eitaa logo
فقط میخوونم
53 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بسمت خدا | سیروسلوک
✳ نماز شب 🔻 مسئولیت خوابگاه با من بود و معمولا برای اطمینان از این‌که تاسیسات خوابگاه دچار اشکال نشده باشد، به قسمت‌های مختلف خوابگاه سر می‌زدم. خیلی وقت‌ها ساعت ۴ صبح آقای را در می‌دیدم. اول فکر می‌کردم که چون با سه چهار نفر دیگر در یک اتاق هست، به نمازخانه می‌رود تا در جای خلوت درس بخواند. بعدها متوجه شدم که ایشان می‌خواند. 📚 برگرفته از کتاب ؛ خاطره‌ی ۱۰ 👤 به نقل از یکی از کارمندان دانشگاه ❤ 🆔️ @nafeleshaab
هدایت شده از بسمت خدا | سیروسلوک
✳️ وصلهٔ نفس! 🔻 تراشهٔ کبریت را در جاظرفی انداخت و به طرف در رفت. از پشت چشمی نگاه کرد. «عباس است!» در را باز کرد. - چه عجب از این طرف‌ها؟! - برای مأموریتی آمدم به پایگاه. گفتم سری به تو بزنم. نگاهی به لباس پرواز او انداخت. - لباس را در بیاور. عباس بلند شد تا لباسش را درآورد. روح‌الدین نگاهی به او انداخت؛ وصله‌ای بر سر زانو! - هنوز همان اخلاق دانشجویی را داری؟ بابا دیگر برای خودت کسی هستی. عباس بابایی خم شد و وصلهٔ سر زانویش را نوازش کرد. - می‌دانی رفیق، این وصله را به نفسم زدم تا زیاد بلندپروازی نکند. 📚 از کتاب | زندگینامهٔ داستانی 📖 صفحات ۳۰ و ۳۱ ✍ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed