eitaa logo
دروس خارج استاد میرباقری
3.3هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
1.6هزار فایل
#فقه (زکات) ساعت ۱۰ #شرح_کافی روزهای شنبه، یکشنبه ساعت۱۱ #فلسفه_اصول روزهای دوشنبه و سه شنبه ساعت ۱۱ مکان: مسجد آیت الله بهجت رضوان الله علیه ارتباط با مدیر: @adminefeqh
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
فهرست کانال: فهرست تقریرات بحث «لا تعاد» https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/63 فهرست صوت بحث «خمس غنیمت، معدن، کنز» https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/66 فهرست تقریرات بحث «خمس غنیمت، معدن، کنز» https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/69 ♦️فهرست صوت بحث «خمس فوائد» https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/601 ⚡فرست تقریرات بحث «خمس فوائد» https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/600 🔵 فهرست صوت بحث «شرح کافی» https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/678 🔴 فهرست تقریرات بحث «شرح کافی» https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/681 🔷فهرست صوت فلسفه اصول https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/1032 🔶فهرست تقریرات فلسفه اصول https://eitaa.com/mirbaqeri_dars/1009
ج1: شنبه 970118 قاعده «لا تعاد» (1) قاعده «لا تعاد» با اینکه قاعده ای مختص به باب صلاة است، اما یکی از پرکاربردترین قواعد در باب صلاة است و اجمالش این است که اگر خللی در اجزاء و شرایط نماز پیش بیاید، در غیر از موارد 5 گانه این قاعده، موجب بطلان نماز نمیشود، اما اختلال در این 5 مورد موجب بطلان نماز است.   بی تردید این قاعده، قاعده ای فقهی است نه اصولی. بهترین فارقی که بین قاعده اصولی و فقهی ذکر شده است این است که قاعده اصولی قواعدی هستند که مفادشان حکم شرعی نیست، اگر چه از لوازمشان دستیابی به حکم فقهی است. مثل حجیت خبر واحد و حجیت ظواهر. اما قاعده فقهی قواعدی هستند که مفادشان خود، حکمی فقهی است ولی حکمی عام است که از طریق آنها احکام فراوانی استنباط میشود. لذا حتی اگر حکم مسئله را در شبهه حکمیه مشخص کند، بخاطر اینکه مفاد خودش حکم شرعی است، قاعده ای فقهی به حساب می آید.   قواعد فقهی مفاد متفاوتی دارند. مفاد بعضی حکم ظاهری است، مثل قاعده فراغ و تجاوز. اما مفاد برخی حکم واقعی است مثل قاعده «لا تعاد» که میگوید این خلل موجب بطلان صلاة میشود و سایر خلل موجب بطلان نمیشوند، واقعا. همچنین بعضی قواعد فقهی فقط در شبهات موضوعیه جاری میشوند، مثل قاعده فراغ و تجاوز. اما برخی در مطلق شبهات، مثل قاعده لا تعاد. در بعضی قواعد فقهی نکته ثبوتی وجود دارد که قاعده بخاطر آن شکل گرفته است، مثل قاعده «لا ضرر» که به لسان حکومت اطلاقات احکام را تقیید میزند به لحاظ نکته ای ثبوتی و آن نفی ضرر در اسلام است. هکذا قاعده «فراغ و تجاوز» که به نکته اذکریت در حین انجام عمل، شکوک بعد از محل را لغو میکند. اما در بعضی قواعد فقهی صرفا یک جمع در تعبیر، سبب شکل گیری قاعده شده است. مثل قاعده «لا تعاد» که در غیر 5 مورد، اختلالات را موجب لزوم اعاده نمیداند. البته در این مطلب اختلاف است و بعضی گفته اند که نکته ای ثبوتی در غیر این 5 مورد باعث عدم لزوم اعاده شده است و آن سنت بودن سایر اجزاء و واجبات نماز است که به همین خاطر نمیتوانند موجب بطلان فریضه شوند. اما این 5 مورد، فریضه هستند (به این معنی که وجوبشان در کتاب ذکر شده است) و خلل در آنها موجب بطلان نماز میشود. این قول بنابر این استوار شده است که عبارتی که در ذیل حدیث «لا تعاد» ذکر شده است را به عنوان تعلیل تلقی کنیم.     مهم ترین مدرک این قاعده که تقریبا دلیل اصلی و انحصاری این قاعده است صحیحه زراره است که در چند باب وسائل از کتب مختلف ذکر شده است، با دو سند. عبارت صحیحه به نقل خصال این است: 7090- 14-  وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ ثُمَّ قَالَ ع الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ وَ التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ وَ التَّكْبِيرُ سُنَّةٌ وَ لَا يَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ. أَقُولُ: قَدْ عَرَفْتَ مَعْنَى السُّنَّةِ فِي مِثْلِ هَذَا. اما در نقل «من لا یحضره الفقیه» عبارت چنین است: 7427- 5- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ ثُمَّ قَالَ الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ وَ التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ. که به لحاظ اینکه در عبارت فقیه، تکبیر را سنت به شمار نیاورده است، با قواعد باب نماز موافق تر است. نکته قابل ذکر دیگر این است که برخی ادعا کرده اند که اگر این قاعده را از این روایت هم مستفاد ندانیم، مضمونش با سایر ادله باب نماز قابل اثبات است و لذا این قاعده کاربردی در فقه ندارد و صرفا بیانی ارشادی است. اما صحیحی این است که در بسیاری از موارد، خلل واقع در نماز فقط از طریق این قاعده و به استناد این روایت قابل تدارک است.
ج 2: یکشنبه 970119 قاعده «لا تعاد» (2) ادعا شده است که مفاد این قاعده از غیر صحیحه زراره هم قابل استفاده است. از جمله روایاتی که ادعا شده است مفید مضمون صحیحه زراره و قاعده لا تعاد است، روایاتی هستند که بیانگر ذیل صحیحه زراره هستند. مثل صحیحه محمد بن مسلم: 8285- 2- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ وَ صَفْوَانَ جَمِيعاً عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع فِي الرَّجُلِ يَفْرُغُ مِنْ صَلَاتِهِ وَ قَدْ نَسِيَ التَّشَهُّدَ حَتَّى يَنْصَرِفَ فَقَالَ إِنْ كَانَ قَرِيباً رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ فَتَشَهَّدَ وَ إِلَّا طَلَبَ مَكَاناً نَظِيفاً فَتَشَهَّدَ فِيهِ وَ قَالَ إِنَّمَا التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ فِي الصَّلَاةِ. أَقُولُ: الْمُرَادُ بِالسُّنَّةِ مَا عُلِمَ وُجُوبُهُ مِنْ جِهَةِ السُّنَّةِ لَا مِنَ الْقُرْآنِ لِمَا تَقَدَّمَ وَ يَأْتِي وَ يَحْتَمِلُ التَّقِيَّةُ. که میگوید: اخلال به سنت (حداقل در صورت نسیان) موجب بطلان نماز نمیشود. البته در این روایت تصحیح مختص جایی است که امکان تدارک وجود داشته باشد. اما ظاهرا مفاد این روایت اخص از صحیحه زراره باشد. زیرا معلوم نیست که با این حدیث بتوان خللی که از غیر نسیان ناشی شده باشد را هم تدارک کرد. همچنین است روایت محمد بن مسلم و زراره 7414- 1-مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ وَ الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ فَمَنْ تَرَكَ الْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ الصَّلَاةَ وَ مَنْ نَسِيَ فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ. 8050- 2- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ الْحَدِيثَ.   این روایت هم فقط صورت نسیان در اخلال به سنن نماز را تصحیح میکند. اما امتیاز این روایت این است که در متن حدیث، مراد از سنت هم بیان شده است.   روایت بعدی، صحیحه دیگری از زراره است: 8053- 5- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْفَرْضِ فِي الصَّلَاةِ فَقَالَ الْوَقْتُ وَ الطَّهُورُ وَ الْقِبْلَةُ وَ التَّوَجُّهُ وَ الرُّكُوعُ وَ السُّجُودُ وَ الدُّعَاءُ قُلْتُ مَا سِوَى ذَلِكَ قَالَ سُنَّةٌ فِي فَرِيضَةٍ. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ كُلِّهِمْ عَنْ حَمَّادٍ مِثْلَه       حتی ادعا شده است که اگر ذیل روایت زراره نبود و فقط روایاتی که اجزاء نماز را به سنت و فریضه تقسیم کرده اند مورد استناد قرار گیرند، میتوان اثبات کرد که اخلال به سنن فی الجمله موجب بطلان نماز نمیشود. چون همین که گفته شود ما بقی سنت است، یعنی در مرتبه فرائض نماز نیستند. اقل این تفصیل هم این است که اخلال سهوی در این سنن معفو باشد. اما این ادعا قابل قبول نیست. زیرا صرف تقسیم به سنت و فریضه کافی نیست. بلکه ممکن است که چنین تقسیم بندی فقط ناظر به درجات ثواب یا اهمیت این اجزاء یا غیر قابل اسقاط بودن بعضی اجزاء در شرایط اضطرار و سفر و ... باشد.   روایات دیگری هم مورد استناد واقع شده است که گفته شده بدون اشاره به فریضه یا سنت بودن بعضی اجزاء، میتواند اخلال در غیر موارد 5 گانه را تصحیح و تدارک کند. مثل روایت منصور بن حازم: 7424- 2- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي صَلَّيْتُ الْمَكْتُوبَةَ فَنَسِيتُ أَنْ أَقْرَأَ فِي صَلَاتِي كُلِّهَا فَقَالَ أَ لَيْسَ قَدْ أَتْمَمْتَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ قُلْتُ بَلَى قَالَ قَدْ تَمَّتْ صَلَاتُكَ إِذَا كَانَ نِسْيَاناً   استفصال حضرت نشان میدهد که اگر رکوع و سجود تماما به جا آورده شده باشد، اخلال به باقی اجزاء ناقض نماز نیست. لذا در غیر رکوع و سجود، اخلال هر جزئی قابل تدارک است و این تدارک منحصر در قرائت نیست. اما نمیتوان با این روایت اخلال به شرائط و موانع را هم تصحیح کرد.   7428- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ فَضَالَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ الرَّجُلُ يَسْهُو عَنِ الْقِرَاءَةِ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ فَيَذْكُرُ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْآخِرَتَيْنِ أَنَّه
ُ لَمْ يَقْرَأْ قَالَ أَتَمَّ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَجْعَلَ آخِرَ صَلَاتِي أَوَّلَهَا تصحیح اخلال در این نماز منحصر است در صورتی که خلل در قرائت واقع شده باشد. اما تعمیم به اخلال در سایر  اجزاء هم بعید نیست.   7430- 3- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَسْهُو عَنِ الْقِرَاءَةِ فِي الرَّكْعَةِ الْأُولَى قَالَ اقْرَأْ فِي الثَّانِيَةِ قُلْتُ أَسْهُو فِي الثَّانِيَةِ قَالَ اقْرَأْ فِي الثَّالِثَةِ قُلْتُ أَسْهُو فِي صَلَاتِي كُلِّهَا قَالَ إِذَا حَفِظْتَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ تَمَّتْ صَلَاتُكَ   ممکن است مراد راوی از «سهو در کل»، فقط قرائت باشد که در این صورت این روایت برای تصحیح اخلال در سایر اجزاء به کار نمی آید. اما اگر بگوییم مراد سهو در کل اجزاء و شرایط و موانع باشد، میتوان این روایت را مصحح همه نوع خلل دانست و از این جهت با مضمون صحیحه زراره (لا تعاد) مفاد یکسانی دارد.
ج3: دوشنبه 970120 قاعده «لا تعاد» (3) روایت دیگری که گفته شده است مفید مفاد قاعده لا تعاد است، صحیحه حلبی است: 8049- 1- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الصَّلَاةُ ثَلَاثَةُ أَثْلَاثٍ ثُلُثٌ طَهُورٌ وَ ثُلُثٌ رُكُوعٌ وَ ثُلُثٌ سُجُودٌ. برای استفاده مفاد قاعده لا تعاد گفته شده است، فضای صدور این خطاب، فضایی است که دربر دارنده یک ارتکاز متصل به خطاب است که به  منزله قرینه متصله در ظهور خطاب اثرگذار است. آن ارتکاز هم این است که اجزاء فقهی نماز، منحصر در این سه جزء نیست. با توجه به این قرینه متصله، استفاده رکنیت برای این 3 امر میشود. پس فی الجمله معلوم میشود که سایر اجزاء در این سطح از اهمیت نیستند و اخلال به آنها فی الجمله قابل تدارک است. اما به نظر میرسد این استفاده قابل مناقشه است. زیرا ممکن است وجه اهمیت و برجستگی این سه جزء، از ناحیه اخلال عمدی و غیر عمدی نباشد. بلکه مثلا ناظر به ثواب و اهمیت باشد. در نتیجه این روایت در عداد روایاتی است که بیانگر اسرار صلاة است، نه احکام یا آداب نماز. به عبارتی لحاظ ارتکازات در خطاب و قرینه متصله به شمار آوردن آنها در روایات قابل دفاع است. اما معلوم نیست که روایت ناظر به ارتکاز فقهی (عدم انحصار اجزاء فقهی نماز در این سه)  حاکم باشد و ممکن است در فضای اسرار نماز و آداب باطنی صادر شده باشد که چنین ارتکاز فقهی در ظهور آن تغییری ایجاد نمیکند.   برای استفاده مفاد لا تعاد از این روایت، تقریب دیگری نیز ارائه و گفته شده است: ظاهر این روایت تمامیة نماز در صورت وجود این 3 جزء است. لذا اخلال سایر اجزاء و شرایط فی الجمله ناقض نماز نیستند که قدر متیقن آن در جایی است که اخلال سهوا ایجاد شده باشد. تفاوت این روایت با صحیحه زراره در این است که این روایت فقط بیان اهمیت میکند و ناظر به بحث اعاده نیست. حکم عدم لزوم اعاده و تصحیح، بالملازمه از بیان اهمیت فهمیده میشود. اگر این تقریر قبول شود، سئوالی که مطرح است این است که چرا در این روایت اشاره ای به «وقت و قبله» نشده است. چون اگر این روایت در مقام تعدید اجزاء حائز این مرتبه اهمیت باشد، عدم بیان این دو جزء موجب معارضه با صحیحه زراره میشود. به عبارتی در مقام تعدید چنین اجزائی، عدم بیان آن دو جزء به منزله اسقاط آن دو از این درجه اهمیت است. لذا در مقام رفع تعارض گفته اند وجه عدم ذکر «وقت و قبله» این است که این دو مثل آن سه جزء دیگر فعل مستقل نیستند، بلکه حالتی هستند که در افعال مستقل دیگر ایجاد میشوند. این وجه جمع اگر چه صحیح است، ولی چندان وجه جمع عرفی به شمار نمی آید. کلا در غالب موارد، وجوه جمعی که از ما به الاشتراک و ما به الافتراق گیری به دست آمده باشد، به اشکال عرفی نبودن مبتلا هستند.
ج4: سه شنبه 970121 قاعده «لا تعاد» (4) روایاتی که مضمونشان بیانگر ارکان نماز بود گذشت. اما مسئله ای که نیاز به پاسخ دارد این است که آیا با توجه به اینکه این روایات در شمارش ارکان با هم تفاوت دارند، معارض هستند و اگر معارض هستند آیا جمعی عرفی برای آنها قابل ارائه هست یا نه؟ نکته اولی که باید مورد دقت قرار گیرد این است که همه روایاتی که گذشت از حیث مضمون واحد نیستند که با هم تعارض داشته باشند. بعضی از آنها اجزائی از نماز را به عنوان فرائض معرفی میکند و برخی اجزائی را میشمرد که اخلال در آنها موجب اعاده است و به اصطلاح فقهی رکن به شمار می آید. اما با این حال مسئله اصلی روایاتی هستند که در مقام اشاره و اعداد اجزائی هستند که اخلالشان موجب اعاده است ولی در شمارش این اجزاء با هم متفاوتند. مثل صحیحه معاویة بن عمار و روایت حسین بن حماد که تمامیت رکوع و سجود را برای صحت نماز کافی میدانند و صحیحه زراره (لا تعاد) و صحیحه حلبی (اگر بیانگر ارکان به شمار آید). وجه جمع اولی که به نظر می آید این است که این روایات در صدد شمارش همه اموری که در صحت نماز دخیلند نیست. مثلا صحیحه معاویه بن عمار اجزاء داخلی که در صحت نماز دخیلند را میشمارد. یعنی با انکار اطلاق این روایات، تعارض را حل کنیم. اما ممکن است اشکال شود که اگر بدون در نظر گرفتن سایر روایات به صحیحه معاویه نگاه کنیم، مانعی برای اطلاق در روایت وجود ندارد. لذا اصح این است که بگوییم که ملاحظه مجموع روایات این مسئله و تکثر آنها در این باب، این ارتکاز را برای فقهاء شکل میدهد که تعداد اجزاء به اصطلاح رکنی را باید از مجموع روایات این باب فهمید. به عبارتی تک تک این روایات گرچه به ظاهر در مقام اعداد و حصر هستند ولی چون همگی ناظر به یک قاعده هستند برای یکدیگر قرینه هستند که تعداد ارکان را باید از مجموع قرائن با هم فهمید. لذا با انکار استقلال یک یک روایات در مفاد خویش بخاطر قرینه، تهافت بین روایات این مسئله رفع میشود. انکار حصر روایت یا آیاتی که ظهور در حصر دارند به خاطر قرائن خارجیه و منفصله هم امری رایج در فقه و مورد قبول فقهاءاست.
ج5: چهارشنبه 970122 قاعده «لا تعاد» (5) روایاتی که ناظر به موضوع واحد هستند و یک نکته و قاعده را بیان میکنند و فقط ر خصوصیت آن نکته و قاعده بیانی متفاوت دارند را باید مانند عام و خاص، یک لسان دید که قرینه هم به حساب می آیند و به نحوی مراد جدی متکلم را با هم توضیح میدهند. لذا در مقام بیان حصر نیستند و تفاوت در شمارش اجزاء قاعده به لحاظ خصوصیات متفاوت است. مثلا در یک روایت اجزاء داخلی که در آن قاعده وجود دارند شمرده شده اند و در دیگری اجزاء داخلی و خارجی. اگر ما در مقام فهم روایت، نکته ای که باعث شده در این روایت فقط به دو جزء از قاعده اشاره شده است را فهمیدیم، حدود قاعده بهتر برای ما روشن میشود. اما اگر آن نکته را هم نفهمیدیم هم تعارضی در میان نیست چون روایت را در مقام حصر اجزاء قاعده ندانسته ایم. لذا این روایات متمم هم هستند و نه معارض. زیرا حصر مطلق را انکار و قائل به نسبی بودن حصر در هر روایت شده ایم (که ممکن است وجه آن هم برای ما روشن نشده باشد). اما مجموع این روایات بر روی هم ظهور در یک حصر مطلق دارند که مانع میشود جزئی به اجزاء قاعده اضافه شود که در هیچ روایتی بیان نشده است. اشتمال یا عدم اشتمال قاعده بر اخلال عمدی اخلال به اجزاء میتواند از نسیان یا سهو یا عمد ناشی از جهل به حکم یا موضوع (قصورا یا تقصیرا) یا شکی که موجب حکم به احتیاط بوده (مثل شک قبل الفحص) و ... ناشی شده باشد. به میرزای دوم شیرازی منسوب است که قاعده «لا تعاد» اخلال عمدی به اجزاء غیر رکنی را هم تصحیح میکند. به ایشان جواب داده اند که این تعمیم با ادله جزئیت و شرطیت منافات دارد. مثل روایاتی که در صورت اخلال عمدی به جزء، امر به اعاده کرده است (مثل: الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ فَمَنْ تَرَكَ الْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ الصَّلَاةَ) یا روایاتی که دلالت التزامی بر بطلان نماز در صورت اخلال عمدی دارد (مثل: لا صلاة الا بفاتحة الکتاب) در دفاع از مرحوم میرزا گفته شده است که ممکن است بگوییم نماز واجبی است که در ضمن آن اجزاء دیگری واجب شده اند به نحو واجب در ضمن واجب، نه به نحو قیدیت. یعنی نماز یک مأمور به واحد نیست بلکه مشتمل است بر واجباتی در ضمن یک فریضه. مانند حج که بعضی از اجزاء آن به نحو واجب در ضمن حج واجب شده اند و با اینکه واجبند اخلال در آنها موجب بطلان حج نمیشود (مثل بیتوته در منا). یا مانند وجوب جماعت برای کسی که نذر کرده نماز واجبش را به جماعت بخواند که در صورت اخلال عمدی به واجب منذور، معصیت کرده ولی چون امکان عمل به نذر را هم با نماز فرادا از بین برده تکلیف منذور از او ساقط شده است. شاهد این دفاع از مرحوم میرزا ذیل خود قاعده «لا تعاد» است که میفرماید: «السنة لا تنقض الفریضة» یا روایاتی که میفرماید: «القرائة سنة فی فریضة» که اطلاق دارد که این نقض نکردن اعم است از این که اخلال در سنت متعمدا باشد یا سهوا. ظاهر این ذیل این است که اجزاء غیر رکنی واجب در واجب هستند و ترکشان موجب بطلان نماز نیست. ولی ترک آنها معصیت است و تارک متسحق عقوبت است اما چون محل اتیان جزء واجب گذشته است دیگر امکان امتثال یا قضای آن نیست.
ج6: یکشنبه 970126 قاعده «لا تعاد» (6) در دفاعی که از مرحوم میرزا شده است اجزاء واجب نماز به نحو واجب در واجب جزء نماز دانسته شده است نه قیدیت. فارغ از مناقشات بیرونی که شده است باید دید این حمل قابل قبول و قابل استظهار از صحیحه لا تعاد هست یا نه؟ بعبارتی آیا «سنة فی فریضة» ظهور دارد در اینکه وجوب اجزاء به نحو وجوب در وجوب است؟ در این صورت، ظهور ذیل روایت نافی قول مشهور در نحوه جزئیت اجزاء واجب است که معتقدند اجزاء واجبه، قیودی هستند برای وجب اول. اگر تقسیم به سنت و فریضه ناظر به مقام اثبات باشد، یعنی در حقیقت نماز (قبل از مقام ثبوت)، سنن هم وجوب داشته اند ولی بیانش به معصوم سپرده شده است. در این صورت روشن است که این ذیل ظهوری در وجوب مستقل اجزاء در ضمن واجب نماز ندارد. اما از سایر روایات میتوان فهمید که این تقسیم بندی ناظر به مقام ثبوت است و در ظرف ثبوت، اضافه نمودن اجزائی به معصوم سپرده شده است. لذا در مقام اثبات، نماز حقیقتی واحد داشته که معصوم در مقام ثبوت اجزاء واجبی را به آن افزوده است. حال که معلوم شد این تقسیم ناظر به تفاوت در مقام ثبوت است، ذیل «لا تعاد» میتواند بیانگر وجوب اجزاء به نحو واجب در واجب باشد، اما منافاتی با این بیان هم ندارد که سایر اجزاء به نحو قیود واجبه برای نماز، وجوب یافته باشند. لذا عبارت «القرائة سنة فی فریضة» با وجوب قرائت به هر دو نحو سازگار است. اما در دفاع از مرحوم میرزا گفته شده است که اطلاق ذیل صحیحه «لا تعاد» ظهور دارد در اینکه اخلال در سنن علی ای حال مخل فریضه نیست و این مطلب با اینکه سنن قیود واجبه باشند برای نماز ناسازگار است. پس اگر این اطلاق پا برجا باشد، اثبات میکند که سنن، افعال واجبی هستند در ضمن صلاة واجبة. اما بعض ادله اجزاء و شرایط صراحت در این دارند که جزئیت اجزاء واجب نماز به نحو قیدیت است نه وجوب در وجوب. لذا بخاطر صراحت این ادله، باید از اطلاق ذیل «لا تعاد» رفع ید کنیم. مثلا «فَمَنْ تَرَكَ الْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ الصَّلَاةَ وَ مَنْ نَسِيَ فَلَا شَيْءَ عَلَيْه» بالصراحة میگوید که قرائت قید واجب است برای نماز. لذا اخلال در آن اخلال در نماز است و نماز به همراه قرائت یک وجوب را تشکیل میدهند. ممکن است کسی بگوید که امر به اعاده مستلزم قبول قیدیت اجزاء واجب برای نماز نیست. زیرا امر به اعاده، ملازم با بطلان فریضه نیست. امر به اعاده فقط میگوید: برای کسی که عمدا اخلال به قرائت کرده، هنوز امکان تدارک و فرصت تدارک وجود دارد ولی این تدارک با اعاده متصور است. یا مثلا میتوان گفت امر به اعاده به منزله ایجاب کفاره است برای کسی که عمدا به اجزاء واجب اخلال کرده است. اما این معنی عرفا مقبول نیست. زیرا معنی ندارد که بگوییم واجب اول با تمام ارکان اتیان شده است ولی استیفای ملاکات اجزاء واجب منوط است به اعاده. به عبارتی امر به اعاده، ظهور در عدم تمامیت فعل اول در استیفای ملاک واجب و بطلان فعل اول دارد.
ج7: دوشنبه 970127 قاعده «لا تعاد» (7) تعابیری در روایات داریم که صراحت دارند در اینکه نمازی که متعمدا در اجزاء واجب غیر رکنی اش اخلال شده باشد باطل است. مثل «وَ الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ فَمَنْ تَرَكَ الْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ الصَّلَاةَ وَ مَنْ نَسِيَ الْقِرَاءَةَ فَقَدْ تَمَّتْ صَلَاتُهُ وَ لَا شَيْءَ عَلَيْه» که دلالت دارد براینکه ترک عمدی موجب عدم تمامیت نماز فاقد قرائت است. این تعبیر احتمال صحت نماز اول را منتفی میکند. همچنین است معتبره منصور بن حازم (إِنِّي صَلَّيْتُ الْمَكْتُوبَةَ فَنَسِيتُ أَنْ أَقْرَأَ فِي صَلَاتِي كُلِّهَا فَقَالَ أَ لَيْسَ قَدْ أَتْمَمْتَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ قُلْتُ بَلَى قَالَ قَدْ تَمَّتْ صَلَاتُكَ إِذَا كَانَ نِسْيَانا) و روایت علی بن جعفر (سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ افْتَتَحَ الصَّلَاةَ فَقَرَأَ السُّورَةَ وَ لَمْ يَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ مَعَهَا أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَفْعَلَ ذَلِكَ مُتَعَمِّداً لِعَجَلَةٍ كَانَتْ قَالَ لَا يَتَعَمَّدُ ذَلِكَ فَإِنْ نَسِيَ فَقَرَأَ فِي الثَّانِيَةِ أَجْزَأَهُ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ تَرْكِ قِرَاءَةِ أُمِّ الْقُرْآنِ قَالَ إِنْ كَانَ مُتَعَمِّداً فَلَا صَلَاةَ لَهُ وَ إِنْ كَانَ نَاسِياً فَلَا بَأْس) که صراحتا میگوید قرائت، جزء واجبه ای است برای نماز نه اینکه واجبی مستقل باشد در ضمن واجب دیگر. لذا در مجموع میتوان قبول کرد که ادله جزئیت اجزاء مانع قبول ادعای مرحوم میرزای کوچک میشود. گفته شده است که علاوه بر ادله جزئیت اجزاء، قرائن داخلیه ای در خود صحیحه «لا تعاد» وجود دارد که اثبات میکند این صحیحه نمیتواند مصحح اخلال عمدی به اجزاء غیر رکنی باشد. اولین این قرائن تعبیر به «اعاده» است. گفته شده: امر به اعاده وقتی معنی دارد که شخص قصد اتیان فعلی را داشته است و با نیت امتثال آن را به جا آورده ولی به دلیل جهل یا سهو یا ... آنچه آورده با مأمور به مطابقت نداشته است. اما اگر کسی از اول در صدد امتثال نبوده و عملی را به جا آورده که مطابق مأمور به نبوده است، به او نمیتوان گفت: «أعد»، بلکه باید به او گفت: «افعل» یا «إقرء» یا ... در قرینیت این قرینه مناقشه میشود که اولا این ادعا با خود روایات نقض میشود زیرا تعبیر «اعاده» نسبت به کسی که در صدد امتثال نبوده در روایات دیده میشود. مثل همین عبارت فَمَنْ تَرَكَ الْقِرَاءَةَ مُتَعَمِّداً أَعَادَ الصَّلَاةَ. ثانیا امر به اعاده در صحیحه «لا تعاد» به صلاة تعلق گرفته نه امتثال. یعنی حضرت نفرموده اند «لا تعاد الامتثال» تا اشکال شود که عامد اصلا در صدد امتثال نیست. لذا اگر قائل به وضع الفاظ عبادات برای اعم از صحیح و فاسد باشیم میتوانیم بگوییم امر به اعاده برای متعمد معنا دارد. حتی اگر صحیحی هم باشیم میتوانیم بگوییم در این موارد امر به اعاده به تعبیر مجازی بلا اشکال است. قرینه دومی که ادعا شده در داخل صحیحه وجود دارد این است که این صحیحه از باب امتنان صادر شده است. همانطور که امتنان بر جاهل تصور دارد، امتنان به عامل بی معنی و بلکه خلاف امتنان و زمینه ساز تجری است. لذا بیان امتنانی نمیتواند شامل مخل عامد شود. این قرینه هم خالی از مناقشه نیست. زیرا معلوم نیست این صحیحه از باب امتنان صادر شده باشد بلکه ممکن است بیانی فقهی باشد که تفاوت فقهی دو دسته از اجزاء نماز را بیان میدارد. بلکه ذیل روایت (لا تنقض السنة الفریضة) ظهور در این دارد که روایت فقط تفاوت فقهی دو دسته از اجزاء واجب را بیان میکند و بیانی امتنانی نیست.
ج8: چهارشنبه 970129 قاعده «لا تعاد» (8) گفته شده است که صحیحه «لا تعاد» اشعار دارد بر اینکه غیر از این ارکان 5 گانه، نماز مشتمل بر اجزاء دیگری هم هست که مانند ارکان حقیقتا جزء نماز (به نحو قیدیت برای یک واجب) هستند نه اینکه واجب در ضمن واجب باشند. اگر این اشعار تمام باشد و سنن را اجزاء نماز بدانیم روشن است که تصحیح اخلال عمدی به اجزاء به وسیله صحیحه «لا تعاد» خلاف معنای جزئیت است. دلیل این اشعار این است که متفاهم عرفی از صحیحه «لا تعاد» این است که سننی که در این صحیحه به آنها اشاره شده (مثل قرائت و ...) اجزاء نماز هستند. البته این اشعار صرفا مبتنی بر استظهار است و روشن است که با این استظهار، احتمال مخالف (که سنن واجبهایی باشند در ضمن واجب دیگر، نه اجزاء نماز) نفی نمیشود. ولی در مقام استظهار عرفی این مطلب استظهار بعیدی نیست. خصوصا اگر در نظر بگیریم که ارتکاز عرفی این است که نماز (فرائضه و سننه) یک واجب واحد است نه مجموعه ای از واجبات در ضمن یکدیگر. در حقیقت نزد عرف، واجب در ضمن واجب، امر شایعی نیست بلکه عمده واجبات شرع، واجبات مستقلی هستند که دارای اجزاء و شرایط هستند. اما خواسته اند این استظهار را از ذیل روایت هم نموده و بگویند ذیل روایت هم به همین مطلب اشعار دارد چون میفرماید: «الْقِرَاءَةُ سُنَّةٌ وَ التَّشَهُّدُ سُنَّةٌ وَ لَا تَنْقُضُ السُّنَّةُ الْفَرِيضَةَ» که نشان میدهد در نماز سننی وجود دارد که آنها هم اجزاء نماز هستند. این استظهار، بر خلاف استظهار صدر روایت، استظهار مستقری نیست. اگرچه بدوا و بر مبنای ارتکازات عرفی، بدوا که با این ذیل که مواجه میشویم چنین استظهاری شکل میگیرد که امثال تشهد و قرائت هم اجزاء نماز هستند (به نحو قیدیت)، ولی این استظهار بدوی با ملاحظه احتمال میرزا (واجب بودن قرائت و تشهد در ضمن نماز واجب) از استقرار خارج و تبدیل به احد الاحتمالین میشود که نشان میدهد استظهاری بوده مبتنی بر ارتکاز اولیه. اشتمال یا عدم اشتمال قاعده بر جاهل بعد از اینکه گفتیم قاعده مصحح اخلال عامد نمیشود، مسئله بعدی این است که آیا در مورد اخلال جاهل هم قاعده حکم به عدم اعاده دارد یا نه؟ اشاره کردیم که قدر متیقن این قاعده تصحیح اخلال ساهی و ناسی است. البته نسیان به موضوع نه نسیان حکم که ملحق به جاهل است. گفته شده است که صحیحه «لا تعاد» شامل جاهل نمیشود، زیرا اطلاق ندارد و در مقام بیان مستثنی منه و شمارش اموری که اخلال به آنها محکوم به اعاده نیست نمیباشد. فقط از ناحیه مستثنی اطلاق دارد و میگوید در این 5 مورد، علی الاطلاق، اخلال محکوم به وجوب اعاده است. لذا در مورد مستثنی منه فقط به اندازه قدر متیقن حکم به عدم لزوم اعاده میکند. یعنی اخلال به سایر اجزاء غیر رکنی، اعاده لازم ندارد اما فقط در افراد قدر متیقن (ساهی و ناسی). این ادعا قابل اخذ نیست. چون دلیلی نداریم که بگوییم فقط از ناحیه مستثنی اطلاق دارد. بلکه از هر دو ناحیه اطلاق دارد. حتی ادعایی که بگوید فقط از ناحیه مستثنی منه اطلاق دارد هم بلادلیل است.
ج9: شنبه 970201 اشتمال قاعده بر مخل جاهل (2) مرحوم نایینی هم این قاعده را در برگیرنده کسی که عن جهلٍ به اجزاء غیررکنی اخلال وارد کرده باشد نمیداند. چنانچه از ایشان تقریر شده، ایشان معتقد است اگر در جایی مکلف موظف به اتیان مجدد فعل باشد، فقط وقتی میتوان او را به اعاده امر کرد که امر به اعاده، امری تأسیسی باشد. اما اگر امر اول هنوز به فعلیت خود باقی است و امتثال میطلبد، امر مکلف به امتثال، امر به اعاده نیست، بلکه امر به اتیان و امتثال امر اول است. با این توضیح، اگر یقین داشتیم که امر اول امتثال نشده است و هنوز به قوت خود باقی است، مکلف امر به اتیان میشود نه اعاده. اما اگر امر اول امتثال شده است الا اینکه به اجزاء غیررکنی اش اخلال شده است، امر به اتیان مجدد، امری تأسیسی به اعاده است. حدیث «لا تعاد» میگوید در چنین نمازهایی که اجزاء غیررکنی اش دچار اختلال شده اند، امر تأسیسی به اعاده، رفع شده است. در مورد ساهی و ناسی (که مثلا سوره را به جا نیاورده است)، ادعا شده است که امر مرکب اول (به نماز با قرائت سوره مثلا) اصلا متوجه ساهی و ناسی نیست. لذا با به جا آوردن نماز بدون سوره، امر به مرکب نمازی که متوجه او بوده امتثال شده است و اگر بخواهد (بعد از ذکر و توجه) به نماز مجدد با سوره امر شود، باید از باب «اعاده» باشد. اما «لا تعاد» هرگونه امر جدید را از ناسی و ساهی برمیگرداند، چون اخلالش به اجزاء رکنی نبوده است. حال باید ببینیم امر مکلفی که از روی جهل، اختلال به اجزاء غیر رکنی ایجاد کرده چگونه است؟ مرحوم نایینی میفرماید: اگر جاهل امر به اتیان مجدد شود، از باب امر تأسیسی به اعاده نیست، بلکه جاهل حین جهله نیز مخاطب به نماز با سوره بوده است. لذا اگر امر به اتیان مجدد شود، به خاطر این است که امری که از اول به او خطاب شده را اتیان نکرده است. لذا امر او به اتیان مجدد امر به اعاده نیست تا «لا تعاد» بگوید این اعاده در اخلال به غیر ارکان برداشته شده است. به این بیان مرحوم نایینی اشکالات نقضی و حلی وارد است. اشکال نقضی اول این است که در روایات متعدد، برای امر جاهل به اتیان مجدد هم از ماده «اعاده» استفاده شده است.. ثانیا: در «جاهل مرکب» نیز امر به «نماز با سوره» از اول متوجه او نیست. ثالثا: ناسی و ساهی نیز اگر در داخل وقت متذکر نسیان و سهو خود شوند، مخاطب وجوب «نماز با سوره» هستند. لذا امر ایشان به اتیان مجدد هم امر به «اعاده» نیست که با «لا تعاد» برداشته شود. در نتیجه «لا تعاد» فقط اخلال به غیر ارکان را فقط در مواردی برمیدارد که اخلال از روی سهو و نسیان باشد و تا آخر وقت متذکر و متوجه نسیان و سهو خود نشده باشد. چنین تضییقی در قاعده هم خلاف مسلمات فقهی است. اشکال حلی بیان مرحوم نایینی هم این است که «لا تعاد» به «صلاة» منسوب شده است و به معنی «عدم لزوم امتثال مجدد» است، اعم از اینکه به امر اول باشد یا امر تأسیسی جدید به اعاده. بعبارتی اعاده، تکرار امتثال است و در جایی که امتثال اول، دیگر قابل اصلاح نباشد، امر به اتیان مجدد، امر به اعاده است و نیاز به تأسیس امر جدید نیست. تقریر سوم برای عدم اشتمال قاعده بر اخلال جاهل گفته شده است که ادله ای که جزئیت اجزاء و شرایط غیررکنی (مثل: لا صلاة الا بفاتحة الکتاب) را بیان میکند با صحیحه «لا تعاد» در مورد «مخل جاهل» تساقط کرده و او محکوم به اصل عملی فوق است. ابتدائا به ذهن می آید که نسبت این دو دلیل تساوی است؛ زیرا ادله جزئیت اجزاء میگوید نمازی که اجزاء غیررکنی اش هم دچار خلل بوده باید اعاده شود؛ صحیحه «لا تعاد» هم موضوعش همین نمازی است که اجزاء غیررکنی اش دچار خلل است و میگوید نیازی به اعاده ندارد. اما با توجه به اینکه میدانیم هر دو دسته دلیل قید خورده اند، این نسبت به عامین من وجه تغییر میکند. چون «لا تعاد» شامل مخل عمدی نمیشود و ادله جزئیت هم برای ساهی و ناسی اثبات جزئیت نمیکند. لذا اخلال به اجزاء غیر رکنی: اگر عمدی باشد، به ادله جزئیت، محکوم به اعاده است و اگر سهوی باشد به دلیل «لا تعاد» محکوم به عدم اعاده است. اما در مورد جاهل هر دو دسته دلیل لسان دارند. حال اگر یکی از این دو دسته دلیل به اطلاقش شامل جاهل باشد و دیگری به عموم، دلیلی که به عمومش شامل جاهل میشود مقدم است. اما با توجه به اینکه هر دو دسته دلیل به اطلاقشان شامل جاهل میشوند با هم تساقط میکنند. لذا به اصل عملی فوق رجوع میشود و اصل جاری در مورد او هم «قاعده اشتغال» است. لذا «مخل جاهل» باید نماز را اعاده کند. اشکال این بیان هم این است که حتی اگر این بیان افاده «عامین من وجه» بودن دو دسته دلیل را داشته باشد، لسان دلیل «لا تعاد» حکومت است. لذا بر ادله جزئیت مقدم میشود حتی اگر لسانش به اطلاق شامل جاهل مخل بشود. ثانیا معلوم نیست که خطاب شخص ناسی به صلاة مقید به اجزاء غیررکنی هم هست یا نه؟ لذا معلوم نیست نسبت این دو دسته دلیل عامین باشد.
ثالثا در اقل و اکثر ارتباطی، صحیح این است که اصل عملی فوق برائت است. لذا در اینجا هم جاهل از تکلیف به اعاده بریء است. إن قلت: تعارض در مجمع منجر به تساقط نمیشود، چون ادله جزئیت (الحاکم بالاعادة) مرجح دارند و آن شهرت است. زیرا شمول «لا تعاد» بر جاهل خلاف مشهور است و اطلاق ندارد. اقول: شهرت فتوایی از مرجحات نیست. در مجموع دلیلی بر عدم اشتمال قاعده نسبت به جاهل نداریم و در اخلال جهلی نیز نیازی به اعاده نیست. تقیید تکلیف به عالم نیز در اینجا اشکال ندارد چون مستلزم تصویب نیست.