روز زن
خانهام باغ بهشتی که شده تفکیک بود
حال من؟ حال کسی که جمعه در پیکنیک بود!
عطر چای دارچینی خانه را برداشته
میز شام آماده و چینش بهغایت شیک بود
خانمم لبخند میزد کیف ایشان کوک کوک
خنده پشت خندهاش آماده شلیک بود
شام آن شب بس که چسبید و چنان خوشمزه بود
اصلا انگاری که روی سفرهمان شیشلیک بود
گفت: زیر پای مادرشوهران! باشد بهشت!
در سند اما روایت قابل تشکیک بود!
دیدم او را خواهرم را روی چشمانش گذاشت!
این خلاف اصل خواهرشوهر و اُپتیک بود
جاریاش را مثل خواهر توی آغوشش فشرد
این چه سمی بود؟! در حد اسید اوریک بود
آن وسط مادرزنم گویا سفیر صلح بود
پیش از اینها من مسلمان بودم و او سیک بود
خوشزبان بود و علیالظاهر سر جنگی نداشت
گرچه در ذهنش هزاران حربه و تاکتیک بود
همسرم آن شب صدایم زد «خدای قلب من»
در طریق عاشقی قبلا ولی لائیک بود
رفت روی چارپایه ماه را از جاش کَند
کرد تقدیم من این صحنه کمی ریتمیک بود
اینهمه خوشبختی و من، یک محال اندر محال
اینهمه ترفیع یکجا درخور تبریک بود
فکر کردی خواب و رؤیا بود این اشعار من؟
باز هم اشتب زدی، نه! روز زن نزدیک بود
#حضرت_زهرا
#روز_مادر
🔸طاهره ابراهیمنژاد آکردی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
مناجات البانو
الهی
همه چیز برمیگردد به آن روزی که گل مرا سرشتی هی مشت و مال دادی و گفتی غصه، هی ورز دادی و گفتی دلشوره، نگرانی
خوب کمی هم از آن را در گل آقایی میسرشتی که نه بارداری میفهمد و نه شب بیداریهای بعدش را بچههایش هم به خودش کشیدهاند
الهی کلهمشان از نعمت درک مادر محروم شدهاند فکر میکنند غذاها با چوب جادو آماده میشود و لباسهای کثیفشان با فوت به حالت قبل و اتو باز میگردد
هرچند آقایی صبح تا شب غرق کار است بهر نان، لیک چه میداند رنج مادری را!
حالا همه اینها میتواند قابل اغماض باشد به شرطی که آنان را نیشگونی بگیری که روز زن از حبل الوریدشان هم نزدیکتر است و ما را به تحفه زمردی، برلیانی، چیزی شاد نمایند هرچند چشممان آب نمیخورد ولی به هر حال الهی
زنِ عبدالله دلخور است
وعدههای توخالی که میشنود بدون کنتور است ولی خب به وقتش معلم و سرآشپز و حتی کفاش و ماساژور است!
#حضرت_زهرا
#روز_مادر
🔸مرضیه قاسمعلی🔸
مزاحالدین | @mezahoddin