فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیو| خداحافظ ای جوانی زینب
تنظیم استودیویی
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #شعر #حضرت_زینب سلام الله علیها
گفتم از کوه بگویم، قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم دادهست
رسم مردانگیات راه نشانم دادهست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد
جبرئیلم، همۀ بال و پرم میسوزد
من در اعماق خیالم، چه بگویم از تو؟
من در این مرحله لالم، چه بگویم از تو
چه بگویم؟ به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک، نخ معجر توست
روبروی تو که قرآن خدا وا میشد
لب آیات به تفسیر شما وا میشد
آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه، صدیقۀ صغری باشی
آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سورۀ «اعطینا» شد
عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت
به گمانم به تو آرام پیمبر میگفت:
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
حمیدرضا برقعی
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل دنیا رو خون کردی... 😭
که اینجوری تو رفتی... 😭
💔 #به_وقت_دلتنگی 💔
ساعت ۱:۲۰ بامداد
شب جمعه
#انتقام_میگیریم
🌺🌹🌺🌹🌺
🌹🌺🌹🌺
🌺🌹🌺
🌹🌺
🌺
#پوستر 🌸 #حدیث 🌸 #استوری
🔆 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
👌🏻 خوش به حال کسی که زیادی مالش را انفاق کند، و کلام اضافی خود را نگه دارد.
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
متن عربی:
🔆 طُوبَى لِمَنْ أَنْفَقَ اَلْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ اَلْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ.
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
📚 منبع
📕 تحف العقول، صفحهٔ ۲۹
📔 و...
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
؛🌺
؛🌹🌺
؛🌺🌹🌺
؛🌹🌺🌹🌺
؛🌺🌹🌺🌹🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نائب الزیارهٔ اعضای رسانهٔ قرآنی، روشنگرانه و مسیر بیداری...
قدری تامل ؛
*ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.*
*پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.،،*
*بابام می گفت:*
*نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت...*
*دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.*
*پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود ...*
*صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.!!!*
*برای یک لحظه خشکم زد...*
*ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.*
*اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند...*
*برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.*
*آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.*
*من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...*
*چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!!!*
*شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید...*
*پرسیدم:*
*برای چی این قدر اصرار کردی؟*
*گفت:*
*خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم...*
*گفتم:*
*ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم...*
*گفت:*
*حالا مگه چی شده؟!؟!؟*
*گفتم:*
*چیزی نیست ؟؟؟ !!!*
*در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم...*
*پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:*
*دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟؟؟*
*تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !!!*
*پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند...*
*وقتی شام آماده شد،..*
*پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت...*
*مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد...*
*خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...*
*پدر و مادرم هردو فوت کردند...*
*چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:::*
*نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟؟؟*
*نکنه برای همین شام نخورد؟؟؟*
*از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند...*
*راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟؟؟*
*آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند...*
*واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟؟؟!!!*
*حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:::*
*"من آدم زمختی هستم"*
*زمختی یعنی:::*
*ندانستن قدر لحظه ها،،،*
*یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،،،*
*یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...*
*حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟*
*آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ ؛ ؛*
*فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...*
*میوه داشتیم یا نه...*
*همه چیز کافی بود:*
*من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک . ..*
*پدرم راست می گفت که:نون خوب خیلی مهمه...*
*من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، ،،*
*کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.*
*اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ ؟؟*
*چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!!!*
*زمخت نباشیم*
*رحمت خدا بر پدر و مادرهائی که وجودشان مملو از مهربانی و حجب و حیا و عزت نفس است و دیگر در بین ما نیستند و درود بر پدر و مادرهای عزیزی که هستند و وجودشان معطر به عطر خوش زندگیست ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
🎥 بچه يكساله از صدای خُرپف باباش اذيت شده داره به مامانش میفهمونه كه من نميتونم با اين صدای بابا بخوابم 😂
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
#طنز
دستنوشتهای از اسطورهٔ اراده و قانونمندی 😂
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
جانم امیرالمؤمنین 😭❤️
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
شیشه رو عوض میکنن درست میشه دایی!
قبول داری؟ 😂😂😂
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #شب_جمعه
رویای حرم...
🎬 کانال رسمی رسانه قرآنی و انقلابی 🎬
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─
🆔 @resane_qurani
🆔 https://zil.ink/resane.qurani
─┅─•🎞️🎥🎞️•─┅─