eitaa logo
میهمانی شهیدان ۴۱
619 دنبال‌کننده
186 عکس
247 ویدیو
2 فایل
امسال #میهمانی_شهیدان ۴۱ هست. سال ۷۱ اولین اردو بود... هرسال زیر بیرق یالثارات هیئت: @mohebbin_net و با فرماندهی حاج احمد آقای پناهیان... چند سالی هست رفقای #جوانان_عاشورایی @ashuraee از سراسر کشور هم همسفرمون هستند... ارتباط با ادمین @Admin_Heyattt
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ 🌱 برگ دوم: از میان برف ها❄️ تا بحبوحه جنگ ها! .
میهمانی شهیدان ۴۱
. 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ 🌱 برگ دوم: از میان برف ها❄️ تا بحبوحه جنگ ها! .
. 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ ✨تکه روایت های یک دانشجوی دانشگاه راهیان نور! 🌱برگ دوم: از میان برف ها❄️ تا بحبوحه جنگ ها🔥 🔸اکنون حرکتمان در شهرهای منتهی به خوزستان را ورق می‌زنم. درس ها و نکته های فراوانی در همین لحظات ساده و معمولی زندگی وجود دارد که اگر گفته نشود در هیاهوی غفلت های زندگی فراموش می‌گردد. 🔸تا انتهای روز مبعث، جریان زندگی ما با جریان حرکت اتوبوس های کاروان رقم خورد. زائران شهدا هر کدام با کوله باری ساده و لباسی خاکی عزم این سفر را داشتند. البته که باید هم این گونه به سوی مقاتل و یادمان ها رفت. مگر رفتن به سوی آسمان عظمت و صفای شهیدان، همراه با بار سنگین خودنمایی و تجمل ممکن است؟! 🔸گذشتن ما از ایستگاه های بین راهی، عجب تمثال قشنگی برای معنای زندگی است. شهرها را که ساعت به ساعت رد می‌کنیم، عمر ما هم به طور پیوسته می‌گذرد و به مقصد زندگی مان نزدیک تر می‌شویم. انسان هم در جاده زندگی خودش ایستگاه های فراوانی دارد. نوزادی نورسته که سفرش در این دنیای شلوغ آغاز می‌شود، اگر سرمایه حیاتش تا دوران پیری با او همراه باشد، خواه ناخواه از ایستگاه های کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیری عبور خواهد کرد. 🔸بیشتر افراد با اینکه جسمشان فرسوده می‌شود اما تا لحظه مرگشان ایستگاه های قبلی را رها نمی‌کنند! و تو می‌بینی که برخی پیران هنوز در رؤیاهای خام جوانی شان سیر می‌کنند و هنوز نتوانسته اند از آن مرحله سفرشان بگذرند! همچنین می‌بینی که جوان ها و حتی نوجوان های بلند همتی داریم که سال‌های حیاتشان به ۲۰ سال هم نمی‌رسد، ولی عمق فهم‌شان به حکمای ۸۰ ساله شبیه است! برگ های زندگی شهدا را ورق بزن! منظورم را فهمیدی؟! آنها ره صد ساله را در روز و شب های جنگ گذراندند و خیلی سریع آماده پرواز شدند. خدا برنامه ریزی اش این بود که فرزندان آدم ابوالبشر با عمری طولانی و به آرامی برای حضور در عالم بعدی آماده شوند؛ اما راه میانبری هم قرار داد! جهاد، اسم رمز همین مسیر میانبر است. برای صاحبان اراده های بزرگ، مسیرهای طولانی نیازی نیست. عظمت روح آنها می‌تواند‌ در برابر سنگینی و شدت چنین گذرگاه های پرزحمتی مقاومت کند و شکسته نشود. 🔸راستی می‌دانی منظورم از شکسته شدن چیست؟! برای فهمش به راحت طلبان و دون‌همتانی که در مسیر جهاد قرار می‌گیرند نگاه کن؛ می‌بینی چقدر غر می‌زنند؟ چقدر خسته می‌شوند؟! آنها حتی یک روز هم توان سختی های مبارزه را ندارند. در جاده زندگی همیشه می‌خواهند در کناری بنشینند و اتراق کنند و به بازی مشغول باشند. اینها در اوج کهنسالی هم به دور تابلوی ایستگاه جوانی طواف می‌کنند و هرگز نمی‌توانند از آن دل بکنند! یا اینکه عده‌ای در دوران جوانی خودشان قرار دارند، و لیکن رفتارهایشان سبک و کودکانه است! 🔸انسانی که سنجیده قدم برمی‌دارد، به هر ایستگاهی که رسید طعم آن را می‌چشد، بهره اش را می‌برد و سپس به سوی مقصد بعدی روانه می‌شود. روح های متعالی حتی در ایستگاه پیری هم سرشار از نشاط و طراوت هستند و خستگی به وجودشان راهی ندارد. اما روح های کوچک را ملائکه مجبورند به زور از این دنیا خارج کنند و تعلقات فراوان آنها اجازه نمی‌دهد که خودشان همچون نسیمی لطیف از جاده زندگی خارج شوند. 🔸برف سنگین دشت ها و کوهستان ها هم با انسان حرف می‌زند! این سپیدی و بی رنگی و سکوت را که نگاه می‌کنی، باورت نمی‌شود که در بهار قرار است حیاتی رنگارنگ و پرجوشش فراگیر شود. همین اعجاز طبیعت هم نشانه‌ای برای اهل یقین است. خدا با زبان همین دانه های برف سخن می‌گوید. خطابش به ما این است که تا بی رنگ و بی تعلق و بی هیاهو نشوید، خبری از بهار زندگی ملکوتی نخواهد بود. باید خودت و هوا و هوست را بمیرانی! سخت است؛ رنج‌آور و پرمحنت است؛ ولی چاره ای جز این نیست! تا سوز سرمای برف را بر نفس خودت مسلط نکنی، آرامش بهاری بهشت روحت را هرگز نخواهی دید... 🔸نشسته گرد سفر روی شانه روحم • رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست! 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ 🌱 برگ اول: تو هم باید مبعوث شوی! 🌱برگ دوم: از میان برف ها❄️ تا بحبوحه جنگ ها🔥 ┄┄┄‌ ┅❖❁🌹❁❖┅ ┄┄┄ با کاروان همراه شوید👇 @MihmaniShahidan
. 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ 🌱 برگ سوم: سلام دوکوهه! .
📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ ✨تکه روایت های یک دانشجوی دانشگاه راهیان نور! 🌱برگ سوم: سلام دوکوهه! 🔸دنيا چو حباب است ليكن چه حباب؟ • نی بر سر آب، بلكه بر روی سراب! آن هم چه سراب، آن كه بينند به خواب • وان خواب چه خواب، خواب بد مست خراب! 🔸خستگی راه سبب شد که اکثر افراد کاروان عصر را در خواب سپری کنند. سرمای هوا و گرمای اتوبوس ها وسوسه کننده بود، و چه بسا حتی نمی‌توانستی در برابرش مقاومت کنی! همین که مدتی به برف انبوه دوردست ها خیره می‌شدی، افتادنت در گرداب عمیق خوابی شیرین حتمی بود! 🔸مسئله خواب و بیداری را وقتی عمیق تر نگاه می‌کنی، حقایق عجیبی برایت نمایان خواهد شد. گویی دیگر نه خوابت را خواب می‌پنداری و نه بیداری خودت را بیداری! اصلاً مبنای محاسباتت تغییر خواهد کرد. ای بسا خواب ظاهری عده ای، خودش عین حیات و زندگی و جوشش باشد؛ همچنان‌که بیداری ظاهری عده‌ای، اوج مستی و غفلت است. 🔸یکی مست خواب است و یکی مست شراب! دیگری مست قدرت است و دیگری هم مست ثروت! عده ای باکلاس و باشخصیت هم در مستی هوش و نبوغشان غرق شده اند. البته نگران اعتبار اجتماعی و حیثیت خودشان بوده اند که آن مستی های قبلی را رها کرده اند، وگرنه در حقیقت مستی با بقیه فرقی ندارند. خودت را گول نزن که اگر فکر می‌کنی هیچ کدام از این مستی ها را نداری، بعید است مستی جوانی را تجربه نکرده باشی! 🔸انسان مست وقتی از آن فضای خیال‌بافانه و غیرواقعی جدا می‌شود، همچون پرنده ای هراسناک است که از قفسی تنگ رها می‌گردد. ناگهان احساس می‌کند که در چه خسارت سنگینی گرفتار شده بود و چه دارایی‌های عظیمی در همان دوره مستی اش تلف شده است. 🔸انسانی که با نهایت غفلت از دوره جوانی خودش عبور می‌کند و آرام آرام پا به سن می‌گذارد، ناگهان حسرتی سهمگین همانند طوفان در تمام لایه های وجودش شروع به وزیدن می‌کند. گویی مرگ تدریجی خودش در این دنیای بی‌وفا و دلفریب را حس کرده است، و حالا که یقظه و بیداری برایش حاصل شده، می‌خواهد برای ساختن ابدیت خودش اقدام کند. ناامیدانه صحبت نمی‌کنم، ولی سرمایه بی‌نهایت جوانی را خدا داده بود که با انرژی بی حد و حصرش زندگی جاودانه خودمان را بسازیم. کسی که این ثروت انبوه را با مستی و غفلت نابود کند، دیگر چگونه می‌خواهد در دوران پیری خودش انتخاب های بزرگی داشته باشد و معمار حیات زندگی ابدی اش باشد. سرمایه جوانی وقتی برود، اصلاح و بهبود غیرممکن نمی‌شود ولی یقیناً سخت و پیچیده خواهد شد! 🔸غروب نهم بهمن ۴۰۳ به دوکوهه می‌رسیم. اینجا قدمگاه صاحبان اراده های عظیم است. هر گوشه از این پادگان را که نگاه می‌کنی، وجودت را شور رزمندگی و سلحشوری فرا می‌گیرد. قصه مستی انسان را یادت هست؟! روزگاری در این قطعه بهشتی از زمین خوزستان، جوان های رشیدی تنفس کرده اند که تمام زندگی شان بیداری و حیات بود. می‌توانستند در شهرها و روستاهای خودشان دلخوش به چندروزه دنیا باشند، کار و کاسبی خودشان را بچرخانند، زندگی کنند و مست باشند و در نهایت هم مثل میلیاردها نفر دیگر بمیرند! اما آنها فرق داشتند. برای افراد بیدار، فقط ندای آهسته امامشان کافی است تا جهاد را به هر خوشی زودگذری ترجیح دهند. 🔸دوکوهه یادآور خاطرات کسانی ست که سرمایه بی‌نهایت جوانی خودشان را با خدا معامله کردند. آن بسیجی ها را ساده لوح فرض نکن! با خودت می‌گویی که او می‌توانست کنار زن و فرزندانش زندگی آرام و راحتی در پیش گیرد، ولی بهترین سال های زندگی اش در زندان های مخوف صدام از بین رفت. واقعاً از بین رفت؟! در دستگاه محاسبات الهی مگر چیزی نادیده گرفته می‌شود؟! یقین داشته باش که هر ثانیه اسارت و جانبازی و مجروحیتش را آن چنان بها می‌دهند که اگر تمام عمرش هم در مسجدالحرام به اعتکاف مشغول بود، باز هم نمی‌توانست چنان سرمایه ای را به دست بیاورد. 🔸هر انسانی با خدا عهدی بسته است. هر زمینی هم با خدا عهدی دارد! این حرف ها را بشر ماشینی و آهن پرست امروز تمسخر می‌کند، ولی چه بگویم که حقیقت حیات ما همین حرف هاست! حکایت دوکوهه و آن بسیجیان را فقط خود خدا می‌داند. آنها هم مثل ما دل داشتند، آرزوهایی برای دنیای خودشان تصور می‌کردند و اهدافی را برای آینده در نظر گرفته بودند؛ اما نمی دانم رازش چه بود که در لحظه تصمیم‌گیری، عهد خود را فراموش نکردند. عهدهای روز الست را یادشان نرفته بود! همین هم شد که با دوکوهه انس داشتند! پادگانی که هر کسی در وهله اول شاید از آن فراری باشد و ساعتی را هم نتواند در آن سپری کند، به دوست و همدم آن جوان های بیدار تبدیل شده بود! حالا می‌پرسم که تو چقدر بیداری؟! نکند مستی غفلت بر زندگی تو نیز حاکم شده است...؟! 📜 روایت نامه میهمانی شهیدان ۴۱ 🌱 برگ اول: تو هم باید مبعوث شوی! 🌱برگ دوم: از میان برف ها❄️ تا بحبوحه جنگ ها🔥 ┄┄┄‌ ┅❖❁🌹❁❖┅ ┄┄┄ با کاروان همراه شوید👇 @MihmaniShahidan