eitaa logo
میم نوشت🌱
140 دنبال‌کننده
165 عکس
19 ویدیو
4 فایل
هو المحبوب🌱 📚به کتابخانه‌‌یِ مجازیِ من خوش اومدی دمخور ♡ 📖 می‌خوانم 👩🏽‍🎓 یاد میگیرم 🖋 می‌نویسم #میم_نوشت اینجا گفتنیاتون رو میخونم👇 https://b2n.ir/z55092
مشاهده در ایتا
دانلود
من نمی‌دانم این چندمین باریست که می‌گویم: «خوش به سعادتت، التماس دعا». یا با آنها که صمیمی‌تر بودم جمله را طولانی‌تر می‌کردم و جانم را نیز فدایشان. از احساساتم باهاشان صحبت می‌کردم. از اینکه چقدر دوست می‌داشتم هم قدم شوم با آن‌ها و نشد؛ نشد، من همان همه کسی بودم که طلب دیدار یار را داشتم. اما نشد و قاعده‌ی یار بر این است تا که میلش به که باشد. اربعین برای من از آن سفرهاست که جز زیبایی چیزی نمی‌بینم. نه که سختی نداشته باشد، اتفاقا دارد اما؛ اما همه چیز در این مسیر معنای دیگری دارد برایم. همه چیز زیباتر، قابل تحمل‌تر و دلچسب‌تر می‌شود. روحم را از مرز‌ها عبور دادم و با تمام دوستانم در مسیر هم قدم شدم. به پدرمان امیرالمومنین علی (ع) سلام دادم و خانه‌ی پدری را به مقصد وطنِ کربلا ترک کردم. در مشایه صبحانه، قهوه و چای عراقی خوردم. زیر کولرگازی موکب‌ها استراحتی کردم. با صدای «مای بارد، مای بارد» آب معدنی لیوانی را با دستان خودم برداشتم. دست نوازش روی سر دختری کشیدم که با لبیک یا عباس، به چادرم عطر زد. صدای لِخ لخ خسته‌ی پای زائران را شنیدم. بوی گلاب را استشمام کردم. من ۸۰ کیلومتر و شگفتی‌هایش را دیدم. به وطن که رسیدم، از ورودی باب القبله، گنبد حرم اربابمان امام حسین (ع) را و به راست که پیچیدم، گنبد سقای آب و ادب حضرت عباس (ع) را دیدم. و در بین الحرمین سجده‌ی شکر بجا آوردم. روحم صفا کرد‌ اما جسمم در زندانِ تهران گیر کرده‌ است. گاهی امتحان در نرفتن است، نه؟