من اگر بزرگ می شدم
پلیس می شدم
خواهرم همیشه دوست داشت
معلمی شود
صبور و مهربان
هم کلاسی ام مهندس هوا فضا
دوست صمیمی ام
قهرمان کشتی جهان
ما اگر بزرگ می شدیم
شغل و خانه داشتیم
خانواده داشتیم
مثل فوتبال
تا دقیقه ی نود ادامه داشتیم
ما اگر بزرگ می شدیم
زندگی برای ما قشنگ بود
راستی گناه ما چه بود؟
که اسم ما
در میان کشته های جنگ بود
https://eitaa.com/mim7700
هیکلش ریز و استخوانی بود
داشت می رفت از سر کوچه
گفتم اینجا چه کار داری تو؟؟؟
گفت اصلا چه کاره ای ؟به تو چه؟
خواستم عین پر هلش بدهم
عین دیوار سفت و محکم بود
راستش فکر هم نمی کردم
زور من در برابرش کم بود
هفته ی بعد ما رفیق شدیم
آمده و دوستانه خواهش کرد
با مرامی که داشت مثل خودش
او مرا هم اهل ورزش کرد
مرام = اخلاق
https://eitaa.com/mim7700
مداد من
لای کتاب مانده بود
تا خود صبح
تمام آن دو صفحه را
هزار بار خوانده بود
https://eitaa.com/mim7700
مدتی است
فکر می کنم
یک مداد سر به زیر ساده ام
دست بچه های بی ملاحظه
کار بچه ها اگر سر مرا شکستن است
باز هم
سرنوشت من
نوشتن است
https://eitaa.com/mim7700
عرض ارادتی به امام حسن مجتبی(ع)
از مدرسه می آمدم
آن روز ، روزی سرد بود
چشمم به مردی خیره ماند
او یک زباله گرد بود
رفتم جلو ، چیزی نگفت
لب را به صحبت وا نکرد
شاید خجالت می کشید
حتی سری بالا نکرد
در جیب هایم پول بود
پول تمام ماه من
با تاکسی می آمدم
کوتاه می شد راه من
تصمیم گیری سخت بود
بین خودم یا دیگران
یک دفعه آمد در دلم
یاد امامی مهربان
در درس دینی داشتیم
او آدمی بخشنده بود
در صورتش اخمی نداشت
خوش صحبت و خوش خنده بود
در شهر او را هر که دید
دور کسی دیگر نگشت
از خانه ی او یک نفر
با دست خالی برنگشت
نوری به قلب من رسید
من هم شدم مثل امام
تا خانه هر چه آمدم
می گفتم آقا جان سلام
آن ماه شاید مدرسه
یک وقت هایی دیر شد
با پول تو جیبی من
آن مرد اما سیر شد
https://eitaa.com/mim7700