#روزنگار
۳۰ مرداد ۰۲
فشار روی آدمها ارتباط مستقیم با اخلاقشان دارد. هرچه آدمها در تنگنا قرار بگیرند، کسلتر، بدخلقتر، و انزوا طلبتر میشوند.
آقا محمد گفت:«کارم هنوز حل نشده و مشخص نیست بتونم کی بیام ... »
من اما نمیتوانم به این قضیه فکر کنم. سال پیش دچارش بودم. در خلصهای بین رسیدن و نرسیدن بودم که هر لحظهاش مثل برزخی بود. امسال میخواستم فقط حرف از امید باشد. حرف از رفتن و رسیدن و توی آغوش حسین (ع) قرار گرفتن ... امسال نمیخواهم در خلصه رسیدن و نرسیدن بمانم. طاقتم کم است. فشار رویم زیاد میشود. بد خلق میشوم و شاید حتی کاری ازم سر بزند که مدتها پیشمان بمانم ... امسال فقط به رفتن و رسیدن و وصال و آغوش حرم فکر میکنم ولاغیر.
۷ شهریور ۱۴۰۲
۱۲ صفر ۱۴۴۵
#روزنگار
دختری که پشت سرم نشسته است از معجزه میگوید؛ از حواس جمعی امام حسین (ع) به جزئیات درون دلش. پشت تلفن به دوستش میگوید که توی مسیر به خواهر کوچکترش گلسر، جوراب، عروسک و ... هدیه میدادند. دلش میشکند و گلگی میکند که امام حسین اگر امروز چیزی به من ندهند با شما و خدا قهر میکنم. میگوید چند قدم بیشتر نرفته بودم که یک خانمی جوراب بهم هدیه میدهد. و این واقعاً معجزه است که امام حسین در هزاران دل ریز و درشت هست و جزئیترین و ناچیزتربن خواستههای ما را هم میبیند؛
۱۰ شهریور ۰۲
۱۵ صفر ۱۴۴۵
#روزنگار
دفتر تجربهی دوم خادمی توی این موکب هم برایم بسته شد. ازش خواهم نوشت. یک سری حقیقت که من تجربهاش کردم. فیالحال دنبال تجربهی جدید هستم. تجربهی قدم زدن توی این مسیر که دو سال است مزهاش را نچشیدم ... یعنی پیشتر کل مسیر را طی کردهام اما دو سال است مزهاش از زبانم افتاده است؛
-
دسترسیام به ایتا کمی سخت است.
داخل تلگرام راحتترم برای نوشتن
لذا اگر مشتاق خواندن و شنیدن هستید همراهم باشید؛👇🏻
http://t.me/+Rti3rUisEp8jsdnD
May 11
در حال حاضر و حتی ایامی طولانیتر اینجا غرق در سکوت میماند.
اما در فضایی دیگر در خدمتتون هستم؛
http://t.me/+Rti3rUisEp8jsdnD
-
بیهقی میگوید:
«و لکن هرکسی آن کند که از اصل و گوهر وی سِزَد».
دروغگو شعار میدهد برای رسیدن به آنچه که خودش میخواهد. حرفش از روی اعتقاد نیست. سِر از درونش ندارد. هرچه که برایش مفید باشد، میپسندد و فریادش میزند. هرچه که به ضررش باشد از ریشه و بنیه منکرش میشود.
یادمان نمیرود، همین ایام نزدیک بود وقتی که نوجوانان همسمت و سوی فکریشان میآمدن توی خیابانها و همدست باقی اغتشاشگران شعار میدادند و میجنگیدند برای هدفی که دارند، هشتک آرمان خواه و آرمان طلب میچسباندن بهشان. اما دست دروغگو رو میشود. آنچه که درونش نهفته است برای همه آشکارا میشود.
حالا که نوجوان فلسطینی برای دفاع از کشورشان ایستادهاند و در مقابل ظلم قد علم کردهاند دروغگو های بد ذات هشتک سپر انسانی میگذارند جلوی اسمشان و محکومشان میکنند به بچه بودن ...
آنها اساساً ته حرف آرمانخواهیشان پوچ است. چه میدانند که این نوجوانان میجنگد تا دزد را از خانهیشان بیرون کنند. وقتی خانه نا أمن باشد، هیچکس نمیتواند آرام گوشهای بنشیند و ببیند تهش چه میشود. همه بلند میشوند. دست در دست هم میگذارند تا اجنبی را بیرون برانند و آرامش را به خانهیشان برگردانند.
-
جانم به قربانت حاجی که زخمت کهنه نمیشود. بوی خونت از مشاممان نمیرود. خودت یک تنه مرد میدان بودی. ایستادی. و تهش پاکیزه رفتی و مکتبت ماند. حالا شدهای یک راه. یک مسیر. که ته این راه جزء به عاقبت بخیری ختم نمیشود و هرکی خواست قدمی برای کمرنگ شدنت بردارد، تنها چیزی که نصیبش شد، خاری و رذالت بوده، و در مقابل همدلی بیشتر ماها باهم.
غمهای مشترک، ما را همدل میکند!
میخواستم برای حاجی بنویسم. قلم روی کاغذ نمیتابید. حالم رو به راه نبود. هنوز هم نیست. خسته و کوفته سرجایم دراز کش، توی گوشی چرخ میزدم. از این صفحه به آن صفحه میرفتم. چشم میچرخاندم لابهلای عکسهای مردم. چه شور و شوقی در مردم موج میزد! یکی با هواپیما یکی با اتوبوس، خانوادهای با ماشین شخصی، دوست و رفیقهایی با مسجد و بسیج محل، همهیشان هرطور که میتوانستند خودشان را رسانده بودند به کرمان.
داشتم سر کیف میشدم که سر تیتر خبرگزاری ها ته دلم را لرزاند؛ خبر از صدایی مهیب میداند با چن تن زخمی! هنوز تیتر اول در نظرم چرخ میزد و نمیتوانستم هضمش کنم که خبر انفجار دوم نشست توی چشمانم. هول و ولا توی جانم افتاد. ته دلم چیزی میگفت که خبری در راه است. در وهلهی اول همه منکرش شدند. هیچکس نمیخواست بپذیرد. اما حقیقتی تلخ پیوست شد به خبر ها. اتفاقی بود جانکاه ... قلمم خشکید بود نمیدانستم چه بنویسم. زبانهم. فقط میخواندم. از این صفحه به آن صفحه لابهلای عکسها و نوشتهها توی چشمهایم اشک حلقه زد. بعضی توییتها تخم کینه درونم کاشتند. خشم را در نگاهم افروختند و میسوختم از نمکی که بر زخممان میزدند. قطرات اشکی غمناک میچکید روی گونههایم و دلم سرد بود از حرفهایشان. رذالت آنها سریعترین زمان ممکن به رقص در آمده بود و در مقابل یواش یواش سیل مردم هجوم بردند به سمت پَستیشان. در جوابشان نوشتند. افسوس خوردند به حالشان. از دایرهی انسانیت خارجشان کردند ... ما در غم یکی شده بودیم. در رنج خون هم وطنانمان فقط انگشت اتهام به یک سمت گرفتیم. ما همه را دوست داشتیم چون آدم بودند. در آدم دوست بودنمان فرق قائل نشدیم و اشک ریختیم. خونشان گرم بود. دلم را هم گرم کرد. جوهر قلمم نگاشت. و دیدم که غم مشترک ما را همدل و همراه کرد، تا بایستیم کنار هم برای اینکه هیچ ظالمی نتواند مردم ما را در بلا گرفتار کند و بهمان بخندد. آنها که رفتند، آمده بودند برای مردی که دوستش داشتند و حالا ما پشت هم هستیم برای مردمی که دوستشان داشتیم و داریم.
۱۴ دی ۱۴۰۲. برای شهادت مردم نجیب.
#گله_مندم_اما_رأی_میدهم!
قدر دان جمهوری اسلامی و رهبر هستیم و گلهمند عملکرد مسئولین دولتی کشور؛
ما منتقد گلهمند هستیم به خاطر عملکرد مسئولین، که مردم در شرایط سخت قرار گرفتند. ما همهجوره با وجود تمام سختیها، مقتدرانه پای نظام و رهبرمان ایستادیم. ولی قسم برادری هم با مسئولی نخوردیم. هرکسی برای پیشرفت کشور و آسودگی مردم قدمی برداشت، قدردانش هستیم. اما هرکسی خلاف مسیر حرکت کرد، ازش گلهمندیم و مطالبهگر؛
پای صندوقهای هم رأی میآییم چون همه دست در دست هم میخواهیم کشورمان قلههای ترقی را طی کند و خار چشم دشمنانش شود ...
گلهمندی ما را به اشتباه پای چیزهای دیگر ننویسید!
آدمها به مثابه جوانهای هستند که سال به سال، با پیمودن گرمی و سردی ایام رو به کامل شدن میروند. و چه رنجها باید بکشد آدمی که از گیاهی کوچک و نحیف به درختی تنومند تبدیل شود؛
یکسال دیگر گذشت و امسال برای من سالی بود که جوانهی نحیفم، کمی ضخیمتر شد ...
الهی شکر!
برای غزه و مردم مظلومش بنویسید و درموردشان صحبت کنید. حتی یک خط یا یک جمله. حتی یک کلمه هم که شده. نگذارید نامهی اعمالتان و پرونده روزمرهتان برای دفاع از مردم غزه خالی بماند. اگر خالی ماند، روزی خواهد رسید که پشیمان میشوید و آن موقع بیخگلویتان رو میفشارند و باز خواهتان میکنند که چرا سکوت کردید؟!
درست است کار از دستمان بر نمیآید و ناتوانیم، اما کمترین کاری که میتوانیم بکنیم همین همدلی و شریک شدن توی غم و غصههایشان است.
خون مظلوم پا مال نخواهد شد؛
و وای بر حال ما اگر طرف مظلوم را نگرفته باشیم ...
اگر برای مردم غزه رنجیدید و آزرده خاطر شدید، خدا را شکر کنید! چون که شما انسان هستید؛
تشیع قم رو از توی تلویزیون میبینم و از این جمعیت حقیقتا حیرت زده شدم.
همیشه گوشهی ذهنم بوده که مردم تماشگر تلاشند؛ هرچند نتیجه براشون مهمه اما اگه ببینند یه نفر تلاش میکنه ولو اینکه نتیجهی لازم رو نداشته باشه باز ته دلشون و ته تمام انتقادهاشون میگن که تلاشش رو کرد. و مردم امروز به پاس همون تلاشهای خالصانه چنین قیامتی به پا کردند.
برای عزت و محبوبیت یه نفر لابهلای شبکههای مجازی نگردید! همیشه حقیقت چیزی غیر اون بوده که توی جمع اندکی از مجازی دیدیم.