💔 #دریغ_از_یک_روزنه_ڪوچک
همین که روزهای نزدیک به عملیات می رسید،برای بچه ها #فال_حافظ می گرفت.
نزدیک عملیات کربلای ۵ بود.
این بار اولین بازشدن کتاب به نیت من بود.
بعد از کمی مکث و زمزمه با لهجه شیرین گفت:"نه کاکو جان! دریغ از یک روزنه کوچک، انگار اصلا قرار نیست از دست تو راحت بشیم!"😀
با سپری شدن لحظات وضعیت بقیه هم مشخص شد، #مرتضی_جاویدی، #سیدمحمدکدخدا و... جز، شهدا بودند.
زنده ها هم معلومه شدند.
یکی از بچه ها گیر داد که حالا نوبت #خودته!
از بچه ها اصرار از او انکار تا بالاخره چشم ها را آرام بست و این بار کمی طولانی تر، قطره اشکی آرام از گوشه چشمانش لغزید، کتاب را باز کرد:
🌷نفس باد صبا مشک فشان خواهد بود
🌷عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
🌷ارغوان جام"#عقیقی" به سمن خواهد داد
🌷چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
عملیات که تمام شد رفتنی های فال، همه شهید شدند،#جاویدی،#حق_پرست... و خود #عقیقی،
من مانده بودم و صدای محمدرضا که تا امروز در ذهنم مانده"دریغ از یک روزنه کوچک😭💔
🌷 #شهیدمحمدرضاعقیقی🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•