من از همرزمان حامد شنیدم که در منطقه «لاذقیه» یک روستای شیعه نشین در محاصره تکفیریها بود و آنقدر اوضاع وخیمی داشت که حتی نظامیهای سوری برای آزادی آن پیشقدم نمیشدند.😔
اما حامد با تخصصی که در مورد مسائل توپخانه و موشکی داشت، با برنامهریزیها و مهندسی دقیق توپخانهای و دیدهبانی، ضربههای مهلکی بر داعشیها وارد آورده 💪و چنان وحشتی در دل آنها ایجاد کرده بود که برای ترور حامد نقشههایی کشیده بودند.❗️
ضربات مهلک حامد جوانی به پیکره داعش به طوری بود که بسیاری از تکفیریها از دست او آواره شده بودند و زمانی که با موشک ضدتانک «تاو» مورد هدف قرار میگیرد، از چهار زاویه فیلمبرداری میشود و تا دو ماه این فیلم سر فصل خبر سایتها و شبکههای ماهوارهای داعشیها بود.💔
شهید مدافع حرم حامد جوانی🌹
#سالروز_شهادت
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
. مهدی کلاً آدم شوخی بود،
اما در بیرون از خانه آنقدر آدم متین و موقری بود که بعضی از اقوام از من میپرسیدند در خانه اصلاً حرف میزند؟ تو صدایش را شنیدهای؟
با بچهها هم خیلی شوخی میکرد به خصوص با احسان و آسیه.
مهدی بعد از اینکه برای نماز صبح از خواب بیدار میشد دیگر نمیخوابید.
یک روز صبح سعی کردم دیرتر از خواب بیدار شوم که او هم دیرتر از خانه بیرون برود،
آن روز هم نمازش را خواند، کمی بیدار بود، از من پرسید بیدار میشوی یا من بروم؟ گفتم الان بلند میشوم.
داشتم صبحانهاش را آماده میکردم، چونه مرا گرفت کشید پایین و محکم دندانهایم را به هم زد و شروع کرد به خندیدن.
میگفتم چرا مرا اذیت میکنی؟
میگفت تو چکار داری، مال خودم است، خودم خریدم.
به او گفتم آره جان خودت، نه اینکه خیلی پول دادی، یک صلوات فرستادی و زن به این خوبی قسمتت شد،
خودت هم که کوپنی هستی، یکبار در ماه میآیی و میروی، خیلی خندید.
آنقدر با هم بگو بخند میکردیم که وقتی مهدی میآمد، همسایه پایینمان میدید من حتی چشمهایم هم میخندد.
آنها دزفولی بودند، به من میگفت صفیه، تو را به خدا لای در خانهتان را باز بگذار من بیایم گوش دهم ببینم شما به هم چه میگویید.
بنقل از همسر شهید باکری❤️
#شهیدباکرے
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
23.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عید_شما_مبارک 😍❤️
#امام_رضا 🌸
[...اےحرمِمحترمتڪعبھعاشقان،رضآ
صحنوسراۍِمرقدترونقِآسمان،رضآ....]
#پرمیزندڪبوتردلدرهواۍتو:)🕊💚
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
1_389786112.mp3
3.86M
💬ولایت شیطان
🎤حجت الاسلام عالی
⏱مدت زمان:05:14
💾حجم: 1.4mb
✅پاَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾•
#سلام_امام_زمانم
هر کجا سفره شود پهن ، کنارش نمک است
نمک سفره ی امروز دعای فرج است
🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#حدیث_گرافی
💠امام رضا علیه السلام:
🔹هر که از پدر و مادرش سپاسگزاری نکند، از خداوند سپاسگزاری نکرده است🔹
📚میزان الحکمه، جلد ۱۳، صفحه ۴۹۱
🌷 میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام بر شما مبارک🌷
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#ختم_قرآن 🌸
#سوره_بقره
[...بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ...]
♡[...ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ...]♡
💜سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُل لِّلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ💜
📌ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﻣﺮﺩم ﺳﺒﻚ ﻣﻐﺰ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻱ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ [ ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻴﺖ ﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ، ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻛﻌﺒﻪ ] ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ؟
🔹ﺑﮕﻮ : ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖِ ﻣﺸﺮﻕ ﻭ ﻣﻐﺮﺏ ﻓﻘﻂ ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ .
📚(آیه :١٤٢)
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
📌قسمت ۱۳
📘از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی از آشنایان که قبلا از دنیا رفته بودند را دیدم.
🔆 یکی از آنها عموی خدابیامرزم من بود، او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
✅سوال کردم: عموجان این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
🔰گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما جا گذاشت
اما شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند.
اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد. آنها باغ را فروختند و البته هیچکدام عاقبت به خیر نشدند و در اینجا نیز همه آنها گرفتارند...
⛔️ چون با اموال یتیم این کار را کردند، حالا این باغ را به جای باقی که در دنیا از دست دادم به من دادهاند تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم.
🌴بعد اشاره به در دیگر باغ کرد و گفت:
این باغ دو در دارد که یکی از درهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود...
🌲 باغ بزرگ دیگری آنجا بود که متعلق به یکی از بستگان ما بود.
به خاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
☘همانطور که به باغ خیره بودم یکباره تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
🍁 بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکرد...
شگفتزده پرسیدم: چرا باغ شما سوخت؟؟
🎋 گفت: پسرم اینها همه از بلایی است که پسرم بر سر من می آورد،او نمی گذارد ثواب خیرات این زمین به من برسد...
✨پرسیدم:
حالا چه میشود؟ چه کار باید بکنید؟!
گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
💥 من در جریان ماجرای زمین وقفی و پسر ناخلف اش بودم، برای همین بحث را ادامه ندادم.
✨آنجا می توانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم یعنی همین که اراده می کردیم بدون لحظه ای درنگ به مقصد میرسیدیم.
💫 پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود ،دوست داشتم جایگاهش را ببینم.
بلافاصله وارد باغ بسیار زیبایی شدم.
🌕 مشکلی که در بیان مطالب آنجاست عدم وجود مشابه در این دنیا است...
🌏 یعنی نمی دانیم زیباییهای آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
کسی که تاکنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و تصویر و فیلمی از آن جا ندیده هرچه برایش بگویم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.
❄️حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. ما باید به گونهای بگوییم که بتواند به ذهن نزدیک باشد.
🌴 وارد باغ بزرگ شدم که انتهای آن مشخص نبود.
از روی چمن هایی رد می شدم که بسیار نرم و زیبا بودند.
بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد.
🌳درختان آنجا همه نوع میوهای را داشتند، میوه های زیبا و درخشان...
بر روی چمن ها دراز کشیدم. مثل یک تخت نرم و راحت و شبیه پرقو بود.
بوی عطر همه جا را گرفته بود .
🌾صدای پرندگان و شرشر آب رودخانه به گوش میرسید.
اصلا نمی شد آنجا را توصیف کرد.
🍀 به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم .
✅با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزهای دارد؟ یک باره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد.
🔆 دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم.
♻️ نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم، اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. اما نمیدانید آن خرما چقدر خوشمزه بود.
💠 از جا بلند شدم به سمت رودخانه رفتم.در دنیا معمولا در کنار رودخانهها زمین گل آلود است و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.
💠اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست... به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود دوست داشتم بپرم داخل آب.
✅ اما با خودم گفتم بهتر است سریعتر بروم سمت قصر پسر عمه.
آن طرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود نمیدانم چطور توصیف کنم.
♻️با تمام قصر های دنیا متفاوت بود. تمام دیوارهای قصر نورانی بود میخواستم به دنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم می توانم از روی آب عبور کنم
🔆با پسر عمه صحبت می کردم، او گفت:ما در اینجا در همسایگی اهل بیت هستیم.میتوانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است...
🖇ادامه دارد...
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•