🚪 راز در کوب در گذشته چه بود؟
🔸 در گذشته کسي که پشت در ميرسيد درکوب مختص خود را ميزد که صاحبخانه مطلع شود چه فردي پشت در است.
در کوبهاي قديم سه نوع بوده :
♦️ مرد کوب :
صدايي بم و خشن داشت و کوبيدن آن نشانگر اين بود که مردي پشت در است. اگر مرد خانه حضور داشت که در را ميگشود، وگرنه زن خانه از پشت در و با تغيير صدا به وسيله بردن انگشت در درون دهان ميپرسيد کيست و چه کار دارد.
♦️ زن کوب :
صدايي زير و ظريف داشت و کوبيدن آن نشانگر آن بود که زني پشت در است. در اين صورت زن خانه پشت در رفته و آن را ميگشود.
♦️ غريب کوب :
هر گاه غريبهاي از روستا يا شهر ديگري به آبادي وارد ميشد، اولين منزلي را که اين کوبه را داشت، دقالباب ميکرد، به اين اميد که ممکن بود صاحبخانه به او پناه دهد. اگر صاحبخانه امکان پذيرايي از غريبه را داشت، در را ميگشود، وگرنه غريبه به خانه بعد مراجعه ميکرد. اين درکوبها يکي از مظاهر حفظ حريم در خانواده ايراني و همينطور هوشمندي، نظم و دقت ايرانيان در گذشته است.
🔸امسال جمعه ۲۳ ماه رمضان بهعنوان روز جهانی قدس اعلام شد
رئیس ستاد انتفاضه و قدس:
🔹️با توجه به احتمال تلاقی اعلام عید سعید فطر و آخرین جمعه #ماه_مبارک_رمضان جمعه ۲۳ #ماه_رمضان ( ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۲) بهعنوان روز جهانی قدس اعلام شد.#رمضان۱۴۴۴
12.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"یا الله! بدمِ المظلوم...
#عجّل فرج المظلوم..."
#پروردگارا! به خونِ آن پدرِ مظلوم قسم...
#ظهورِ فرزند مظلومش را برسان!
✨السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِالله
وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً
ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ
وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
✨امشب همه خدا را قسم بدهیم...
الهی بالحسین؛ عجل لولیک الفرج
#حسین جانم! در شبهای قدر برای ظهور فرزندت ضجه زدیم ...
#امشب هم شما واسطه شوید...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 🌱
#ماه_رمضان🌱
🌸🍃..
زنگ زده بود که نمی تواند بیاید دنبالم .باید منطقه می ماند. خیلی دلم تنگ شده بود. آن قدر اصرار کردم تا قبول کردخودم بروم.من هم بلیت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد.
کف آشپزخانه تمیز شده بود.همهی میوه های فصل توی یخچال بود؛توی ظرفهای ملامین چیده بودشان .کباب هم آماده بود روی اجاق ،بالای یخچال یک عکس از خودش گذاشته بود ،بایک نامه .
وقتی می آمد خانه ، من دیگر حق نداشتم کار کنم .بچه را عوض می کرد .شیر براش درست میکرد سفره را می انداخت و جمع می کرد .پا به پای من می نشست لباسها را می شست ،پهن میکرد،خشک می کرد وجمع می کرد.
آنقدر محبت به پای زندگی میریخت که همیشه بهش میگفتم درسته کم میای خونه، ولی من تا محبتهای تو رو جمع کنم، برای یکماه دیگه وقت دارم.
نگاهم میکرد و میگفت تو بیشتر از اینا به گردن من حق داری. یک بار هم گفت ؛من زودتر از جنگ تموم میشم. وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون میدادم تموم این روزها رو چهطور جبران میکنم.
✍️راوی؛همسربزرگوارشهید
#به_سبک_شهید_همت
#هیئت_الشهداء
┈────『💚🕊