eitaa logo
محمدحسین شهبازی
6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
27 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 طلبهٔ درس خارج 📝 دکترای الهیات (🎓 atu & isu 🎓) استاد حوزه 🕌 استاد دانشگاه ⚖️ مربی حفظ قرآن کریم 📔 ارسال سوالات، انتقادات و پیشنهادات: @yaaheidar . . . . . . . . . . . . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
دختر بَدرُالدُجی امشب سه جا دارد عـزا آه و صد واویلتا گاه می‌گوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا آه و صد واویلتا رحلت جانسوز ختمُ الانبیاء فاطمه صاحب عزا کشته شد از زهر کینه مجتبی فاطمه صاحب عزا می‌روم اما پریشان توام ای دخترم غصه دارِ حیدرم می گ‌خوری سیلی ولی من نیستم ای کوثرم غصه دارِ حیدرم می‌رود از دار دنیا رحمةٌ لِلعالمین فاطمه شد دل غمین اشک می‌ریزد از این ماتم امیرالمومنین فاطمه شد دل غمین آسمان خون گریه کن امشب که زهرا مضطر است ماتم پیغمبر است پیکر بی‌جان او بر شانه‌های حیدر است ماتم پیغمبر است 🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬 ─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─ 🆔 @resane_qurani 🆔 @resane_qurani ─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
سلام الله علیها گفتم از کوه بگویم، قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم، همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم، چه بگویم از تو؟ من در این مرحله لالم، چه بگویم از تو چه بگویم؟ به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک، نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی تا که فقط زینت مولا باشی تا پس از فاطمه، صدیقۀ صغری باشی آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اعطینا» شد عشق عالم به تو از بوسه مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود حمیدرضا برقعی 🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬 ─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─ 🆔 @resane_qurani 🆔 https://zil.ink/resane.qurani ─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
با امام عسکری سالیانی درد بی‌درمانِ هجران مشکل است بی‌کسی در شهرِ غربت ای رفیقان مشکل است سالیانی جای دورافتاده تبعیدت کنند سالیانی در غل و زنجیر، زندان مشکل است تشنگی از سویی و زخم زبان سویی دِگر روزه‌داری با دلی زار و پریشان مشکل است سخت گیری‌ها که نه اما تحمل کردنِ بددهانی‌های هر روزِ نگهبان مشکل است سالیانی بوده قلبم داغدار کربلا آب دیدن، آب خوردن، کامِ عطشان مشکل است معتمد با بی‌حیایی قصدِ جانم کرده است جان سپردن گوشهٔ زندانِ ویران مشکل است ما به تو حق می‌دهیم آقای عالم گریه کن حجت الله، اِی ولی اللهِ اعظم گریه کن سومین ابنُ‌الرضای خانواده، اندکی باغم و اندوه و سوز و آه ماتم گریه کن گریه کن شاید که آرامَت نماید گریه‌ها فتح بابی گردد و راهی گشاید گریه‌ها دیده واکن نوگل‌ات، پشت وپناهت می‌رسد غمگسارت، دستگیرت، تکیه‌گاهت می‌رسد دیده وا کن داغ تو آتش به جان ما زده دیده وا کن مهدی‌ات آقا سراغت آمده دیده واکن مهدی‌ات دارد گریبان می‌درد دیده واکن مهدی‌ات دارد به سینه می‌زند دیده واکن بامصیبت‌ها کلیمش می‌کنی دیده واکن وَرنه یک‌باره یتیمش می‌کنی شکرُ لله ناله‌هایت را جوابی هم رسید تاکه گفتی تشنه هستم ظرف آبی هم رسید شکرُ لله حُجرهٔ تو دامنِ پیکار نیست تیغ و تیر و سنگ و چوب و نیزه‌ای در کار نیست کربلا اما عطش‌ها را دو چندان کرده‌اند کربلا جد شما را تیرباران کرده‌اند کربلا جدّ شما را کام تشنه.... یاحسن با دوازده ضربه و با زور دشنه... یاحسن کربلا حقِ حسین بن علی را خورده‌اند روسری عمه‌جان‌ات را به یغما برده‌اند عرض تسلیت به امام زمان ۵ صلوات هدیه کنیم
با امام زمان از ما زمینیان به شما آسمان سلام مولای دلشکسته، امام زمان سلام این روزها هزار و دوچندان شکسته‌ای حالا کجای روضهٔ بابا نشسته‌ای رختِ سیاهِ داغ پدر کرده‌ای تنت قربان ریشه‌های نخِ شال گردنت آماده می‌کنی کفن و تربت و لحد مرد سیاه‌پوش، خدا صبرتان دهد گویا دوباره بی‌کس و بی‌یار وخسته‌ای این روزها کنار دو بستر نشسته‌ای انگار غصه‌دار جراحات سینه‌ای گاهی به سامرایی و گاهی مدینه‌ای یکبار فکر زهر و دلِ پر شراره‌ای یکبار فکر واقعهٔ گوشواره‌ای با اینکه بر سرِ پدرِ دیده بسته‌ای اما به یاد مادر پهلو شکسته‌ای آن مادری که بال و پرش درد می‌کند هم کتف و شانه، هم کمرش درد می‌کند هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد هم آسمانِ روسری‌اش پر ستاره شد دو مّاه و نیم کارحسن موشکافی و دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و... دو ماه و نیم گونه زخمی ماه، تر از چادر سیاه سرش هم سیاه‌تر تا اینکه با سیاه پر تازیانه رفت شمع شب مدینه هم آخر شبانه رفت مهدی زمانیان
هدایت شده از محمدحسین شهبازی
با امام زمان از ما زمینیان به شما آسمان سلام مولای دلشکسته، امام زمان سلام این روزها هزار و دوچندان شکسته‌ای حالا کجای روضهٔ بابا نشسته‌ای رختِ سیاهِ داغ پدر کرده‌ای تنت قربان ریشه‌های نخِ شال گردنت آماده می‌کنی کفن و تربت و لحد مرد سیاه‌پوش، خدا صبرتان دهد گویا دوباره بی‌کس و بی‌یار وخسته‌ای این روزها کنار دو بستر نشسته‌ای انگار غصه‌دار جراحات سینه‌ای گاهی به سامرایی و گاهی مدینه‌ای یکبار فکر زهر و دلِ پر شراره‌ای یکبار فکر واقعهٔ گوشواره‌ای با اینکه بر سرِ پدرِ دیده بسته‌ای اما به یاد مادر پهلو شکسته‌ای آن مادری که بال و پرش درد می‌کند هم کتف و شانه، هم کمرش درد می‌کند هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد هم آسمانِ روسری‌اش پر ستاره شد دو مّاه و نیم کارحسن موشکافی و دو ماه و نیم بازوی مادر غلافی و... دو ماه و نیم گونه زخمی ماه، تر از چادر سیاه سرش هم سیاه‌تر تا اینکه با سیاه پر تازیانه رفت شمع شب مدینه هم آخر شبانه رفت مهدی زمانیان
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| مدح امیرالمومنین سرگرم واژه‌سازی‌ام اما نخواهد شد چیزی شبیهَش نیست؛ نه! پیدا نخواهد شد هرگز درون کوزه، دریا جا نخواهد شد یعنی که شعری لایق مولا نخواهد شد تنها خدا بود از علی، از سرّ او آگاه ما و سخن گفتن از اوصافش؟ معاذالله واژه به واژه خویش را از مرتضی پر کن با چشم دل ایوان حیدر را تصوّر کن با یاعلی گفتن دهانت را پر از دُر کن حالا جهانی را بیا غرق تحیّر کن بنویس حیدر تا جهان مبهوت او گردد دنیا به او، یعنی به اصلِ خویش برگردد
امشب قلم زدند پریشانی مرا با تو رقم زدند مسلمانی مرا قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده توحید را نشان زمین و زمان بده قرآن بخوان و با نفَس آسمانی‌ات این مُرده‌های روی زمین را تکان بده قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر اندازهٔ شعورِ پَرم آسمان بده آخر چه‌قدر قوم پسردار می‌شوند دختر به دست دامن این مادران بده جز با صدای عشق، مسلمان نمی‌شوم پس لطف کن خودت درِ گوشم اذان بده تو آسمان مکه‌ای و ماه تو علی‌ست تنها دلیل روشنیِ راه تو علی‌ست مکه گرفته بوی خدا از دعای تو پیچیده در زمان همیشه صدای تو پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورند دست توسل همگان بر عبای تو امشب فرشته‌ها همه پرواز می‌کنند اطراف آستانهٔ غار حرای تو از این به بعد چشم تمام قنوت‌ها ایمان می‌آورند به یا ربّنای تو از این به بعد شمس و قمر روی دست تو از این به بعد مُلک و مکان زیر پای تو پرواز با دو بال میسّر شود، بلی قرآن برای توست، علی هم برای تو علی اکبر لطیفیان
به نام خالق آئینه‌ها به نام خدا به نام صاحب آدینه‌ها به نام خدا به نام حضرت ایزد خدای عزوجل به نام حضرت امجد خدای شعر و غزل اگرچه با قلمی که شکسته بنویسم به یُمن این شب و روز خجسته بنویسم خوشا به حال من و دفتر غزل خیزم به شوق و شور و شعف واژه واژه می‌ریزم صدای بال و پر جبرییل می‌آید صدای گام بلند خلیل می‌آید خدا به دست خلیلی دگر تبر داده که پشت لات و هبل‌ها به لرزه افتاده نهفته مدح نگارم به مطلبی نافذ نهفته در غزلیات حضرت حافظ نگار من که به شوقش خدا قلم بسرشت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت» «به غمزه مسئله‌آموز صد مدرّس شد» به روی منبر نوری خطیب مجلس شد به آیه‌های لبش سر به راه خواهم شد اسیر أشهد أن لا اله الا الله خواهم شد نشسته عالم و آدم به خوان احسانش خوش آن دمی که بخواند قَصَص ز قرآنش رواق منظر چشم من آشیانه شود دوباره مثنوی‌ام یک غزل ترانه شود گمان مکن که نبی یار غار می‌خواهد برادری چو علی سر به دار می‌خواهد برای روز مبادا به وقت خوف و خطر میان بستر خود جان نثار می‌خواهد اگر چه رحمت محض خداست در عالم به غزوه‌ها یل دُلدُل سوار می‌خواهد به نصف سیب بهشتی خود بسنده نکرد کنار فاطمه‌اش ذوالفقار می‌خواهد نگاه مرحمتش دائما به شیر خداست برای بدر و احد شهسوار می‌خواهد لسان مجلسی و کافی و مفید از اوست اصول و ناصریات و بحار می‌خواهد محبتش که به سلمان بدون علت نیست ز اهل ری به گمان سر به دار می‌خواهد هر آن کسی که تب مطلعش مشخص شد به لطف و مرحمتش شاعری مقدس شد نه بهتر است بگویم هماره اقدس شد غزل غزل بسرایم که عید مبعث شد تمام غصه دل‌های شیعه بر باد است چرا که مادر ساداتٓ هاشمی شاد است دلم اسیر امیری بوَد که بی‌همتاست همان کسی که بزرگ پیمبران خداست پسر عموی علی باشد و أباالزهراست بنازم این همه شوکت، چه پرچمش بالاست به نص آیه قرآن شهیر افلاک است چرا که شأن نزول حدیث لولاک است علیرضا خاکساری
دختر بَدرُالدُجی امشب سه جا دارد عـزا آه و صد واویلتا گاه می‌گوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا آه و صد واویلتا رحلت جانسوز ختمُ الانبیاء فاطمه صاحب عزا کشته شد از زهر کینه مجتبی فاطمه صاحب عزا می‌روم اما پریشان توام ای دخترم غصه دارِ حیدرم میخوری سیلی ولی من نیستم ای کوثرم غصه دارِ حیدرم می‌رود از دار دنیا رحمةٌ لِلعالمین فاطمه شد دل غمین اشک می‌ریزد از این ماتم امیرالمومنین فاطمه شد دل غمین آسمان خون گریه کن امشب که زهرا مضطر است ماتم پیغمبر است پیکر بی‌جان او بر شانه‌های حیدر است ماتم پیغمبر است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تربتَت خاکستر بی‌مایه را زَر می‌کند سنگ اَسوَد را مِثال دُرّ و گوهر می‌کند حال ما خوب است؛ اما پنج وعده در صلاة حال ما را سجده بر خاک تو بهتر می‌کند ای بنازم تربتت را، که فقط یک دانه‌اش کل جامُهریِ مسجد را معطّر می‌کند ذره‌ای تربت به کام طفل، آغاز حیات روزی‌اش را تا دم مرگش مقرّر می‌کند اندکی از آن به کام یک مریضِ رو به موت بهتر از کل اَطِباء، کار محشر می‌کند در میان قبر، یکمقدار خاک مَدفَنت چهرهٔ خاموشِ میّت را مُنوّر می‌کند مستی از پابوس برمی‌گردد و بعد از سفر تربتت را هدیه بر یک مست دیگر می‌کند مست آن خاک جُنون‌ْخیزم که در روز دهم یک غلام رو سِیَه را شمس اَنوَر می‌کند خاک پای تو کجا! عاشق خودش را از ادب خاک پای شوذَب و نُعمان و جعفر می‌کند خاک صحنت دست هرکس می‌رسد بی‌اختیار رو به قبله با سلامی دیده را تر می‌کند با نظر بر تربتِ اَعلای مال کربلا بی‌هوا عاشق هوای شاه بی سر می‌کند یدالله شهریاری
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با این تصاویر جگرم سوخت... می‌خواستم از خون عزیزی ننویسم می‌خواستم از داغِ تو چیزی ننویسم گفتم قلم از گفتنِ اسرار نسوزد گفتم جگرِ دفتر و خودکار نسوزد می‌خواستم این شعر در این‌باره نباشد تا هیچکس از خواندنش آواره نباشد گفتم نظرم را بنویسم که بخوانند سوزِ جگرم را بنویسم که بخوانند می‌خواستم از عشق بگویم، جگرم سوخت آتش که نوشتم همهٔ بال و پرم سوخت گفتم ننویسم که همین درد مرا کُشت تا دم نزدم طعنهٔ نامرد مرا کشت تقویم ورق خورد و جهان غم به سرم ریخت خاکستری از داغ محرّم به سرم ریخت پیراهنِ مشکی من از داغ ورق خورد فصلی که مرا سوخت در این باغ ورق خورد فریاد زدم باز غمی مرثیه‌خوان شد در هر نفَسَم محتشمی مرثیه‌خوان شد