بیمهی تکوینی
خانمی نوزادش را که در زشتی بی نظیر بود، نزد عالمی آورد و به او گفت: از بهر خدای در گوش فرزندم «و إن یکاد» یا دعایی بخوانید تا چشم بد در او اثر نتواند گذاشت.
عالم مکثی کرد و اندکی به قیافه زشت کودک نگریست و سپس گفت: «فرزندتان را بگیرید. خداوند ایشان را تکویناً بیمه فرموده و دعای چشم زخم به او داده است!».
#خاطرات_علما
مزاحالدین | @mezahoddin
اون ماشینه که میتونید به مشکل فنیش بگید قِلِق و دیگران قانع میشن...
«من همیشه همینطوری تند میخونم.» و «عادت دارم آخر وقت بخونم.» ملائکه رو قانع نمیکنه!
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
یکی از خلفای عباسی که بسیار ظالم و ستمگر بود به یکی از ندیمان خویش گفت: برای من لقبی پیدا کن که پسوند آن اسم اللّه باشد، مثل اَلْمُعتَصم بِاللّه.
آن ندیم پس از لحظهای گفت: هیچ لقبی برای تو مناسبتر از «نعوذُ باللّه» نیست!
#خنده_حلال
مزاحالدین | @mezahoddin
رقص خون
دیدم فراوان صحنههای لاکچری را
ماندم کجای دل گذارم آخری را
داده ارائه تازگی از فرط ایمان
در سرزمین وحی درس کافری را
تا هیچ دستی زخم لبنان را نبندد
در محضر ابلیسها زد حاضری را
گوشی به دستش انتخابی سخت کرده
آورده روی صحنه هر صاحب قری را
دنیا همه تشویق و جیغ و دست و هورا
آقای بن سلمان چه کردی این سری را!
لبنان و غزه بی صدا در رقص خوناند
لرزانده رقاصی دل میلیونری را
ابلیس اگرچه چشم بندی کرده، تاریخ
روزی گواهی میدهد این ساحری را
موسی در این هنگامه پیروز است هر چند
گوسالهها بستند دست سامری را
#آل_یهود
#لبنان
#غزه
🔸طاهره ابراهیمنژاد🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
#الوحاجاقا من نماز ظهر و عصرم رو خوندم بعد یادم اومد که وضو نگرفتم اصلاً، منتهی گفتم من که از عمد بیوضو نخوندم، جاش صدتا صلوات فرستادم. انشاءالله بسه دیگه؟!
پاسخ: بس که نیست، باید جوشن کبیر و صغیر رو هم بخونید کنارش! این چه حرفیه، هرچیزی جای خودشه. در کل نماز بیوضو قبول نیست چه سهوی و چه عمدی و باید قضا بشه!
🔸مجتبی قبادی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+ چی شد بدون اعمال خیر رسیدی قیامت؟
- والا یه دو قرون نماز آخر وقت داشتم اونم سر پیچ دادم به اونی که غیبتشو کرده بودم و اومدم!
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
ایست
یک روز که فرماندهان جمع شده بودند، امیر عقیلی، حاج همت را بغل کرد و گفت: ((حاجی من از شما دلخورم، چون هروقت از کنار پاسگاههای ارتش و جلوی ما رد میشی، یک دست تکون میدی و با سرعت عبور میکنی. اما وقتی از کنار بسیجیهای خودتون رد میشی، هنوز یک کیلومتر مانده چراغ و بوق میزنی، آرام آرام سرعت ماشینت را کم میکنی، 20 مترم مونده به دژبانی بسیجیها با لبخند از ماشین پیاده میشی، دوباره باز دستی تکون میدی و سوار میشی و میری. اصلا ما را تحویل نمیگیری...))
حاج همت اینها را که شنید، دستی به سر امیر کشید و خندید و گفت: ((اصل ماجرا اینه که وقتی از کنار پاسگاههای شما رد میشم، این دژبانها چند ماه آموزش تخصصی میبینند که اگر یک ماشین از دژبانی ارتشیها رد شد، مشکوک بشن و از دور بهش علامت میدن، بعد آروم آروم دست تکان میدن، اگه طرف سرعتش زیاد بشه، اول علامت خطر میدن، بعد ایست میدن، بعد تیر هوایی میزنن، آخر کار اگر خواست بدون توجه دژبانی رد بشه، به لاستیک ماشین تیر میزنند.
ولی این بسیجیهایی که تو میگی، همون اول رگبار میگیرند و وقتی پدر صاحب بچه دراومد تازه یادشون میاد اول باید ایست میدادند.))
روز بسیج مستضعفین گرامی باد
مزاحالدین | @mezahoddin
یه بار فرمانده گفت یه کمک بدی بد نیستا.
زدم تو گوشش و گفتم من پی زندان و اضافه خدمت رو به تنم مالیدم و زیر بار حرف زور نمیرم، گفت داداش بخدا اونکه میزنن تو گوشش فرماندهی پادگانه نه فرمانده پایگاه، ما تهش داوطلبانه اینجا موکب میزنیم و چراغونی میکنیم، اونم نمیخواد بیای من خودم برات فعالی رد میکنم!
🔸مجتبی قبادی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
مسلمانم و با مسلمان برادر
مبادا شود دیده ای از غمیتر
چراغی اگر هست در خانهی ما
روا هست اما به لبنان رواتر
#پویش_همدلی
🔸طاهره ابراهیمنژاد🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
#الوحاجاقا بابای من موقع نماز صبح با جهر نماز میخونه جوری که همسایمونم بیدار میشه و ما هم زهلهترک، میخواستم ببینم حد صدا چقدر باید باشه.
پاسخ: سلام بر شما. به صورت مختصر و مفید بخوایم بگیم، توی نمازهایی که جهر واجبه برای آقایون نباید جوری صدارو بلند کرد که به فارسی سخت، جر بخوره حنجره و داد زد و نبایدم جوری باشه که اصلاً صدا در نیاد، یه چیز بینابین باید باشه طبق عرف!
🔸مجتبی قبادی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
شیخ و کشاورز
روزی شیخی به همراه مریدان از زمینی میگذشت. کشاورزی دیدند که گاوآهن بر سگی بسته. شیخ گفت: حکایت این مرد، حکایت کسی است که میخواهد با جیب خالی دیندار باشد، مگر میشود؟! پس بر شما باد مانور تجمل!
و برفت و سگ را آزاد کرد و زبان بسته به تاخت گریخت. کشاورز گفت: بزرگوار احترامت واجب، ولی تنها دارایی من همین سگ بود که با مانور تجمل از کفم برفت!
#حکایات_شیخ
🔸مزاحالدین🔸
مزاحالدین | @mezahoddin