#موضوع_شهدا نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی سردار شهید حسن حجاریان #قسمت_چهاردهم 🔘 بیکاری ننگه ماه رمضان بود و تابستان داغ . روزها می رفت عمله گری . عصر که آمد بهش گفت : #حسن جون قربونت برم‌ دیگه نرو سرکار . بابا خیلی ناراحتند . همین طور به من غر می زنند که به حسن بگو نره سرکار ، ما جلوی مردم آبرو داریم . آخه ما که به پولش نیازی نداریم . یک لحظه تاسف خورد و گفت : مامان به بابا بگید عمله گری که ننگ نیست ، بیکاری ننگه . حضرت علی (ع) هم یک لحظه دست از کار و تلاش بر نداشتند . من می میرم اگه کار نکنم . تازه از سر کار رسید خانه . خیلی خسته بود . همین که می رسید در ایوان میخوابید و گاهی که خیلی گرمش میشد مُدام استغفار میکرد و آبی به سر و صورتش میزد و دوباره میخوابید . نزدیک اذان ، مادر سفره افطاری را آماده میکرد و او هم میرفت وضو میگرفت و لباس می‌پوشید تا به مسجد برود . _ پسرم قبل از اینکه به مسجد بری یه آب جوش بخور . می خندید و با شیطنت میگفت : مامان این مسجدِسا . چشم به هم بزنید برگشتم . یادش نمی آید که نماز جماعتی را از دست داده باشد . #پایان 🕊️🍃🕊️🍃🕊️🍃🕊️🍃🕊️ 🔹پایگاه مرکز تخصصی فرهنگی جوانان مهر رضوان 🌿با ما همراه باشید. https://chat.whatsapp.com/KtlFV8W0xPcCZ0NUu2gpLP ایتا https://eitaa.com/mezmaran