eitaa logo
•|مِتانویا|•
202 دنبال‌کننده
1هزار عکس
813 ویدیو
3 فایل
|بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم| مِتانویا یعنی توبه :)🌱 . . . به معنی کسیه که مسیر ذهن،قلب و زندگی شما رو تغییر میده و مثل یه نور توی تاریکی زندگیتون پیدا شده...!🌻♥️ کپی با ذکر صلوات حلاله مومن...🤝🏻 🗨ناشناسمون https://daigo.ir/secret/2762438845
مشاهده در ایتا
دانلود
- ذکر روز دوشنبہ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا قاضی الحاجات 🌸 ۱۰۰ مرتبه🌿
معرفی شهید رو ادامه نمیدین؟🥲 __________________________ سلام✨ ان‌شاءلله امروز معرفی شهید داریم😍😍
4_5889005950773237151.mp3
9.65M
خونم کربلا این روز همش پریشونم کربلا💔 @Metaanoia
حسین‌جآن . . دلم هوای تو را دارد ؛ خدا کند که راست باشد که می‌گویند : دل به دل راه دارد (: ❤️‍🩹
آشپز خانہ شهید حسن ‌«بہ‌نقل‌ازمادرِشهیدحسنِ‌قاسمے‌دانا‌» آقا مصطفے مرزهاے محرم و نامحرم خیلے برایش مهم بود ، ولے در عین رعایت این مسائل ، خیلے صمیمانہ و دوستانہ برخورد می‌ڪرد . بہ من خیلے محبت داشت . همیشہ مےگفت :‌«هر ڪارے حسن براتون انجام می‌داده ، وقتے من اینجا هستم بہ من بگید .» مےگفتم : ‌« نہ شما مهمون هستید .‌» جواب مےداد : ‌«مهمون یک روزه مادر ، دو روزه . من ڪہ همیشہ اینجا مےمونم ، دیگہ باید دور مهمون بودن رو خط بڪشید .» بہ او گفتم :‌«چطور شد ڪہ شما توے ۲۲ روز این‌قدر عاشق حسن شدید ؟» خندید و گفت :‌«مادر ، قلب‌هامون خیلے بہ هم نزدیڪ بود . من ڪسے رو مثل حسن براے خودم پیدا نڪردم . حسن با اینڪہ بعد از سہ روز جزء فرماندهان شد ، ولے همیشہ نوڪرے بچہ‌ها رو مےکرد .» گفتم : ‌«یعنے چے نوڪری مےڪرد ؟» گفت : ‌«فرمانده باید شخصیت خودش رو حفظ کنہ ، ولے حسن اصلا این حرفا براش مهم نبود . حسن برای بچہ ها نوڪرے مےڪرد ، منم مےخوام نوڪری ڪنم .» آقا مصطفے را ڪہ مےدیدم ، حس مےکردم حسن توے خانہ راه مےرود . در خانہ اصلا نمےنشست و خودش را مشغول به ڪار مےڪرد . مثلا سفره پهن مےڪرد . من و خانم او همیشہ توے آشپزخانہ بودیم و آقایان بیرون بودند . یڪ روز ڪہ ناهار آماده ڪردم ، بعد از غذا آقا مصطفے سفره را جمع ڪرد . هر چہ گفتم بچہ ها هستند ، گفت نہ امروز مےخواهم همہ ڪارها را من انجام بدهم . تا چشم چرخاندم ، دیدم تو آشپزخانہ ظرف ها را مےشوید . با اصرار گفتم :‌«آقا مصطفے بیایید این طرف ، من ناراحت مےشم . من اصلا اجازه نمےدم کسے دوروبَر آشپزخونہ بیاد .» گفت :‌«اصلا راه نداره ! اگہ من کثیف شستم بعد خودتون آب بڪشید .» رفتم بہ خانمشان گفتم : ‌«آقا مصطفے داره ظرف مےشوره ، اینطورے من ناراحت مےشم .» گفت :‌«نہ ڪارے بهش نداشتہ باشید . با این ڪارا خودش خوشحال مےشہ .» خلاصہ ڪل آشپزخانہ را برای من تمیز ڪرد و اجازه نداد از پلہ آشپزخانہ بالا بروم . مےگفت : ‌«بعد از خونہ شهید خودم ، تنها خونہ اے ڪہ توش احساس آرامش مےڪنم ، خونه شهید حسنہ .» ✨روایتے از زندگے و زمانہ‌ بسیجے مدافع‌ حرم"شهید مصطفے صدرزاده" "کتاب سربازِ روزِ نهم" @Metaanoia
خب چالشو شروع کنیم🥰
شهیدی که امروز میخام معرفی کنم☘️ "شهید حسن قاسمی دانا" هستن😍😍
شهید مدافع حرم؛ حسن قاسمی دانا، روز دوم شهریور ۱۳۶۳ در مشهد دیده به جهان گشود. 😍 او دومین پسر خانواده بود و به‌ غیر از خودش ۳ برادر دیگر هم داشت.
منم میتونم بعد معرفی شما یه توضیح کوچیکی بدم؟؟🙂
پس از اخذ دیپلم در دانشگاه حقوق 📈شهرستان «بردسکن» قبول شد، اما به آن‌جا نرفت و در نانوایی پدر مشغول به کار شد. او از روحیه نظامی‌گری برخوردار بود و به رزم علاقه داشت که این خصوصیت، از او یک بسیجی فعال ساخته بود که همیشه در رزمایش‌های عمومی، داوطلبانه حضور داشت. ✨ حسن به حضرات معصومین علیه السلام ارادت ویژه‌ای داشت و این دوستی به گونه‌ای بود که دو ماه محرم و صفر را عزاداری می‌کرد و لباس مشکی از تنش خارج نمی‌شد. 🏴