eitaa logo
فرزندی مثل مصطفی
822 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
25 فایل
بسم رب الشهدا والصدیقین این کانال جهت باز نشر خاطرات شهید مصطفی صدرزاده راه اندازی شده است مستقیم زیر نظر خانواده محترم شهید صدرزاده اداره میشه #شهید_مصطفی_صدرزاده
مشاهده در ایتا
دانلود
نیمه دوم بهمن ماه سال ٩٣ بود که حاج قاسم سلیمانی قبل از یک عملیات بسیار مهم و کلیدی در جمع مدافعین حرم حضور پیدا کرد و بچه ها با او عکس های یادگاری متعددی انداختند. در زمان انداختن عکس زیر ، سردار شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) فرمانده دلاور تیپ فاطمیون به شوخی و لبخندزنان گفت: ! اتفاقا این شوخی و یا بهتره بگم این پیش بینی درست از آب در آمد و همه عزیزانی که در این جمع هستند یکی یکی پر کشیدند. از سمت راست👈(به تاریخ شهادتها دقت کنید) شهیدان: شهید علی_سلطان _مرادی 93/11/22 شهید عباس_عبداللهی 93/11/22 شهید علیرضا_توسلی 93/12/9 شهید 94/1/31 شهید 94/8/1 شهید حاج قاسم سلیمانی98/10/13 کانال کتاب ها و خاطرات شنیده نشده از شهید صدرزاده اینجا بارگیری میشه 👇👇 @meslemostafaa ❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 فیلم مصاحبه کامل با همسر بزرگوار شهید 🔸کانال ✾‌✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾‌✾   @meslemostafaa @meslemostafaa ✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾‌✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️شهید مصطفی صدر زاده❤️ دوست شهیدت کیه؟ شهیدمصطفی صدرزاده همیشه تاکید داشت يه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ارتباط برقرار کنید شبیهش بشيد حاجت بگیرید شهید میشید تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی؟؟ از اون رفیق فابریکا؟؟ از اونا که همیشه باهمن؟؟ امتحان کردی؟؟ هرچی ازش بخوای بهت میده!! آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه میخوای باهاش رفیق شی؟؟!! ✅گام اول: انتخاب شهید به یه گردان نگاه کن به صورت شهدا نگاه کن به عکسشون، به لبخندش ببین کدوم رو بیشتر دوس داری با کدوم یکی بیشتر راحتی؟! ✅گام دوم: عهد بستن با دوست شهیدت یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره. با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم. ✅گام سوم: شناخت شهید تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن. عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه.. ✅گام چهارم: هدیه ثواب اعمال خود به شهید از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی، فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم." طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه! بچه ها! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه! تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی! ✅گام پنجم: درگیر کردن خود با شهید. سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!! در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو.. ✅گام ششم: عدم گناه در حضور رفیق روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟ حجاب، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و ..... ✅گام هفتم: اولین پاسخ شهید کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه.. خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ... ✅گام هشتم: حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ) گام های سختی رو کشیدین!درسته؟! مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده.... شهید مدافع شهید سید مططفی صدرزاده(سید ابراهیم) 🔸کانال ✾‌✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1 ✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾‌✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی هایی از جنس :) توی این قاب همه شهید شدن اما بنده حقیر فقط ۳تن رو میشناسم شهید شهید شهید سلام صبحتون شهدایی 🕊✋ https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
بخوانید خاطراتی از همرزم شهید مصطفی صدرزاده 👇👇👇 پارسال ؛ در ماموریت اول من و به سوریه؛ دقیقا روز چهارشنبه هفتم محرم و 29 مهر 94.. ما به در خواست معرفی شدیم به نیروهای خط شکن و از ما خواسته شد که سازماندهی آموزش رو به عهده بگیریم.. همون روز با صدرزاده (سیدابراهیم) و محمدتقی و یکی از بچه ها رفتیم شناسایی منطقه روستای سابقیه روبه روی خلصه والحمره.. با منطقه که خوب آشنا شدیم ، به مقر برگشتیم و بعد از ناهار از اونجا رفتیم پادگان ارتش سلاح ولباس گرفتیم.. بعد با نیروهای خط شکن آشنا شدیم که آقامصطفی صدرزاده ما رو به اونها معرفی کرد.. درگیر سازماندهی نیروها وبرنامه هامون بودیم که دستور اجرای عملیات اومد..🌷 هدف هم پس گرفتن الحمره وخلصه از دشمن بود..✌️ شب به ما بیسیم دادن و دستور حرکت داده شد.. سوار ماشین شدیم و به طرف روستای سابقیه حرکت کردیم.. به من و محمد تقی دو گروه بیست نفره نیرو دادن که برای عملیات بزنیم به خط.. در روستای سابقیه نیروها رو جمع کردیم وباهاشون صحبت کردیم..نم نم بارون پاییزی هم میبارید و من ومحمدتقی برای این که خیس نشیم رفتیم توی یه مغازه نشستیم...همه جا تاریک و هواهم سرد بود.. بعد به ما اطلاع دادن که جناح راست باشما.. اگه گفتن بزنین به روستای قراصی کنار الحمره شما بزنین به روستا.. دستور حرکت داده شد..حرکت کردیم..حدود ساعت هشت ونیم شب از داخل روستا رفتیم به طرف باغی که معروف بود به باغ مثلثی ؛ جایی که بعدا اولین شهیدشهرستان نکا اونجا به شهادت رسیده بود حدود چند هفته بعد 🍃 توی باغ نیروهای دیگه مستقر بودن ؛ به نیروهامون گفتیم همین جا می مونیم تا ببینیم تکلیف چیه.. دو ساعتی اونجا موندیم.. من و محمدتقی به هم نگاه می کردیم و می گفتیم کدوم سمت باید بریم؟ بلاتکلیف بودیم..رفتیم پیش مصطفی (سیدابراهیم) ؛ دیدیم نشسته و داره با نقشه فرماندهان وتوجیه می کنه برای منم توضیح داد و با فرماندهان دیگه هم صحبت هایی کردیم و توجیه شدند و خلاصه دستور حرکت داده شد.. من ومحمدتقی با یکی از بچه ها کنار ستون حرکت می کردیم.. دیگه اذان صبح شده بود..روز هشتم محرم.. و بچه ها درهمون حالت نمازهاشون وخوندن و..رسیدیم به هدف..✌️ به نیروها گفتیم زیر درخت زیتون سنگر کندن ونشستن داخل سنگرها تا از خمپاره ها درامان باشن.. من پیش مصطفی موندم ؛ محمدتقی با یه دسته چندنفری رفت جلوتر ، ویکی دیگه از بچه ها باچند نفر رفتند به یه جناح دیگه.. در همین موقع درگیری ها شروع شد و تیرباران دشمن وما بود و.. که محمدتقی بیسیم زد وگفت: " اینجا داره شلوغ میشه" به مصطفی پیغامش وگفتم و به من گفت هرچی می خوای نیرو باخودت ببر.. منم باچند نفر نیرو حرکت کردیم.. داشتیم می رفتیم که سه تا خمپاره همزمان در نزدیکی مون زدن سریع درازکشیدیم ..وبعد بلند شدیم..رفتم توی سنگر پیش محمدتقی..به سمت مون مدام شلیک می کردن..در همین فاصله آقا مصطفی با بیسیم به ما گفت بریم سمت روستای قراصی ؛ برای پاکسازی و تصرف روستا..🌷 -ادامه دارد.... (قسمت اول ) https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
✍ در محضر شهید یه روز جلو حرم بی بی جان یکی از رزمندها به طعنه گفت:داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟😏 عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم 😡که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت: 😅 حاجی تو صف وایستادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن😉 شهید 😃 شبتون_شهدایی التماس دعااا شهادت🕊🌷 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌷🕊 بسم رب الشهدا🌹 بخش از خاطرات شهید (سید ابراهیم) مصطفي در دوران خیلی پر جنب و جوش بود و سر داشت . 🌹 به خاطرهمین همیشه یه سرش میومد و همیشه در بودم...😔 انقدر پرجنب و جوش بود و آروم قرار نداشت که ، در سن و نیم بردمش پیش دکتر مغز و اعصاب🙏 . بعد از نوار مغز و عکس و یکسری آزمایشات دیگه، دکتر گفت: "خانم دیگه این بچه را ،این جا نیار! این از من و شما سالمتره!!!☺️🌹 تنها مشکل این بچه، ، که در این جسم نمیگنجه! این حرفی بودکه، دکترش به من گفت..."💐 همراه با (سید ابراهیم)🌹 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا🌹 بخش از خاطرات شهید مصطفی حدود سالش بود ، نزدیک محرم ،مسجد داشت آماده می شد، که دسته ی عزاداری آماده شود. مصطفي رفت از عزاداران مسجد خواهش کرد که یازنجیر بزند.🌹 ازمسجد بیرونش کردن، گفتن : شما بچه هستید، نظم دسته ی عزاداری را ،بهم می ریزید .😔 خیلی ناراحت شد، وقتی برای من تعریف کرد ،گفت: مامان من سال دیگه خودم دسته راه می ندازم .🙏 واقعا همین شد وسال بعد باکمک برادر وپسر عموها وباقی دوستانش یک راه انداخت.🌹 از همان کودکی خوب می کرد، بسیار باهوش وزیرک بود .🌹 در بازیها سریع بود ، افکار طرف مقابل را متوجه می شد.💐 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
نیمه دوم بهمن ماه سال ٩٣ بود که حاج قاسم سلیمانی قبل از یک عملیات بسیار مهم و کلیدی در جمع مدافعین حرم حضور پیدا کرد و بچه ها با او عکس های یادگاری متعددی انداختند. در زمان انداختن عکس زیر ، سردار شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) فرمانده دلاور تیپ فاطمیون به شوخی و لبخندزنان گفت: ! اتفاقا این شوخی و یا بهتره بگم این پیش بینی درست از آب در آمد و همه عزیزانی که در این جمع هستند یکی یکی پر کشیدند. از سمت راست👈(به تاریخ شهادتها دقت کنید) شهیدان: شهید علی_سلطان _مرادی 93/11/22 شهید عباس_عبداللهی 93/11/22 شهید علیرضا_توسلی 93/12/9 شهید 94/1/31 شهید 94/8/1 شهید حاج قاسم سلیمانی98/10/13 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
✍ در محضر شهید یه روز جلو حرم بی بی جان یکی از رزمندها به طعنه گفت:داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟😏 عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم 😡که مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت: 😅 حاجی تو صف وایستادیم تا نوبتمون بشه شما که پیشکسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن😉 شهید 😃 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹✨🍃🌹✨🍃 ✨🍃🌹✨ 🌹✨🍃 🍃🌹 ✨ از کودکی تا شهادت از زبان مادر شهید ( ابراهیم) ✨ مصطفی درسن نوجوانی تا جوانی درحال خودسازی بود وهمیشه ازاینی که بود راضی نبود میگفت بچه هام باید بهتراز خودم باشن گاهی وقتی باهاش شوخی میکردم بهش میگفتم چه سعادتی نصیب بچه هات بشه شبیه باباشون بشن میگفت نه مامان باید خیلی بهتراز باباشون بشن چون من دوست داشتم هم مرام حضرت عباس بشم شدم این حالا اگر بچه هام بخوان بشن مثل من چی میشن 🌹✨🍃✨🌹🍃 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا🌹 (سید ابراهیم) زندگی در شهریار ، تاسیس هئیت حضرت علیه السلام🙏 مصطفي ساله بود که جذب بسیج شد و آنقدر برایش جذاب بود که خودش هم نیرو جذب می کرد.🌹 آنقدر خوب با دیگران مخصوصا بچه ها برخورد می کرد که در سن خیلی کم شد و در سن هفده سالگی خودش حضرت عباس ( ع) را بنا کرد.🌹 زمانی که هئیت راه افتاد؛ هر هفته ها مراسم داشت. می گفت: باید شام بدم. تعجب کردم و گفتم: هزینه اش زیاد میشه؛ ممکن نتونی از پسش بر بیایی. اما پافشاری می کرد و می گفت: مامان ، خدا بزرگه . ❤️🙏 بخاطر اینکه هزینه برایش زیاد نشود خودم هم در پخت غذا و تهیه مواد اولیه کمک می کردم. وقتی پرسیدم که چرا آنقدر داری حتما شام بدهی جواب داد: به دو دلیل، یکی اینکه اونجا از نظر مادی منطقه ضعیفی است و هم اینکه بتونن یک وعده غذای گرم بخورن باید خدا را شکر کرد. دوم اینکه کسی که غذای امام بخوره ایمن میشه و ان شاالله گناه نمیکنه.🙏 خیلی معتقد بود ومقید بود تا مسائل شرعی را رعایت بکند.💐 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا🌹 خاطرات شهید💖 🌹 یکی از کارهای مصطفي بردن نوجونهاش به اردو بود. 👏 همیشه از این کارش من داشتم، بهش می گفتم کار سختی است قبول مسؤلیت بچه های پراز انرژی که هر کدام به تنهای کنترلش دشوار است🙏 ولی خیلی آروم می گفت: نگران نباش توکل به هیچ اتفاقی نمی افتد.🌹 الگوی خیلی خوبی برای بود ، واقعا داشتن وحرفش را گوش می دادن .👏 یک دفعه که بچه ها را برده بود اردو، زمانی که که به منزل برگشت ، کلید در ورودی همراهش نبود،😔 تا اذان صبح‌ روی پله ها نشسته بود😔 ازش پرسیدم چرا زنگ نزدی مصطفی؟، گفت :مامان نیومد بیدارتون کنم ،🌹😔 ایستادم اذان را بگن که برای نماز بیدارمیشد بعد زنگ بزنم.👏🌹 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
عشق به شهید در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود. مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست . . از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف. به مناسبت سالروز تولد 📅تاریخ تولد : ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه 🗺مزار : بهشت رضوان کانال https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
این کتاب‌ها در مورد شهید مدافع حرم کار شده‌اند‌ بخشی‌هایی از مستند عابدان کهنز هم در کانال گذاشتیم. التماس دعا 🌹🤲 کانال https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
کتاب مرتضی و مصطفی خاطرات خود گفته شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) است که بخش های زیادی از آن شامل روایت های شهید مرتضی عطایی از شهید مصطفی صدرزاده است. شهید صدرزاده فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون و شهید عطایی جانشین وی و از نزدیک ترین دوستان شهید عطایی در سوریه بود. این کتاب اگر چه درمورد شهید عطایی است اما به دلیل وجود خاطرات زیادی از شهید صدرزاده به نام مرتضی و مصطفی نامگذاری شده است. مصاحبه و تدوین کتاب توسط علی اکبر مزدآبادی صورت گرفته و در ۱۰ بخش در انتشارات یا زهرا (س) و در ادامه سلسله کتاب های یا زینب (س) در خصوص شهدای مدافع حرم به چاپ رسیده است. شهدای مدافع حرم🕊🌹 @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
4_5933810727482556663.mp3
3.15M
مصاحبه با همسر شهید گفت میخوام برات یه خونه بخرم که هرروز به وسعت خونت اضافه بشه تنها سرمایه زندگی ما شد حسینیه @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
4_5929498653331816862.mp3
5.68M
📢مصاحبه با همسرشهید جواب همسرشهید به‌کسانی که میگفتند همسرش برای‌ پول میرفت آقامصطفی هزینه رفت ‌و‌ برگشتشم خودش میداد @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1 نشر دهید و با ما همراه باشید ☝️
4_5927095026424218206.mp3
7.25M
📢 مصاحبه با همسر شهید ماجرای سخنرانی زینب‌گونه همسر شهید در مراسم خاکسپاری آیا مگر ما از حضرت زینب بالاتریم... @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1 نشر دهید و با ما همراه باشید ☝️