eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
390 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
343 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 لینک ناشناس(نظرات،انتقادات،پیشنهاد): https://daigo.ir/secret/5745177868 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
، بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!😳😳 🔹پسرک فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! ! من باید شما را ببینم» حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» یکی از گفت: «حاج آقا! یه بچه است, میگه از کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره» حضرت‌آقا می‌فرمایند: «بذار بیاد حرفش رو بزنه وقت هست». 🔸لحظاتی بعد پسرکی ۱۲-۱۳ ساله خودش را به حضرت‌آقا می‌رساند. حضرت آقا میگویند: «سلام پسرم! حالت چطوره؟شما چیه؟» پسرک نوجوان که با شنیدن گویش مادری‌اش انگار جان گرفته بود، با هیجان و به ترکی می‌گوید: «آقاجان! من هستم از اردبیل تنها اومدم که شما را ببینم.» حضرت‌آقا : ‌«افتخار دادی پسرم، صفا آوردی چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه کجای اردبیل هستی؟» پسرک که حالا کمی لبانش رنگ تبسم😊 گرفته بود می‌گوید: « آقا جان!» حضرت‌آقا می‌پرسند: «از چای گرمی؟» پسرک انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد زود می‌گوید: «بله آقاجان! من پسر هستم». حضرت‌آقا می‎فرمایند: «خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.» 🔸و پسرک می‌گوید: «آقا جان! من از آمدم تا اینجا که یک خواهشی از شما بکنم.» حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه ؟» پسرک می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان و دستور بدهید که دیگر نخوانند! حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟ 🔸پسر نوجوان به یکباره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقاجان! ، ۱۳ ساله بود که به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ ساله‌ام ولی سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن ۱۳ ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» 🔸 دستشان را دوباره روی شانه او و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر و نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور است» پسرک هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. 🔸 وی را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با (امام جمعه وقت تبریز) تماس بگیر بگو فلانی گفت این رفیق ما است، هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش، بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل، نتیجه را هم به من بگویید» 🔸 خم شده صورت خیس از اشک پسرک ۱۳ ساله را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و این پسرک ۱۳ساله کسی نبود جز »... 🔹آری! رفت و به آرزویش رسید... •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🌱🌸🌱 🌸 گفت :چرا انقدر از میگویی..!؟ مگه این کی هستن..؟ گفتم: این شهدا عشق اند بر روی زمین..! فکرش را بکن روزی جوان هایی دست از دنیا و زیبایی های ظاهر فریبش کشیدند و رفتند و جان دادند تا بمانیم.. نمیدانم آن روزها شاید اصلا نبودی یا شاید کودکی چند ساله بودی .. هر چه هست یادت نمی آید که دشمن گفته بود سه روزه به خواهد رسید و کل کشور را تصریف خواهد کرد..! اما دشمن ۸ سال نتوانست پا از مرزهای این سرزمین فراتر بگذارد بخاطر ایستادگی همان هایی که میپرسی کی هستن!؟ میدانی راستش شهید در کلمات نمیگنجد.. عاشق است...آنقدر را دوست دارد که اگر رضای محبوب را در دادن جان ببیند جان را نیز فدا میکند .. تا آنجا که حتی اثری از آن در این کره خاکی باقی نماند! روی قبرهایشان را بنگر .. شهیدگمنام ...۱۳ ساله ...۱۵ ساله...۱۸ ساله.‌‌‌‌..۲۰ ساله...و.. آدم سن و سال هایشان را که میبیند از خودش شرمنده میشود!😔💔 گفت :چرا انقدر پول خرج میکنید تا برید .. مگر این خاک ها چه دارند؟ _گفتم :باید بیایی و تا ببینی چگونه بی اختیار را جا میگذاری و برمیگردی ... اینجا همان مردان عاشق که نامشان تا ابد در تاریخ میدرخشد! روی خاک هایش که قدم میگذاری بدان اینها فقط خاک نیستند و استخوان شهدایند .. این خاک مقدس است به وجود مردان خدایی ..پس کفش هایت را دربیاور ..دلت را دست بده ..بگذار باقی راه را خودشان نشانت میدهند..🙏 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
📚متروی ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب این ، همیشه با و‌ضو بود. می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: ، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه...!! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می زد که باشد یا زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی ، دوباره بر میگرداند به . گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!! این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از را گذراند🗓 و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. '' همان ''جوانمرد قصاب'' است. •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💠 💠 بعضی از قوم و خویش‌ها یمان که از می‌آمدند، رسیده و نرسیده گله می‌کردند: «آخه این درسته که آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم ⁉️ ما که رو خوب بلد نیستیم!» اما گوش به این حرف‌ها بدهکار نبود؛ می‌گفت: «طوری نیست؛ فوقش می‌شن. اونا که نمی‌خوان جواب بدن، منم که باید جواب بدم. باید جواب بدم با چیکار کردم» 🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•