eitaa logo
میـــــــم مُعَلّمی 📚✏️
624 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
میــــم 📚✏️ م‌ __ من ی __ یک م __ مُعَلّمم _ ارتباط با ما : @mohaddese_tlb ●اطلاع‌رسانی پایگاه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان پردیس شهید باهنر شیراز ▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎ آیدی پیج اینستاگرام: @mimmoalem
مشاهده در ایتا
دانلود
| شکیبا به رسم او✨ آن هنگام که درد، رزق می‌شود... غروب روز دوم پیاده روی بود. درد تاول پاهایم از صبح آزارم می‌داد و قدم برداشتن را برایم سخت می‌کرد. کلافه شده بودم و هنوز هم باید کلی راه می‌رفتیم تا به محل اسکان آن شبمان برسیم. هیچ چیز از مسیر نمی‌فهمیدم. همه حواسم معطوف به پاهایم و درد خودم و خستگی‌ام بود. دردم شدید بود و اشک تا پشت پلکهایم آمده بود. یکی از زائرانی که آنجا حضور داشت به پاهایم نگاهی انداخت و گفت: این درد رزق توست. دوستش داشته باش! انگار به خودم آمدم. چقدر این جمله به دلم نشست. با خودم فکر کردم قدم نهادن در این مسیر آن هم بدون هیچ دردی، اصلا صفایی هم دارد؟ به دیدار آقایمان حسین بروی بی آنکه ذره ای از حال پاره های تنش باخبر باشی؟ آن‌وقت رویت می‌شود بگویی غمخوارشان هستی؟ مگر خودت نمی‌گفتی دردت به جانم یا رقیه؟ خب این هم ذره خیلی کوچکی از آن درد. دیگر از آن خودخواهی که دامنم را گرفته بود درآمدم. درد پاهایم را جور دیگری می‌دیدم و دوستش داشتم. این درد به جانم می‌نشست و روحم را صیقل می‌داد. و کجای دنیا بجز در این مسیر، درد، رزق آدم می‌شود؟ جز خیال تو نیارم ز سفر سوغاتی گرچه صدبار کنم من سفر و برگردم 🖇ادامه دارد... 👤 نسرین رئیسی حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس ~🦋~~~~~ •پایگاه بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر شیراز• ~🦋~~~~~ ⚜@mimmoalem
| شکیبا به رسم او✨ ما رأیتُ الّا جَمیلاً... در مسیر پیاده روی به جهت حجم جمعیت، خیلی از اتفاقات و مسائل، قابل پیش بینی نیست. اینکه ما تصمیم بگیریم دقیقا چه موقع برسیم و با چه وسیله ای عازم شویم، کجا استراحت کنیم و چه بخوریم، به صورت دقیق قابل پیش بینی نبود. برنامه های این سفر، عنایتی از طرف صاحب این مسیر بود که این ضیافت بزرگ را مدیریت می‌کرد. کاملا حس میکردی که کار دست شخص دیگری است و صاحبخانه خیلی خوب حواسش به مهمانانش هست. هرگوشه از مسیر که پا می‌گذاشتیم،کسی را می‌دیدیم که به نوعی مشغول خدمت است. خدمت به دلش. دلی که مالامال از عشق به اباعبدالله است. کجای جهان بجز در این مسیر میبینی که کسی التماس کند کفش های مردم را مجانی واکس بزند؟ یا اینکه التماس کند به دست و پای مردم مرحم بگذارد؟ روزگاری عزیزترین بندگان خدا در آن صحرای خشک، تشنه و جویای قطره ای آب بودند اما امروز دیگر هیچکس در این مسیر تشنه نمی‌ماند. هیچکس گرسنه و بی سرپناه نمی‌ماند. در کربلا دیگر هیچکس غریب نیست حتی اگر از هزاران کیلومتر آنطرف تر از مرزهای کربلا آمده باشد. عشقی که آقایمان حسین در دل های مردم دارد، به همه می‌رسد و برای همه سرپناه می‌شود؛ این است که هیچکس برای آمدن به این مسیر، از گرما و تشنگی و خستگی نمی‌ترسد چراکه می‌داند زیر سایه عشق حسین و زیر علمش امن ترین جای جهان است و در راه چقدر خوب میشد این جمله از بانویمان حضرت زینب را حس کرد که فرمودند: 《مارأیتُ الّا جَمیلاً》 ولی انگار می‌دیدم به اعجازی تماشایی کسی می گفت زیرِلب: ندیدم غیرِ زیبایی! 🖇ادامه دارد... 👤 نسرین رئیسی حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس ~🦋~~~~~ •پایگاه بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر شیراز• ~🦋~~~~~ ⚜@mimmoalem
| شکیبا به رسم او✨ کربلا تمام نمی‌شود... شب آخر حضورمان در کربلا بود. قبل از اینکه برای وداع به زیارت برویم، بچه ها دور هم حلقه ای تشکیل دادند و نشستند و شروع به مداحی کردند و یکصدا می‌خواندند. کم کم زائرین دیگر نیز از جای بلند شدند و به حلقه پیوستند. تمام فضا را صدای ما پر کرده بود. گویی همه ما در مداری نشسته بودیم که مرکز و خورشیدش آقایمان حسین بود. من دور تر از بقیه نشستم و حال و هوای حاکم بر فضا را تماشا می‌کردم. همه دلتنگ بودند. هنوز خاک آن‌ سرزمین را بدرود نگفته و دلتنگ بودند. اشک‌هایشان خبر از سرّ درونشان می‌داد. سرّی که خیلی وقت بود فاش شده بود. همه دلبسته بودند به صاحبخانه و ترک این خانه خیلی سخت بود. در آخر، خادمی که آنجا بود آمد و چند جمله ای برایمان صحبت کرد. می‌گفت فکر نکنید آمدیم و برگشتیم و همین تا سال بعد. کربلا تمام نمی‌شود. برای کسی که بیدار است؛ برای کسی که واقعا عاشق حسین و راه او باشد، همه جای دنیا جبهه حق و باطل و کربلا است. حرفهایش شاید به ظاهر ساده بود اما تلنگر بزرگی داشت. از آن لحظه به بعد دیگر اشک‌هایم فقط از سر دلتنگی نبود. از سر مسئولیت بود. با خود می‌اندیشیدم نکند از این سفر فقط عکس ها و سوغاتی‌هایش را با خود به یادگار ببرم اما آنچه که اینجا را کربلا کرده است، جا بگذارم؟ مبادا اشک هایم، دیدگانم را به روی حقیقت بزرگتری که بخاطرش مسئول هستم ببندد و من دل خوش باشم به اینکه برای آقا فقط اشک می‌ریزم؟ عزادار اباعبدالله بودن آسان است اما چند نفر از ما واقعا حماسه‌دار و حماسه‌ساز اباعبدالله می‌شویم؟ این سوال چراغی شده که هنوز هم در ذهنم روشن است... اول داستان ما عشق است آخرش هم جز این مقدمه نیست 👤 نسرین رئیسی حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس ~🦋~~~~~ •پایگاه بسیج دانشجویی پردیس شهید باهنر شیراز• ~🦋~~~~~ ⚜@mimmoalem