خونهمون بوی ماهی دودی و سیر تازه و رشت و بازار ماهیفروشا و خاطرات غمگین میده.
Olafur Arnalds05. Alice Enters.mp3
زمان:
حجم:
4.3M
- For the nights that you remember something you shouldn't.
من مهربون نیستم صرفاً حال ندارم از دست دیگران ناراحت باشم بعد بگم چرا فلان کارو کردی که طرف بخواد توضیح بده و اوووووووووه.
امروز چند ساعتی بیرون بودم و چند ساعت خیلی بیشتر از اون مدتی که بیرون بودم، چیزی نخورده بودم. تو راه خونه میتونستم حس کنم بدنم دیگه نمیکشه. نشونههای افت قند رو حتی حس میکردم ولی ادامه راهمو میومدم. هر لحظه منتظر بودم یه چیزی بشه، ببینم نمیتونم راه برم و یکم وایسم استراحت کنم، ولی خیلی عادی به راه رفتنم ادامه میدادم جوری که حتی نمیشد حدس زد در حال حاضر حتی از خودم انتظار دارم وسط پیادهرو پخش زمین شم.
دیدم چقد تو زندگی هم همین رفتار رو نشون میدم. ادامه میدم اونم وقتی خودم از خودم انتظار دارم همون لحظه بشکنم، ولی همزمان دارم زندگیمو میکنم؛ یه جوری عادی رفتار میکنم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. انگار که این جملهی "فقط ادامه بده" تمام مدت تو ذهنت پخش شه و تو بدون اینکه بفهمی چرا و چجوری فقط ادامه میدی.!
ینی اینکه وای، چرا من انقد وقتایی که "دارم نمیتونم"، "خیلیم میتونم جرئت داری بگو از پسش بر نمیام" رفتار میکنم؟
حتی مطمئنم از اعضای خونه هم اگه زنگ میزدن پیشنهاد بدن بیان دنبالم، قطعا میگفتم نه، چرا فکر کردین نمیتونم بیام؟! درباره من چی فکر کردین که این پیشنهادو میدین؟! د بس کن دیگه زن.
امیدوارم یا سوتی ندید یا اگه دادید قابلیت فراموش کردنشو داشته باشید نه اینکه هر لحظه دلتون بخواد بمیرید :>>>>
چیزایی هست که یه عمر به ایمانِ اینکه درستن، وقت گذاشتیم براشون
اما یه وقتایی حقیقت و واقعیتی که میبینیم متفاوته
فقط
درخواستم اینه که خدا زود بزنه پس کله مون اگه اشتباه رفتیم..