿
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♡
#شهید_حسین_پورجعفری
https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
#خاطره_شهید ♥️🎙
با اینکه خود سید ابراهیم مستاجر بود ، زیر زمین خانه اش را کرده بود حسینیه...
هر کدام از رزمنده ها که کاری در تهران داشتند یا وقتی با خانواده هایشان میرفتند تهران ، یک راست به خانه ی او میرفتند ...
پاتوق همه آنجا بود، سید با روی باز از همهیشان پذیرایی می کرد.✨
بچه بسیجے ها دوست داشتند لباس نظامی خوب بخرند ، اما پول نداشتند. سیدابراهیم با یک فروشگاه صحبت کرده بود که با هزینه اندکی به بچه ها لباس بدهد...
او هم که متوجه نیت خیر سید ابراهیم شده بود قبول کرده بود🌿
#شهیدمصطفےصدرزاده ♡
@meslemostafaa
#خاطره_شهید ♥️🎙
با اینکه خود سید ابراهیم مستاجر بود ، زیر زمین خانه اش را کرده بود حسینیه...
هر کدام از رزمنده ها که کاری در تهران داشتند یا وقتی با خانواده هایشان میرفتند تهران ، یک راست به خانه ی او میرفتند ...
پاتوق همه آنجا بود، سید با روی باز از همهیشان پذیرایی می کرد.✨
بچه بسیجے ها دوست داشتند لباس نظامی خوب بخرند ، اما پول نداشتند. سیدابراهیم با یک فروشگاه صحبت کرده بود که با هزینه اندکی به بچه ها لباس بدهد...
او هم که متوجه نیت خیر سید ابراهیم شده بود قبول کرده بود🌿
#شهیدمصطفےصدرزاده ♡
#خرمشهر #فتح_خرمشهر
#سوم_خرداد
@meslemostafaa🕊
فرزندی مثل مصطفی
دوستداشتنت سحرخيز ترين حس دنياست، كہ صبح ها پيش از باز شدن چشم هايم در من بيدار ميشود... #شهیدمصط
#خاطره_شهید ✨🎙
بیشتر از همه عاشق نماز خواندن هایش بودم...
من در چفیه مصطفی قداست را لمس کردم!
آن را مینداخت دور گردنش و بعد الله اکبر میگفت. هول هولکی نماز نمیخواند...
آرام میخواند و حسابی با خدایش حال میکرد . تسبیحات اربعه را آنقدر لطیف میخواند که دلت میلرزید♥️ نمازش که تمام میشد تسبیحات خانم حضرت زهرا س را میخواند و بعد مهر را در دستش میگرفت و روی تخت مینشست... :)
گاهی صوت شهدا را گوش میکرد و عکس های شهادتشان را با تمنا نگاه می کرد...💔✨
#شهیدمصطفیصدرزاده
#امام_جواد
@meslemostafaa🕊
#خاطره_شهید ♥️🎙
یه روز جلو حرم بـی بـی جان یکی از رزمنده ها به طعنه گفت: داستان چیـه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟
عصبانے شدم اومدم جوابشو بدم که مصطفے دستمو گرفت و با خنده گفت:
"حاجے تو صف ایستادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادیـن زودتر برین جلو ملـت معطلن.😂🚶🏻♂"
راوی همرزم شهید
#شهیدمصطفےصدرزاده ♡
در بین رزمندگان گردان عمار دوران دفاع مقدس
#ذی_الحجه
@meslemostafaa🕊
#فرزندی_مثل_مصطفی
فرزندی مثل مصطفی
رفیقاگرچہازمنواعمالمنتودلگیری؛ برایبارهزارمندیدهمۍگیری..🥲❤️🩹! #شهیدمصطفےصدرزاده🌸 #غدیر
#خاطره_شهید 🎤🏴
روز بعد از عاشورا میخواستم فاطمه و سارا را ببرم مدرسه...
بین راه همینطور که با هم صحبت کردیم ، فاطمه گفت :
《عمه من میدونم بابا مصطفام شهید شده :)
بار آخری که اومد تهران من رو با خودش برد سر مزارشهدا..
بهم گفت فاطمه یادت باشه شهدا همیشه زنده ان!
وقتے که چشمات رو ببندے میتونی اونا رو ببینے و باهاشون حرف بزنے..
ولے همیشه امیرحسین عمو میگفت فاطمه بابات خیلے قویه!
اصلا بابات ضدگلوله اس... زخمی ممکنه بشه اما شهید نمیشه!》
قدری ایستاد و در چشمانم نگاه کرد و گفت:《عمه ولی بابام شهید شد!💔》
دست و پایم یخ شده بود و هیچ جوابے نداشتم!
#شهیدمصطفےصدرزاده ♡
#راویخواهرشهید
#عید_غدیر #غدیر #دختران_انقلاب
https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
#خاطره_شهید 📝♥️
یک روز برای مسابقات کشتی بسیج با مجموعه ما اومده بود بهش گفتم مصطفی این رفيقت که تهرانیه...
دلم ميخواد روش رو کم کنی!
یک جوابی داد که صد تا پهلوان باید فکر می کرد تا اون جواب رو بده...!:)
گفت دایی جمال! شاید خدا ظرفیت بردن او را بیشتر داده باشه خدا کنه ظرفیت باخت و برد را داشته باشیم اگر نداشتیم و بردیم خطر داره...🖐🏻
مصطفی از همان نوجوانی روش و منش جوانمردانه داشت.✨
#شهیدمصطفےصدرزاده 🤍
راوی دایی شهید
#رحلت_امام_خمینی #امام_خمینی
https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
#خاطره_شهید♥️
فاطمہ (دختر شهید ) گفت:
عمھ من میدونم بابا مصطفام شهید شده...
بار آخری که اومد تهران،
من رو با خودش برد بهشتزهرا
سر مزار شهدا بهم گفت:
فاطمه..! یادت باشہ شهدا همیشھ زندن !
وقتی ݣہ چشمات رو ببندی میتونے؛
اونا رو ببینے و باهاشون حرف بزنی:)✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌷
#یـاد.شـہـدا.بـا.صـلـواتـ
اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج❤️
#عید_قربان #غدیر
https://eitaa.com/mesle_mostafaa🕊
#خاطره_شهید 📝♥️
یک روز برای مسابقات کشتی بسیج با مجموعه ما اومده بود بهش گفتم مصطفی این رفيقت که تهرانیه...
دلم ميخواد روش رو کم کنی!
یک جوابی داد که صد تا پهلوان باید فکر می کرد تا اون جواب رو بده...!:)
گفت دایی جمال! شاید خدا ظرفیت بردن او را بیشتر داده باشه خدا کنه ظرفیت باخت و برد را داشته باشیم اگر نداشتیم و بردیم خطر داره...🖐🏻
مصطفی از همان نوجوانی روش و منش جوانمردانه داشت.✨
#شهیدمصطفےصدرزاده 🤍
راوی دایی شهید
#غدیر #عید_غدیر #یا_علی
https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
#خاطره_شهید 🎙🌿
اولین صبحے که چشم باز کردم و مصطفے را کنارم دیدم آنقدر لذت بخش بود که مدام به خودم می گفتم نکند رؤیا باشد؟!🙃♥️
تمام دردها را فراموش کردم و دست کوچکش را می بوسیدم...
نگاهم به علامت روے دستش افتاد؛ اول فکر کردم شاید ضربه ای خورده با نگرانی از پرستار پرسیدم.
گفت: "نگران نباش" این یک علامت است!
خیالم راحت شد✨
در مقایسه با شبے که دوست نداشتم سپیده صبح را ببینم و مدام با خود می گفتم ای کاش تمام این چیزها خواب باشد....
صبحے که باورش برایم خیلے سخت و نفس گیر بود💔
من که طاقت کوچکترین ضربه را روی دستش نداشتم حالا باید تحمل کنم تیر در...🌸🌱
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♡
راوی مادرشهید
#فرزندی_مثل_مصطفی
#غدیر #عید_غدیر #یا_علی
https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
4.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎥
#خاطره_شهید♥️🎙
تویِ این جهاد عملت بااخلاص میشه و لحظه به لحظه به یاد خدا هستے✨
تویِ سنگر نشستی و تیر دشمن رو میبینی که از کنارت رد میشه...
وقتی این تیرها از کنارم رد میشدن میگفتم: من هنوز لیاقت شهادت ندارم!
بعد میفهمیدم که مصطفیصدرزاده داره اینجا ساخته میشه!
خدا میخواد یه چیزهایی رو به من بفهمونه...
جهاد نقطه عطفیه که انسان اگه توش قرار بگیره روحش متعالی میشه...!
#شهید_مصطفے_صدرزاده 🤍
#توصیه_شهید 📝
#غدیر #عیدغدیر
https://eitaa.com/meslemostafaa🕊
#خاطره_شهید ✨💔
همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن رد کنم....
تصمیم گرفتم هنگام دفن برای آخرین بار او را از زیر قرآن رد کنم :)
وقتے تربت امام حسین «علیه السلام» را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد حضرت را روی مصطفی انداختند،
قرآنم را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم. گفتم که این قرآن را روی صورت مصطفی بگذارند و بردارند.
به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفے گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه نشده بود که دهان و چشم مصطفی بسته شد!
همان جا گفتم: «میخواستی در آخرین لحظه، «عند ربهم یرزقون» بودنت را نشانم دهی و بگویی که شهدا زنده هستند؟!🥀
همه اینها را میدانم! من با تو زندگی میکنم مصطفے:)♥️».
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
راوی همسرشهید
❤️شهید مصطفی صدرزاده❤️
#اربعین
#امام_حسین
https://eitaa.com/meslemostafaa