#شرکت_در_پویش
محمدطاها قنبری
فاطمه زهرا قنبری
💞@MF_khanevadeh
#تنها_گریه_کن
#پارت_یازده
چادر انداختند سرم و خواهر شوهر کوچک ترم دستم را گرفت و پیاده آمدیم خانه ی خودمان.
وقتی وارد اتاق شدم صدای کل کشیدن زن ها بلند شد و حتما تا حیاط هم رسیده بود .صورتم را توی چادر پنهان کرده بودم و نمی توانستم اطرافم را خوب ببینم فقط صداها را می شنیدم یکی گفت:حبیب آقا بشین کنار عروس خانوم ،الان آقا میاد برای خواندن خطبه عقد.یکهو همه چیز برایم رنگ دیگری گرفت انگار نه انگار که این حبیب همان پسر همسایه بود که بعضی وقت ها اصلا یادم نمی ماند که فامیل هم هستیم و همیشه خیلی معمولی با هم سلام و علیک می کردیم و از کنار هم می گذشتیم .از خجالت ،جمع شدم توی خودم مثل یک بوته گل کوچک،زیر چادر سفید عروس،از زیر چادر می توانستم جلویم را ببینم .یک تکه پارچه سفید که رویش چند تا گل سرخ و زرد گلدوزی شده بود یک ظرف شیرینی، یه کاسه بلور آب برای روشنایی و آیینه و قران ،سفره ی عقد من همین ها بود.
خطبه عقد را خواندند و به هم محرم شدیم ،خواهر داماد آمد و چادرم را از روی سرم برداشت .به داماد که هیچ ،دیگر حتی خجالت می کشیدم به بقیه نگاه کنم .سرم را انداخته بودم پایین و خیره خیره به نقل های ریز سفیدی که بالای سرم می پاشیدند و می ریخت روی لباس و چادرم نگاه می کردم.
خانه ی ما یک مجلس خصوصی بود برای اینکه عقد کنیم مجلس مردانه ،خانه ی پدر شوهرم بود و جشن زنانه ،خانه ی خواهر شوهرم،مهمان ها آنجا منتظرمان بودند .جشن عقدمان خیلی مفصل برگزار شد.حبیب و خانواده اش ،چیزی کم نگذاشتند .تمام دیوارها با فرش پوشانده شده بود و جایگاه عروس داماد را طاق نصرت زده بودند .چند تا دسته گل بزرگ هم گذاشته بودند گوشه و کنار حیاط که از دست بچه ها در امان نماند.بعدا فهمیدم هدیه ی دوستان داماد بوده تعداد مهمان ها هم زیاد بود اصلا برای همین جشن را خانه خودمان نگرفتیم ،چون کوچک بود و مردم اذیت می شدند .اتاق های خانه ی خواهر داماد و حیاط پر از فامیل و در و همسایه بود.
توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم .خیلی از حبیب خوشم آمد،بیشتر وقتی فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلو کباب بیاورند .آن زمان ،کمتر کسی از این کارها می کرد.
من و حبیب از هم خجالت می کشیدیم .نمی توانستیم توی صورتش نگاه کنم و هیچ حرفی با هم نزدیم،اصلا نمی دانستم باید چه بگویم همان بله را هم به زور گفته بودم .انگار نه انگار اشرف سادات همیشگی ام.
صدایم از ته چاه در می آمد بقیه اذیتم می کردند و با شیطنت و کنایه می گفتند چقدر خانم شدی .می خندیدم و سرم را پایین می انداختم.
جشن که تمام شد،مرا بردند خانه ی پدرم حبیب هم آمد.آن شب برای اولین بار ،بعد از حدود یک ماه که حرف خواستگاری و نامزدی پیش آمده بود با هم تنها شدیم.
#ادامه_دارد...❣️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش»
💞@MF_khanevadeh
4_721038705925554924.mp3
5.08M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز هجدهم
✨ اَللَّـهُمَّ نَبِّهْني فيهِ لِبَرَكاتِ اَسْحارِهِ وَنَوِّرْ فيهِ قَلْبي بِضيآءِ اَنْوارِهِ، روشني بخش، وَخُذْ بِكُلِّ اَعْضآئي اِليَ اتِّباعِ اثارِهِ بِنُورِكَ، يا مُنَوِّرَ قُلـُوبِ الْعارِفينَ.
خدايا مرا در اين ماه به بركت هاي سحرهايش آگاه كن،و دلم را با روشنايي انوارش به پيروي آثارش بگمار، به نورت اي نوربخش دلهاي عارفان✨
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در #ماه_رمضان
📖صوت تندخوانی جزء هجدهم باصدای معتزآقایی 👇
http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze18.mp3
❤️ #با_خدا_همکلام_شویم 👌
🌺سبک زندگی قرآنی :🌺
🍂از سوگندها سوءاستفاده نکنید.🍂
🔶لاتَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ
(نحل/٩۴)
⚡️سوگندهايتان را در ميان خود وسيله نفاق و خیانت قرار ندهيد.
🔶زیرا این کار دو زیان بزرگ دارد:
⚡️۱ـ موجب بدبينى و تنفر مردم از آئين حق و پراكندگى صفوف و بى اعتمادى مى گردد، تا آنجا كه مردم رغبت به پذيرش اسلام نشان نمى دهند.(فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها).
⚡️۲ـ آثار سوء اين عمل يعنى جلوگيرى از راه خدا را، در اين دنيا خواهيد چشيد، و عذاب عظيم الهى در جهان ديگر در انتظار شما خواهد بود! (وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
💞@MF_khanevade
👬👬👭👭
#تربیت_فرزند
#تربیت_عشقی
بچهاش را آورد گفتش که به هم ریخته است، داغون است؛ دیگر مشخصاتش را نمیگویم. گفتم خب گاهی تشویقش کن. گفت به خدا تشویقش میکنم. گفتم خب گاهی تنبیهاش کن. نمکی، آرام. گفت به خدا تنبیه هم میکنم. گفتم گاهی منطقی باهاش حرف بزن. گفت به خدا باهاش منطقی حرف میزنم. گفتم بابا تو که همه کارها را کردی، من چی بگویم آخر؟ گفتم الگوی رفتاری از خودت نشان بده. گفت بابا جلویش نماز میخوانم، نمیدانم چی، همه کار، چی بگوییم اصلاً؟ من کدام کار را انجام ندادم؟
گفتم میدانی چیه؟ موقعی تنبیهاش میکنی که عصبانی هستی آره؟ گفت خب آره دیگر. گفتم موقعی تشویقش میکنی که خودت سر حال هستی. یک کمی فکر کرد، گفت خب معمولاً اینجوری میشود دیگر. گفتم ببین، اینجا بچهات تربیت نمیشود، بیتربیت میشود. میدانی چرا؟ میگوید ملاک رفتار غلط و درست من نیست، ملاک حال بابایی است. این سر حال باشد همه را میبخشد، سر حال نباشد هیچی را نمیبخشد، مجازات میکند. پس موضوع حال است. این را از تو یاد گرفته.......
[ادامه دارد.......]📝
✍#استاد_پناهیان
💞@MF_khanevadeh
#اعمال_مشترک_شب_های_قدر
❣امام رضا عليه السلام فرمود:
کانَ امیرُالمومِنینَ لا یَنامُ ثَلاثَ لَیال: لَیلَة ثَلاثَ و عِشرینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ و لَیلَة الفِطرِ و لَیلَة النِّصفِ مِن شَعبانَ و فیها تُقسَمُ الاَرزاقُ و الآجالُ و ما یَکونُ فِی السِّنَه؛❣
امام علی (ع) سه شب را نمی خوابید: شب های شب بیست و سوم ، عید فطر و نیمه شعبان. زیرا در این شب ها روزی ها و اجل و آنچه در طول سال اتفاق می افتد، تقسیم و تعیین می شوند.
التماس دعای فرج🤲
💞@MF_khanevadeh
📚#همسر_دوست_داشتنی
✍#مهدی_خدامیان_آرامی
یک نفر از عقب جمعیت به من رو کرد و گفت: آقا، این حرفها چیست که برای مردم میگویی! تو باید برای ما حدیث بخوانی! وقتی به او گفتم که این سخن رسول خداست، با شرمندگی سرش را پایین انداخت. بارها پیش آمده است که وقتی این حدیث را برای مردم میخوانم میبینم که در غمی بزرگ فرو میروند. غم این که چرا زودتر این دستور پیامبر (صلی علیه و آله) را نشنیده اند؟ ص: ۲۰ آری، سالیان زیادی از زندگی آنها گذشته ولی اکنون با این دستور آشنا میشوند. اجازه میدهی من از تو خواهشی بکنم! من از شما میخواهم هر وقت تازه دامادی را دیدی، این حدیث را به او هدیه کنی! ای کاش ما اسلام را فقط در نماز و روزه خلاصه نمی کردیم! آیا میشود آن روزی بیاید که همه ما جمله «همسرم! دوستت دارم» را هم به عنوان یک برنامه دینی خود بدانیم. آیامی دانید که هر زنی نیاز دارد که حداقل روزی سه بار این جمله را بشنود؟ پس هیچ گاه این جمله سحرآمیز و جادویی را از همسرت دریغ مکن! دوستت دارم! دوستت دارم..........
[ادامه دارد........]📝
✍#مرکز_فرهنگی_خانواده
💞@MF_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستورالعمل سری استاد فاطمینیا برای شب قدر
🔹یک اذا وقع (سوره واقعه) بخوانید
🔹بعد از آن یک قل هو الله (سوره توحید) بخوانید
🔹سپس هفت مرتبه ذکر (یا الله) بگویید
🔹بعد از آن هرچه میخواهید بخواهید امشب...
💞@MF_khanevadeh
✨💫✨✨💫✨
#تنها_گریه_کن
#قسمت_دوازده
هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که یک روز بشود شوهرم .چیزی توی دلم مانده بود و فکر کردم حالا وقتش رسیده،اما نمی دانستم چطور سر حرف را باز کنم ،حبیب که پرسید از غذا خوشم آمده یا نه ،سکوت بینمان را شکست و کارم را راحت کرد.
نشسته بودم کنج اتاق و با گوشه ی لباس عروسم بازی می کردم.حبیب هم که نشسته بود طرف دیگر اتاق،هی این پا و آن پا می شد.سرخ و سفید شدم و من من کنان گفتم :دست شما درد نکنه .هم جشن خیلی خوب بود هم غذا خیلی خوشمزه بود.من ....من....می خواستم یه چیزی بگم حبیب دو زانو نشست و پرسید چیزی شده؟بگید گوشم با شماست آب دهانم را به سختی قورت دادم و بعد از مکث کوتاهی پرسیدم :انگار شما به مهریه رضا نبودین درسته؟
حبیب سرش را انداخت پایین.
وقتی آمده بودند برای تعیین مهریه حرف آقاجان و حبیب با هم نمی خواند .آقام یک کلام می گفت مهریه هفت تومان باشد و حبیب قبول نمی کرد .می گفت:ندارم که بدهم ،ولی آخر سر به احترام بزرگ ترها کوتاه آمد و مهر همانی شد که آقاجان خواسته بود .سنم زیاد نبود ولی می دانستم دارم چه کار می کنم .حبیب هنوز جواب سوالم را نداده بود ادامه دادم :شما بنویس که من مهریه را بخشیدم ،خودم هم زیرش را امضا می کنم .من چشمم دنبال مهریه نیست.
حبیب آن موقع ها معمار بود .می شناختمش ادم مقیدی بود .از وقتی تکلیف شده بود یک نماز قضا نداشت.از همان نوجوانی که رفته بود سرکار، سال خمسی اش معلوم بود. شرعیات را خیلی خوب می دانست البته این ها بعدا به من گفت ،ولی قبل از آن هم می دانستم خیلی به حلال و حرام و شرع مقید است.برای همین وقتی می گفت :به من واجبه که مهریه زنم را بدم ،ولی این قدر ندارم و نمی توانم ،نمی خوام اول زندگیم رو با دروغ شروع کنم .ادا نبود واقعا دلش می خواست صاف و صادق همانی را که هست توی گود بیاورد .دلش نمی خواست زیر بار قرضی برود که از عهده اش بر نمی آید .من هم دوست نداشتم خودش را زیر دین من بداند ،این شد که گفتم مهریه را می بخشم.
حبیب نگاهم کرد و لبش به خنده باز شد گفت:می دونی چیه اشرف سادات؟من قبل از اینکه بیام خواستگاریت رفته بودم امام رضا از آقا یه همسری خواستم که اهل زندگی باشه تو بالا و پایین باهام بمونه.
حتی از آقا خواستم سیده باشه .من هر چی تو زندگی دارم و به دست بیارم ،برای خانوادمه.ایشالا وضعم بهتر میشه ولی خب هر چی باشه مهریه زن دینه به گردنمه.من فقط حرفم این بود زیر قرضی نرم که می دونم از عهدش بر نمیام.حالا تو با این حرفات نشونم دادی همون هدیه امام رضایی.تا حالا هر چقدر می خواستمت ،از امشب صد برابر پیشم عزیز شدی.
ته دلم غنچ رفت.
برخلاف خیلی ها که خوش نداشتند داماد بعد از عقد شب را خانه عروس بماند، آقاجان حبیب را نگه داشت.
#ادامه_دارد...❣️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
💠 مرکز فرهنگی خانواده
💞@MF_khanevadeh
19.mp3
4.93M
🏴🌴🥀🏴🥀🌴🏴
#در_محضر_استاد
تفسیر دعای روز نوزدهم
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_آیت_الله
#مجتهدی_تهرانی_ره
▪️▪️ بسم الله الرحمن الرحیم ▪️
اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَكاتِهِ وسَهّلْ سَبیلی الى خَیْراتِهِ ولا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الى الحَقّ المُبین.
خدایا در این ماه بهره ام را از برکت هایش کامل گردان و راهم را به سوی نیکی هایش هموار نما و از پذیرفته خوبی هایش محرومم مساز ، ای هدایت کننده به سوی حق آشکار.
#ماه_رمضان
#دعای_روز_نوزدهم_ماه_مبارک_رمضان
#التماس_دعای_فرج
📖صوت تندخوانی جزء نوزدهم باصدای معتزآقایی 👇
http://cdn.ahlolbait.com/files/12/download/Tahdir%20joze19.mp3
❤️ #با_خدا_همکلام_شویم 👌
🔵یک نکته کلیدی تفسیری از جزء هجدهم
🔷شاهدان همراه
✨یَوْمَ تَشهَْدُ عَلَیهِْمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا كاَنُواْ یَعْمَلُونَ(24- نور)
روزى كه زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنان به گناهانى كه همواره انجام می دادند، شهادت می دهند.😨
👈پیام آیه صریح است و روشن و نیازی به توضیح ندارد؛ تنها چیزی که می توان گفت توجه به هشداری است که در آیه نهفته است. هشدار به کسانی که گناه در خلوت را ساده انگاشته و به راحتی از کنار آن می گذرند غافل از آنکه در مخفی ترین مکانها همواره شاهدانی با ما هستند که گناه، خیانت و جنایت را درک کرده و در آن روز که محکمه عدل الهی بر پا می شود بر علیه ما شهادت می دهند.
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
💞@MF_khanevadeh
❤️ #پیامبر_اکرم (صلیاللهعلیهوآله):
🍀 من أحیى لَیلَهَ القَدرِ حُوِّلَ عَنهُ العَذابُ إلَى السَّنَهِ القابِلَه؛
🍃 هر کس شب قدر را احیا بدارد، تا سال آینده عذاب از او بر داشته مىشود.
📖 اقبال الأعمال، ج١، ص۳۴۵
#شب_قدر
🖤احکام شرعی
🏴 مشقت داشتن روزه به جهت کار
🔷 اشخاصی که به جهت کارشان ناچار به افطار هستند تا حرجی نشده [به سختی شدید نیفتادند]، نمی توانند افطار کنند و باید عنوان حرج حاصل شود تا مجوز افطار داشته باشند.
#احکام_روزه #روزه_کارگر
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
💞@MF_khanevadeh
👭👬👭👬
#تربیت_فرزند
#تربیت_عشقی
نماز جلویش خواندی، حال داشتی نماز خواندی. مهم حالَت است! نماز تو که نیست! بله عشقت بوده یک دفعهای کار خوب بکنی کار خوب کردی. عشقت کشیده نماز خواندی، نماز خواندی. عشقت نکشیده نخواندی دیگر. آن چیزی که میبیند میگوید بابای ما عشقی است. پس ما هم عشقی باشیم. بعد آن عشقی میشود تو حالَت گرفته میشود. آن هم مثل تو است!
بچه باید ببیند که شما چند بار عصبانی شدی ولی هیچی نگفتی لبخند زدی. میفهمد بچه این حرفها را!
✍#استاد_پناهیان
💞@MF_khanevadeh
📚#همسر_دوست_داشتنی
✍#مهدی_خدامیان_آرامی
دوستت دارم! و این را باور کن که هیچ گاه همسرت از شنیدن این جمله خسته نمی شود. هر بار که به همسرت از صمیم دل میگویی: «دوستت دارم»، قلب او را از عشق لبریز میکنی و روحیه او را شاداب میسازی. ص: ۲۱ آیا تا به حال در مسجد پیامبر اعتکاف کرده ای؟ چند سالی است که مراسم اعتکاف در جامعه ما رواج پیدا کرده است و در روزهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه رجب، گروه گروه مردم به مساجد رفته و معتکف میشوند. برای اعتکاف باید سه روز روزه بگیری، و در مسجد بمانی و مشغول عبادت باشی. اگر بتوانی در مسجد پیامبر (صلی علیه و آله) در مدینه باشی خیلی خوب است و ثواب بسیار زیادی دارد. فکر کن! اگر بخواهی در مسجد پیامبر معتکف شوی باید صبر کنی تا خدا توفیق سفر به مدینه را به تو بدهد. آیا میخواهی کاری را یاد شما بدهم که ثواب اعتکاف در مسجد پیامبر را داشته باشد؟ این کار زحمت زیادی ندارد و همیشه میتوانی آن راانجام دهی! ص: ۲۲ پیامبر اسلام فرمود: «نشستن مرد نزد همسر خویش، نزد خدا بهتر از اعتکاف در مسجد من است». [۱] به راستی که دین و آیین ما چه دین کاملی............
[ادامه دارد ......]📝
✍#مرکز_فرهنگی_خانواده
💞@MF_khanevadeh
🔻حسن معاشرت
🌱🌱معاشرت و مصاحبت نیکو، جلوه ای از اخلاق حسنه است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: برای اتمام و اكمال اخلاق مبعوث شده است. در میان صفات و ویژگی های پیامبر، قرآن بر اخلاق آن حضرت تکیه کرده و آن را «خلق عظيم» خوانده است🌿🌿
ادامه مطلب در لینک زیر👇👇👇
http://shamiim.ir/a/29030/
💞@MF_khanevadeh
🎁 #مسابقه
🔴 خبر فوری: 🤩
📜 اطلاعیه نحوه شرکت در #مسابقات غیرحضوری (حفظ، تفسیر و تلاوت) #قرآن_کریم 📕
📌 پوسترهای زیر را با دقت مطالعه نماید و به دوستان خود اطلاع رسانی فرمایید.
🎁 صد ها کارت هدیه ارزنده جوایز مجموعه مسابقات قرآنی شمیم رمضان
💢 زمان شرکت در مسابقات از روز پنجم ماه مبارک رمضان می باشد
✏️ لینک شرکت در مسابقات 👇👇👇
https://shamiim.ir/page/3094/مجموعه-مسابقات-ماه-مبارک-رمضان-1401
💞@MF_khanevadeh
💜 💚مرکز فرهنگی💚💜 خانواده آذربایجانشرقی
✨💫✨✨💫✨ #تنها_گریه_کن #قسمت_دوازده هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که یک روز بشود شوهرم .چیزی توی دلم
✨💫✨💫✨
#تنها_گریه_کن
#قسمت_سیزده
این را بد نمی دانستیم؛ انگار مثل یک قرار نا گذاشته ،داماد می دانست که امانت دار است.
نیمه های شب از خواب بیدار شدم ،ولی چشم هایم را باز نکردم .روز قبلش خیلی خسته شده بودم .شب هم از خستگی جفتمان بیهوش شدیم،ولی خوابم خیلی سبک بود.احساس کردم کسی توی اتاق راه می رود.گوشه ی چشمم را باز کردم و دیدم حبیب ایستاده به نماز ،زیر لب غر زدم که چقدر زود صبح شد.چسبیده بودم به رختخواب و نمی توانستم خودم را جدا کنم .تا به خودم بجنبم ،حبیب سلام نمازش را داد و بلند شد و دوباره نیت کرد.چشم هایم روی هم رفت.با سلام آخر نمازش دوباره هوشیار شدم.خوف کردم نمازم قضا شود،ولی حبیب که دوباره ایستاد به نماز ،یک دم راحت گرفتم و پتو را کشیدم روی صورتم ،داشت نماز شب می خواند و من وقت داشتم کمی دیگر بخوابم.
بالاخره صدای اذان مسجد محله بلند شد ،تا خودم را برسانم به حیاط ،هنوز خواب و بیدار بودم.نسیم دم سحر که خورد به صورتم به خودم لرزیدم و مور مورم شد،چشم هایم را مالیدم و با خودم گفتم پس نماز شب خوان هم هست بیشتر ازش خوشم آمد.انگار حبیب در چشمم پر رنگ می شد و مهرش در دلم جان می گرفت.
فردایش از مادرم پرسیدم:(خیلی فرق میکند شوهرم ادم مومن باشد یا نه؟عزیز یک نگاهی به اقاجان کرد و گفت:خیلی زیاد توفیر دارد مردت را وقت اذان قبله شناس ببینی.)
روزهای نامزدی،بیشتر شناختمش،خانه هایمان توی یک کوچه بود و زیاد همدیگر را میدیدیم. بعضی روزها از سرکار که برمیگشت، دیگر خانه خودشان نمیرفت .گاهی هم قبل از رفتن، می امد و سفارش میکرد:(غروب اماده باش،اومدم بریم بیرون.)
یک موتور وسپا داشت می نشستم ترک موتور و می رفتیم حضرت عبدالعظیم زیارت .شام خورده و نخورده من ذوق بازار و خرید داشتم .دست خالی برم نمی گرداند گاهی یک لباس ،گاهی هم ظرفی،کاسه ای،چیزی چشمم را می گرفت.کم نمی گذاشت حتی با دوست هایش هم که مسافرت می رفت،سوغاتی من سرجایش بود.
توی عقد بستگی ،مریض شدم مریضی که می گویم ،نه که حرفم به سرماخوردگی و تب و این چیزها باشد ،نه یک مریضی که آخرش نه دکترها ،نه خودمان،هیچکس نفهمید چه دردی بود که به جانم افتاد.
دفعه اولی که حالم بد شد ،پنج روز بیهوش بودم .برده بودندم بیمارستان شیر و خورشید و بعد از چند روز مرخص شدم .شاید یک چیزی مثل همین چیزی که امروز می گویند مریض رفته توی کما ،ولی هر چه که بود نفهمیدند چرا آن طور شده بودم .اصلش از این جا شروع شد که می خواستم از منبع آب توی حیاط ،آب بکشم.فقط یادم مانده نتوانستم خودم را نگه دارم و با صورت افتادم توی منبع .از یک ماه بعدش وقت و بی وقت ،بی جا و بی مکان ،روز و شب ،حواسم بود یا نبود،غش می کردمو می افتادم.علتش معلوم نشد،ماند توی سرم.
#ادامه دارد...❣️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش»
💞@MF_khanevadeh