رفقا اگه این چند روز فعالیتمون کم بود ببخشید
ان شاءالله از فردا پر قدرت میریم جلو💫🌱
#تلنگرانه🌱
شکستم...
شکستی...
شکستند...
دلِمهدیرا
واینقصههنوزادامهدارد!
ترکگناهدلآقاروشادمیکنه...
بیاتاگناهنکنیم
بهنیتتعجیلدرظهورش
وبهرسمرفاقتگناهنکنیم:)
بیایدازامروزقرارموناینباشهکه
گناهنکنیمبهخاطردلِعزیزِفاطمه...
آقاجانمشرمندهایم💔🥀
#اللهمعجللولیڪالفرج
اَزهَمینفاصِلہیِدورسَلامَمبِپَذیر
ڪهخَرابِتوشُدَم،خآنہاَتآبادحُسِین
#بیوگرافی
بسم رب المهدی💙🌊
لذت شعر به آن است که والا باشد
هدف شعر ظهور گل زهرا باشد✨
جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان
علت هستی ما حضرت مولا باشد.📿.
#سه_شنبه_های_مهدوی
آقـــــــــا جانـــــــــ
جهــــان
حاشـــیه ی جــــذابی اســـت
در حــــوالی تـــــــــو...
.
مـــوفقیت حاصل عادت های سازنـــده و کوچیکیه که ‼️😎☝🏻
هــر روز تکرار بشه. مـــوفقیت اصولا یک
شبه اتفاق نمیوفته ❌
بلکـــه بایـــد تــــو کارات استمرار داشتـــه
باشی و بیخیالش نشی
اونجاست کـــه شروع میکنی بــه دیدن
نتایج و کم کم به اهدافت میـرسی 👌
#انگیزشی 🌱💞
◖🫀✨◗
هر کی تو مسیر شهدا اومد...؛
ماه میشه، دیدنی میشه..
کنار خورشید میشه..
نور از خورشید میگیره..
خوشگل میشه، زیبا میشه..
خواستنی میشه، بُردنی میشه...! :))
رفقا نظرتون چیه رمان شهدا بزاریم؟
اگه موافقین 👍
اگه موافق نیستین ❌
به این آیدی پیام بدید 🙏
@Tahereh113
سپاس 🌱
دستشرومحڪمگرفتم..🤝
گفتمبحثُعوضنکن!
اینسوختگۍروۍدستتچیہهادۍ🤨
خندید...🙂
سرشُپایینانداختگفت:
یہشبشیطوناومدسراغم
منماینجورۍازشپذیرایۍکردم😁
شهیدمحمدهادۍذوالفقارۍ♥️
+اینجورۍشهیدشدن..🖐
#حرفقشنگ
دیدیبعضیوقتادلتمیگیره؟!
حالخوبینداری!
دلیلشمیدونیچیھ؟!
چونگناهکردی.. :)
چونلبخندخداروگرفتی'
چوناشکامامزمانتوریختی!
چونخودتوشرمندهکردی...
بخدازشتھ
ماروچهبهسرپیچیازخدا؟!
مگهماچقدرمیمونیم؟!
مگهماچقدرقدرتداریم؟!
بهچیمیرسیم؟!
باگناهبههیچینمیرسیم؛هیچ!
بلکههمهچیوازدستمیدیم
#خداهمهچیزهدیگھ.. :)
وقتینباشهدیگههیچینیست!
کمیفقطکمی
واسهخداارزشقائلبشیمنھ؟!
باگناهخودتوازخدادورمیکنی..!
خداتوروباگناهدوستندارهرفیق..'
توروپاکومهربونآفرید..!
چیسرِمالِخداآوردیم؟!
#لااقلبهاحتراموجودخداکهدرونمونه..'
شرمندهمیشیما...
نگاهموننکنهداغونمیشیما.. :)
خداکهتورووِلنکرده...
توسرتوانداختیپایینودنبالدلترفتی
#تلنگرانه
شھیدنظامۍمیرهتلفنبزنہ،
چشمشبهنامحرممیوفتہ
فقطسهروزگریهمیکنه....!
میگہ:
خدایامننفھمـیدم
چشممبهناموسمردمافتاده...
اینجوریشھیدشدن!
[حالایهعده...
تارنگحاشیهیقرنیهیچشمطرفمقابل
روهمتهوتوشرودرنیارن
ولکننیستن...
اونوقت شماها میرید کراش میزنین؟
یکم به خودتون بیاید 💔
سلام رُفقا از امشب به بعد هرشب ساعت ¹⁰ چند پارت از رمان میزاریم
خوشحال میشیم همراهمون باشید 🌱
قرارمون امشب ساعت ¹⁰
••|📆🤩|••
ز مشرق دلمان آفتاب می آید
به ربنای قنوتم جواب می آید
گل محمدی بوتراب می آید
خدا به خانه ی ارباب احمد آورده
بیا حسین که لیلا محمد آورده
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام و روز جوان مبارک
🔮داستان🔮
.
#به_نام_خدای_مهدی
#قلبم_برای_تو❤❤
.
🚨#قسمت_اول
.
-سهیل...سهیل اونجا رو نگاه کن...نوشته ثبت نام راهیان نور...به نظرم بریم بد نیستا..
-ول کن بابا جون عزیزت...کجا بریم اخه با این بسیجی مسیجیا؟!😐
-ای بابا تو هم که همش ضد حالی😑.میریم سر به سرشون میزاریم میخندیم دیگه😆
حسن تو نظرت چیه؟؟😯
-من حرفی ندارم وحید جان اگه داش سهیل بیاد منم میام
-سهیل بیا بریم دیگه😕سه تایی خوش میگذره ها😄
-نمیدونم...بیا اول یه سر بریم تا محل ثبت نامش اگه پولی مولی باشه من نمیام...از الان گفته باشم...برا رفتن تو خاک و خل من پول بده نیستما😐
-باشه بریم...زده به دفتر بسیج مراجعه کنید...فک کنم بدونم کجاست.
-باشه...بریم
.
-سلام -سلام العلیکم...بفرمایین
-علیکم السلام برادر 😆😆خوبی اخوی؟!
-الحمدلله..شما خوبید؟؟ بفرمایید؟؟
-خوبی ما که برا کسی مهم نیست...شماها باید خوب باشید😂😂
میخواستیم بپرسیم کی میپرین؟!
-ببخشید...متوجه نشدم...میپریم؟؟
-اره دیگه...کی از ظلمات دانشگاه به سمت نور میپرید 😂😂
-فک کنم منظورتون تاریخ اعزام راهیان نوره؟!
-افرین به ادم چیز فهم...اره همون...کی قراره برید؟؟
-اگه عمری باقی بمونه ان شا الله هفته بعد -خب شرایطش چیه؟؟ خلوص نیت میخواد؟!😂
-شرایط خاصی که نداره فقط ثبت نام و تعهد اخلاقی رو پر کنین.
-باشه...مشکلی نی...ما اخلاقمون به این خوبی😁
-پس فعلا خدافظ...بعدا مزاحم میشیم.
-یاعلی...خدا نگهدار
.
-علی کی بودن اینا...صدا خندشون تا اون اتاق میومد؟!
-اومده بودن راهیان ثبت نام کنن
-اوه اوه...پس امسال با اینا داستان داریم😐
-به دلت بد راه نده...همینکه اومدن ثبت نام یعنی شهدا صداشون زدن☺
-لا اله الا الله...امیدوارم همه چی به خوبی ای که تو میگی باشه😐
.
.
🔮
-مریم شنیدی دانشگاه میخوان راهیان نور ببرن؟؟
-اره زهرا..خیلی دلم میخواد بیام ولی مامانم میگه نرو که گرد و خاک اونجا برات خوب نیست😔..باید از دکترم اجازه بگیرم 😕
-خب کار نداره که بعد دانشگاه یه نوبت بگیر باهم بریم اگه اجازه داد کتبا بنویسه که مامانت قبول کنه.
-باشه...خدا کنه قبول کنه 😔
.
نویسنده:#سید_مهدی_بنی_هاشمی
#ادامه_دارد
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🔮داستان🔮
.
#به_نام_خدای_مهدی
#قلبم_برای_تو❤❤
.
#قسمت_دوم
.
یک هفته بعد
.
سهیل بدو که جا نمونیم...
باشه بابا الان میام...مگه بدون ما جرات دارن جایی برن😀
-اینایی که من دیدم سایه مارو با تیر میزنن چه برسه منتظرمون بمونن😆
-اونوقت ما سایشونو با شمشیر میزنیم😂😂
.
-سلام اخوی..تقبل الله... اتوبوس ما کدومه؟!
-علیک سلام...اتوبوس شماره دو..بفرمایین
-بخوایم شماره یک بشینیم چی؟!😯
-شماره یک ماله خواهرامونه ...
-یعنی شما یه اتوبوس خواهر دارین؟؟😂
اونوقت ما که خواهرمون نیومده چیکار کنیم ؟؟😕
-لا اله الا الله...بفرمایین ساکاتون رو سریع تر بزارید که باید حرکت کنیم😐
.-باشه...اینم به خاطر شما...😆
.
سوار اتوبوس شدیم و یه راست رفتیم آخر اتوبوس و با بچه ها شروع کردیم به خوندن انواع آهنگ ها و ترانه ها تا خود دوکوهه..صدای نچ نچ بچه بسیجیا بلند شده بود 😅
ما این ته اتوبوس آمنه آمنه میخوندیم و میرقصیدیم اونا جلوی اتوبوس با نوای کاروان میخوندن و سینه میزدن...توی اتوبوس یک وضعی شده بود که بیا و ببین...چند بار بهمون تذکر دادن ولی گوشمون بدهکار نبود 😃
.
.
.
-حاجی اینا آبروی اردوی مارو میبرن...
-خب چیکارشون کنیم؟؟کاری نمیشه کرد الان
-من میگم برشون گردونیم😐
-خدا رو خوش نمیاد سید...تا اینجا اومدن بزار این چند روزم بمونن...مهمون شهدان...
-من نمیدونم...پس هرچی پیش اومد مسئولیتشون با شما.به من ربطی نداره...
-ان شاالله چیزی نمیشه...
-خود دانید...
.
چند روز اول اردو گذشت و ماهم صحبت شیطنت هامون تو کل اردو پیچیده بود.
همه بچه های کاروان میگفتن امسال راهیان نور با وجود اینا اصلا حال و هوای سابق رو نداره...
شبها موقع خاموشی بلند بلند میخندیدیم و جشن پتو میگرفتیم...
روزها هم که توی اتوبوس برنامه بزن و بکوب داشتیم و از غذا و خوراکیها هم همیشه انتقاد میکردیم..
چندین بار اومدن بهمون تذکر دادن ولی گوش هیچکدوممون بدهکار نبود...چون ما به این بهانه اومده بودیم تفریح کنیم...
خلاصه همه از دستمون کلافه شده بودن و ناراضی بودن..
.
#ادامه_دارد
نویسنده: #سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🔮داستان🔮
.
#به_نام_خدای_مهدی
#قلبم_برای_تو❤❤
#قسمت_سوم
.
🔮از زبان مریم...
.
سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم...
خیلی استرس داشتم...
در مورد راهیان نور خیلی چیزا شنیده بودم ولی به خاطر مشکلم تا حالا فرصت نشده بود که برم.
بابا و مامانم تا کنار اتوبوس برای بدرقم اومده بودن و به مسئولای اردو کلی سفارش میکردن که حواسشون بهم باشه😕
.
-دخترم قرصاتو یادت نره ها😯
-باشه مامان...چند بار میگی...حواسم هست😧
-اخه تو خونه همش من باید یادت بیارم 😑..زهرا جان تو که کنارشی حواست بهش باشه.
-باشه خاله...حواسم هست...اگه قرصاشو نخوره باهاش حرف نمیزنم 😅
-امان از دست تو دختر😃...خلاصه میسپرمتون به خدا...
.
با زهرا همون اولای اتوبوس نشستیم و تا خود دوکوهه دوتایی با هم مداحی گوش دادیم و حرف زدیم...
بعضی اوقات تکون خوردنهای اتوبوس حالم رو بد میکرد و سرگیجه بهم دست میداد که زهرا با مسخره بازیاش کاری میکرد حواسم پرت بشه...
.
مریم اون کوه رو ببین شبیه توهه 😆😆
-چرا حالا شبیه من -هم خشکه 😂هم عبوسه 😀 هم یه جا نشسته هیچی نمیگه 😂😂
-حالا ما شدیم خشک و عبوس دیگه 😐
-از قبل هم بودین خانمم 😊
-ااااا...اینجوریاست😑
-حالا نمیخواد ناراحت شی 😁خودم یه دوره کلاس فشرده میزارم برات که قشنگ تره تر بشی مثل نون خامه ای😛😛
-برو برا ع.. کلاس بزار 😒
-خخخخ 😀😀
.
-زهرا اونجا رو نگاه کن😐
-چیو؟!
-اتوبوس بغلی 😐
-ااااا...اتوبوس برادرانه دانشگاه ماست☺...خب چیه مگه؟؟😯
-خسته نباشی 😑منظورم پنجره آخرشه خنگول 😑
-آهااااا....اااااا...بسم الله...اون پسرا چرا شکلک در میارن 😐
-فک کنم حالشون خوش نیست 😑
-قیافشو ببین مریم...شبیه میمونه 😆😆😀
-عیبه 😑پرده رو بکش...هرچی نگاه کنی پر روتر میشن
-باشه...اصن مگه آدم قحطه من به اونا نگاه کنم 😐
.
#ادامه_دارد
نویسنده: #سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
.
. بامــــاهمـــراه باشــید🌹