📖 کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی دباغ
✍ مهدی گلی : همیشه دوست داشتم به #موزه_عبرت واقع در پایتخت ایران زمین سری بزنم و از نزدیک آنجا را ببینم. بالاخره خداخواست و در فروردین همین امسال(نوروز٩٨) که سفری #تهران رفتیم به موزه عبرت رفتم. موزه عبرت تعریف کردنی نیست، فقط باید از نزدیک دید. و به نظر من برای درک حالات سختی که بر زندانی های فداکار و غیور ایران عزیزمان در زندان گذشته است، با چشم سر و دیدن نمی توان آنها را درک کرد. فقط باید چشید! وقتی پا در موزه عبرت میگذارید باید خودتان را، ولو خیالی و کوتاه به جای افرادی بگذارید که زیر شلاق ها و تحت شکنجه های وحشیانهٔ ماموران #ساواکی(جیره خور پهلویِ منحوس که بدتر از اسرائیل و انگلیس شکنجه می کردند)؛ قرارداشتند. افراد با ایمانی که جان دادن و مرگ برایشان شیرین تر و بهتر از این بود که از اعتقادات خود پا پس بکشند! ساواک ناموس، زن، مرد، پیر و جوان نمی شناخت. نمونه بارز مظلومیت انقلابیون همین #خانم_حدیدچی(رحمت الله علیها) است.
🔶 حتما کتاب خاطرات ایشان را باید خواند. و چه غریبانه بین ما زیست و چه غریبانه از میان ما رفت. ای کاش زودتر ایشان را می شناختیم. و ای کاش قدر آنان که هستند را بهتر بدانیم. اصلی ترین رکن این انقلاب آسمانی، حقیقتا ولایت است. همان رکنی که جوانان ما به عشقش و برای حفظش جان دادند. خانم حدیدچی نمونه ای از ولایتمداران راستین انقلابی است. 🔶
🌷 سه شنبه ٢١ خرداد ١٣٩٨ 🌷
🆔 @mg1357
✨ ولایت مرز ندارد کافی است بصیر و عاشق باشی...
🔶 تصویری از کشتی گیر اوکراینی آذری الاصل، هنگام گرفتن جایزه خود روی سکوی قهرمانی مسابقات کشتی کشورش 🔶
#عشق_به_رهبری
#ورزش
#صدور_انقلاب_اسلامی
🆔 @mg1357
#سعید_عابد
#نهی_از_منکر
#تقوا
✨ ایشون آقای عابد هستند.
👈 قبل از اینکه ماجرای اسنپ پیش بیاد، آقای عابد به مناطق سیل زده رفته و کمک به مردم می کنند. با دیدن این تصویر و مرور ماجرای پیرامون این بزرگ مرد، یاد این آیه از قرآن کریم افتادم که خداوند میفرماید : [ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، بگو: بارالها مالک حکومتها تویی؛ به هر کس بخواهی، حکومت میبخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری؛ هر کس را بخواهی، عزت میدهی؛ و هر که را بخواهی خوار میکنی تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری. آل عمران آیه 26 ]
💥 داخل ماشین به غیر از خدا، خودش و اون دختر بی حجاب، کسی نبود. او تقوا داشت و نهی از منکر کرد.
👏 برای خدا خالصانه کار کنی، خدا تو را عزیز کرده و بزرگ می کند.
#اسنپ
🆔 @mg1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرغ_خیاط
🔶 پرنده ای زیبا با نام محلی مرغ خیاط و نام علمی :
Orthotomus sutorius
🌷 أَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِي جَوِّ السَّمَاءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ؛ آیا به سوی پرندگانی که در فضای آسمان، رام شدهاند ننگریستهاند؟ جز خدا کسی آنها را نگاه نمیدارد. راستی در این (قدرت نمایی) برای مردمی که ایمان می آورند نشانه ایی است. سوره مبارکه النحل آیه شریفه ٧٩ 🌷
🆔 @mg1357
شعاع🇱🇧🇮🇷🇵🇸
#رئیسی 💪 چه میکند رئیسی.... 😊 🔶 این است اقتدار مد نظر👏👏 ✨ درسته که ریاست قوه مجریه نشد! ولی واقع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعاع🇱🇧🇮🇷🇵🇸
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت اول ✨ آخرین خبر/ 21 خرداد تولد زنی است که نباید خاطراتش را بخوانید! ✨ ✴️
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت دوم
✨ ساواکی ها می خواستند به هر نحوی که شده آنها را ساکت کنند، می گفتند: «با مادرتان کاری نداریم، پاسخ چند سؤال را که داد برمی گردانیمش، شما تا شامتان را بخورید، او برمی گردد!»
🔶 به محض خروج از خانه در کوچه به فرزند یکی از اقوام داماد بزرگم برخوردم و گفتم «برو به فلانی (که از مرتبطین گروه بود) بگو که مرا بردند. مراقب خانه ما باشد»، مأموری متوجه این گفت وگوی کوتاه شد جلو آمد و سرزنشم کرد که «چرا حرف زدی؟» گفتم «او سلام کرد و من جوابش را دادم حرفی با او نزدم» ماشین شان را نشان داد و گفت «زیادی حرف نزن، برو سوار شو!»
💥 مأموری جلوتر از من در صندلی عقب ماشین نشسته بود، دیدم اگر سوار ماشین شوم آن دیگری هم طرف دیگرم خواهد نشست و من میان آن دو قرار می گیرم. گفتم «من بین دو نامحرم نمی نشینم، به جلو می روم شما سه نفر عقب صندلی بنشینید» با اسلحه تهدیدم کردند «برو بالا! مسخره بازی در نیاور... دو تا نامحرم!» گفتم: «بکشیدم ولی من بین دو نفر مرد نامحرم نمی نشینم» هر چه می گذشت زمان به نفع شان نبود، بالاخره همان طور که من می خواستم شد.
♦️ به نزدیکی های توپخانه (میدان امام خمینی) که رسیدیم، عینک دودی کاملاً ماتی به من دادند، گفتم: «من عینکی نیستم» گفتند: «عجب دیوانه ای است این...!» خلاصه عینک را به چشمم زدم و حرف های بی ربطی می زدم، تا خودم را بی خبر نشان دهم و گفتم: «آقا هر چه زودتر سؤال های مرا بپرسید، باید زود برگردم، بچه هایم هنوز شام نخورده اند، صبح زود باید برای رفتن به مدرسه بلندشان کنم».
💢 به کمیته مشترک رسیدیم، در کمیته فهمیدم ساواک اطلاعات زیادی از من در دست دارد، این که من با این تعداد بچه و مشکلات زیاد زندگی و با وجود زن بودنم دارای ارتباطات و فعالیت های سیاسی گسترده بودم، حساسیت شان را بیشتر برمی انگیخت.
❗️شروع شکنجه ها❗️
🔰 شکنجه ها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد می کردند که موجب رعشه و تکان های تند پیکرم می شد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفه ای صورت می گرفت. در مواقع حرفه ای آنقدر شلاق بر کف پاهایم می زدند که از هوش می رفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور می کردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی می شد، طاقت فرسا و جانکاه بود. 🔰
❇️ اثر باتوم برقی بر روی نقاط حساس بدن از جمله گوش، لب و دهان به قدری دردناک بود که کاملاً بی حس و بی نفس می شدم.
😱 یک مرتبه، مرا بر روی تختی خواباندند و دست ها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجه گر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت......
#بانوی_مقاوم_حدیدچی_دباغ
🔷 ادامه در قسمت ٣
@mg1357
May 11
#آل_سعود_آل_یهـود
#آل_سقـوط
😳 زیارت جورج واشنگتن آری(!) اما زیارت ائمه اطهار خیـر(!) 😔
آخرین خبر : دسته گل ملک عبدالعزیز بر سر قبر جورج واشنگتن
📌 در عکسی که المنار منتشر کرد، علاوه بر «ملک عبدالعزیز»، چهار پادشاه بعدی آل سعود نیز حضور دارند. ملک سعود، ملک فیصل، ملک خالد و ملک فهد چهار فرزند ملک عبدالعزیز بودند که بعد از مرگ پدرشان در سال ۱۹۵۳ تا سال ۲۰۰۵ بر حجاز حکومت کردند و در این عکس قابل مشاهده اند.
😡 آل سعود و وهابیـ👿ــون ، قبور ائمه بقیع (ع) را به بهانه حرمت زیارت قبور تخریب کردند اما به زیارت قبر جرج واشنگتن رفته و دسته گل بر آن گذاشتند!!
👈 این عکس منو یاد آن سخن بزرگواری می اندازد که ثابت میکند ریشه آل سعود به یهود برمیگردد، یعنی اینها در واقع یهودی هستند نه مسلمان. حضور خانوادگی(!) بر قبر جورج واشنگتن غیرمسلمان جایز است اما زیارت قبورمطهر و نورانی پیامبر خدا(ص) و اهل بیت ايشان(ع) جایز نیست! آیا این کار کاری اسلامی است؟ هرگز...
#اسلام_آمریکایی
🆔 @mg1357
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷
✨ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَهِ وَ هُوَ يَوْمُ كَالْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَي يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلاَيَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَجَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلاَيَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلاَدِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌبِالضِّيَافَهِ وَ الإِْجَارَهِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَي أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ - امروز روز جمعه و روز توست روزي كه ظهورت وگشايش كار اهل ايمان به دستت در آن روز وكشتن كافران به سلاحت اميد مي رود و من اي آقاي من در اين روز ميهمان و پناهنده بهتوام و تو اي مولاي من بزرگواري از فرزندانبزرگواران و از سوي خدا به پذيرايي و پناه دهيمأموري پس مرا پذيرا باش و پناه ده، درودهاي خدا بر تو وخاندان پاكيزه ات ✨
✅ بخشی از زیارت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز جمعه ✅
🌹 اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه 🌹
🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 آخرین خبر : اجرای فن اصیل ایرانی در مسابقات جهانی کشتی پس از ۵۰ سال
👈 سایت فیلا پس از اجرای فن اصیل ایرانی "مشک سقا" توسط کشتیگیر نوجوان ایرانی در مسابقات جهانی نوشت: این فن در پنجاه سال اخیر توسط هیچ کشتیگیری در هیچ سطح و ردهای زده نشده است.
👏👏 آفرین ایرانی 👏👏
🆔 @mg1357
شعاع🇱🇧🇮🇷🇵🇸
#تحول_در_نگـاه 👌 بنده مدت هاست مواد غذایی مضره را از زندگی حذف کرده ام. (مانند فرنگی جات: گوجه فرنگ
👆👆👆 برای حفظ سلامتی هزینه کنیم یا برای برگرداندن سلامتی؟؟ 👆👆👆
شعاع🇱🇧🇮🇷🇵🇸
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت دوم ✨ ساواکی ها می خواستند به هر نحوی که شده آنها را ساکت کنند، می گفتند:
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت سوم
✨ بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت «آخ! سیگارم خامومش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلول هایم درد برخواست.
😔 حدود 16 روز از بدترین و وحشتناک ترین شکنجه ها را تحمل کردم، ولی هنوز چیزی یا مطلب درخور و با اهمیتی به ماموران نگفته بودم؛ و این امر سخت بر مأموران و بازجوها گران آمد. از این رو دست به کاری کثیف و غیرانسانی و خباثت آمیز زدند 😱 ؛ دختر دومم را که به تازگی به عقد جوانی درآمده بود دستگیر و به کمیته نزد من آوردند. آنها فکر می کردند با چنین اقدامی و ایجاد فشار روحی و روانی، مقاومت مرا در هم شکسته و مرا به حرف درمی آورند زهی خیال باطل!
💥 ماجرانه دستگیری دختر نوجوانش و شکنجه های عجیبی که شد 👇
💠 رضوانه محصل مدرسه رفاه بود و به همراه سایر دانش آموزان مدرسه به کارهای هنری و جمعی می پرداخت. او سرودها و اشعاری را که از رادیو عراق پخش می شد با دوستانش جمع آوری کرده و در دفترچه اش نوشته بود. این دفترچه پس از دستگیری من و هنگام تفتیش و بازرسی خانه، به دست مأموران افتاده بود و این بهانه ای برای دستگیریش 😳 شده بود.
⚫️ شب اول، آن محیط برای رضوانه خیلی وحشتناک و خوف آور بود، دایم به خود می لرزید و دستش را به دستان من می فشرد. البته من نیز دست کمی از او نداشتم، ولی بایستی برای حفظ روحیه دخترم خودم را استوار و مسلط نشان می دادم تا او بتواند در برابر شکنجه هایی که در روزهای بعد پیش رویش بود دوام بیاورد و خود را نبازد.
#بانوی_مقاوم_حدیدچی_دباغ
🔹 ادامه در قسمت ۴
@mg1357
🔴 #احترام_به_خانواده_همسر
💠 انتقادى كه نسبت به رفتارهاى خانوادهی همسرتان انجام ميدهيد تخريب كننده #رابطه است.
💠 شريك زندگيتان نميتواند پدر يا مادر، خواهر يا برادر خود را #تغيير دهد.
حتی اگر آدمهاى #بدی هم باشند، آنها خانوادهاش به حساب مىآيند و بايد به آنها احترام بگذاريد!
💠 همچنان که اگر او به بستگان شما بیاحترامی کند #حس_خوبی به شما دست نخواهد داد!
💠 پس طوری با خانواده همسرتان برخورد کنید که دوست دارید همسرتان با #خانواده شما برخورد کند.👌
💖 @Kolbezendegi 💖
شعاع🇱🇧🇮🇷🇵🇸
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت سوم ✨ بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت چهارم
✨ مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلق آویز شدن، چادر از سرمان گرفتند. برایم خیلی روشن بود که انگیزه و هدف واقعی آنها از این کار، دریدن حجاب نماد زن مومن و مسلمان و شکستن روحیه ما بود، از این رو ما نیز از پتوهای سربازی که در اختیارمان بود برای پوشش و به جای چادر استفاده می کردیم. عمل ما در آن تابستان گرم برای ماموران خیلی تعجب آور بود، آنها به استهزا و مسخره ما را «مادر پتویی! دختر پتویی!» صدا می کردند.
😱 جلادان کمیته در ادامه کارهای کثیف شان، چند موش در سلول رها کردند که دخترم می ترسید و وحشت می کرد و خودش را به من می چسباند و می گریست.😭 تا صبح موش ها در وسط سلول جولان می دادند و از در و دیوار بالا و پایین می رفتند.
⬛️ در آن شرایط و اوضاع، بایستی به دخترم دلداری می دادم ولی به دلیل ترس از میکروفن های کار گذاشته شده و شنیدن حرف هایمان، پتو را به سر می کشیدیم و به بهانه خوابیدن، در همان وضعیت خیلی آهسته و آرام برایش صحبت می کردم تا بداند اوضاع از چه قرار است.
👈 آن شب دهشتناک به سختی گذشت. صبح هر دوی ما را برای بازجویی و شکنجه بردند چون پتو به سر داشتیم، خنده های تمسخرآمیز و متلک ها شروع شد، «حجاب پتویی!» «مادر پتویی!، دختر پتویی!... پتو پتویی!» و ... یکی گفت «کجاست آن خمینی که بیاید و شما را با پتوی روی سرتان نجات دهد و...» خلاصه ما را حسابی دست انداخته و مسخره می کردند.
*⃣ وقتی از کارها و وحشی بازی هایشان نتیجه نگرفتند .......
🔹 ادامه در قسمت ۵
@mg1357
#خیانت_دولتی
✨ چرا به چادر ارز دولتی تخصیص داده نمی شود و #چادر_مشکی از 100 هزار تومان باید به 500 هزار تومان برسد؟
❓این خیانت دولتی نیست پس چیست؟
#ارزدولتی_سیگار
👌کانال شعاع پاتوقی برای بچه ولایتی های منتقد 👇👇
🆔 @mg1357
شعاع🇱🇧🇮🇷🇵🇸
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت چهارم ✨ مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلق آویز شدن، چادر از سرمان گ
✍ حدیدچی دباغ کیست؟ قسمت پنجم
✨ ما را از هم جدا کردند.لحظاتی بعد صدای جیغ و فریادهای دلخراش رضوانه همه جا رافراگرفت.به خود می لرزیدم، بغضم ترکید وگریستم، به خدا پناه بردم و از درگاهش برای رضوانه، تحمل در برابر این همه شدت و سبعیت التماس کردم. با وجود این همه شکنجه، رضوانه چیزی نداشت که بگوید. برای من هم همه چیز پایان یافته بود و از خدا شهادت را طلب می کردم.
😔 رفته رفته زخم ها و جراحت های من عفونت کرد و بوی مشمئز کننده آن تمام سلول را فراگرفت، 😭 به طوری که ماموران تحمل ایستادن در آن سلول را نداشتند. ماموران که از مقاومت ما عصبانی😡بودند، شبی آمدند و با درنده خویی رضوانه را با خود بردند و فریادها و استغاثه های من راه به جایی نبرد.
💥 دیگر تاب و توانی برایم نمانده بود.
⚫️ نگران و مشوش ثانیه ها را سپری می کردم.😣 برایم زمان چه سخت و سنگین در گذر بود. بی قرار و بی تاب در آن سلول یک ونیم متری این طرف و آن طرف می شدم و هرازگاهی از سوراخ کوچک [دریچه] روی در، راهرو را نگاه می کردم. کسی متوجه رفت و آمدها نبود؛ چه کسی را بردند؟! چه کسی را آوردند؟! هیچ برای ما مشخص نبود. برای هیچ کس، هیچ کس! چون مارگزیده ای به خود می پیچیدم.
😱😭 صدای جیغ ها و ناله های جگرسوز رضوانه قطع نمی شد. سکوت شب هم فریادها را به جایی نمی رساند.
👈 ناگهان همه صداها قطع شد... خدایا چه شد؟! هراس وجودم را گرفت. دلهره، راه نفس کشیدنم را بند آورد! تپش قلبم به شماره افتاد! خدایا چه شد؟! چه بر سر رضوانه آوردند؟!
💥 ساعت 4 صبح که چون مرغی پرکنده هنوز خود را به در و دیوار سلول می زدم. ... صدای زنجیر در را شنیدم...
🔶 به طرف سلول خیز برداشتم. وای خدایا این رضوانه است که تکه پاره با بدنی مجروح، خونین، دو مامور او را کشان کشان بر روی زمین می آورند.
🔹ادامه در قسمت ۶