#پندانه
✔ تراکنش موفق
⛔اعمال خوب شما با موفقیت به حساب شخصی که از او غیبت کردید، واریز شد‼️
#پندانه
مردی مادر پیری داشت که همیشه از دست مادرش مینالید و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی و راه رفتن ضعف داشت.
مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه چارهای به او نشان دهد.
شیخ به او گفت: مادر توست و مراقبت از او وظیفه توست، او تو را بزرگ کرده و از تو مراقبت کرده. الان وظیفه توست که از او مراقبت کنی.
مرد گفت: دهها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او کشیدهام، هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از آن برایش کردهام و دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.
شیخ بعد از شنیدن سخنان فرزند مدعی به او گفت: تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت وجود دارد و آن این است که مادرت تو را برای ادامه زندگی بزرگ و مراقبت کرده و تو از او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد. پس تا عمر داری هر کاری برایش کنی نمیتوانی زحمات او را جبران کنی.
قدر پدر و مادرمان را تا زنده هستند بدانیم و از آنها با حس محبت نگهداری کنیم نه با حس اجبار. راستی! اگر آنها زنده هستند همین الان فرصت خوبی است که حتی با یک تماس هم که شده جویای احوال آنها شویم.
و اگر از دنیا رفتهاند در روز پنجشنبه با خواندن فاتحه و صلوات نثار ارواح طیبه شهدا و صالحین بلاخص اموات خودمون آنها را از خودمون دلشاد کنیم.
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🔅 #پندانه
✍️ شاید این نجاتدهندهات باشد
🔹مشغول خواندن نماز هستی. کودکت کنارت مشغول بازیکردن است. ناگهان در حال سجده بر پشتت سوار میشود.
🔸عصبانی نشو. او با خودش کودکیاش را حمل میکند.
🔹سجدهات را کمی طولانیتر کن.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸کارگری درهوای گرم ، زیر تابش نور آفتاب خسته و کوفته مشغول کار است.
🔹آب سردی را به او تعارف کن.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸برای پرندگان دانههایی از برنج و جو و گندم و ارزن میریزی تا از آن بخورند.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹آشغالهای در مسیر راهت را برمیداری یا در مسجد از روی فرش جمع میکنی و در سطل آشغال میریزی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸یکی تو را دشنام میدهد. میگویی خدا تو را ببخشد.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹آیهای از قرآن را با خشوع و تدبر میخوانی و اشک از چشمانت جاری میشود.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸از کنار جوانهایی که به گناهانی مبتلا شدهاند میگذری. با نرمی و محبت و حکمت آنها را پند میدهی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹کسی در حق تو بدی میکند. عصبانی میشوی و میخواهی دشنام بدهی.
🔸بهیاد این فرمایش الله متعال میافتی:
«کسانی که خشم خودشان را فرومیخورند و مردم را معاف میکنند... و خدا نیکوکاران را دوست میدارد.»
🔹خشم خودت را فرومیخوری و او را میبخشی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔸خبر رسوایی کسی به تو میرسد. اما پیش خودت نگه میداری و آن را پخش نمیکنی.
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹چهبسا اعمالی که تو اصلا برایشان ارزشی قائل نمیشوی و آنها را چیزی حساب نمیکنی، باعث نجات تو شوند و میزان اعمالت را سنگین کنند.
هیچ کار نیکی را دستکم نگیر.
🔸همیشه قبل از هر کار به ظاهر کوچک، این را با خودت تکرار کن:
شاید این نجاتدهندهات باشد.
🔹خواهی دید چگونه زندگی تو به یک مسابقه پیدرپی برای بذل و بخشش تبدیل میشود
و نتیجه آن را در زندگی خودت مشاهده خواهی کرد.
#رسولیسم_مذهبی
@rasoolism_ir
🔅#پندانه
✍️ فقط به فکر خودمان نباشیم
🔹مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشتهای پرسید.
🔸فرشته به او گفت:
بیا تا جهنم را به تو نشان دهم.
🔹سپس هر دو باهم وارد اتاقی شدند. آنجا گروهی به دور یک ظرف بزرگ غذا نشسته بودند، گرسنه و تشنه، ناامید و درمانده.
🔸هر کدام از آنها قاشقی در دست داشت با دستهای بسیار بلند، بلندتر از دستهایشان، آنقدر بلند که هیچکدام نمیتوانستند با آن قاشقها غذا در دهانشان بگذارند. شکنجه وحشتناکی بود.
🔹پس از چند لحظه فرشته گفت:
حال بیا تا بهشت را به تو نشان بدهم.
🔸سپس هر دو وارد اتاق دیگری شدند. کاملاً شبیه اتاق اول، همان ظرف بزرگ غذا و عدهای به دور آن، و همان قاشقهای دستهبلند؛ اما آنجا همه شاد و سیر بودند.
🔹مرد گفت:
من نمیفهمم، آخر چطور ممکن است در این اتاق همه خوشحال باشند و در آن اتاق همه ناراحت و غمگین، در حالی که شرایط هر دو اتاق کاملاً یکسان است؟
🔸فرشته لبخندی زد و گفت:
ساده است، اینجا مردمی هستند که یاد گرفتهاند به یکدیگر غذا بدهند.
@rasoolism_ir
🔅#پندانه
✍️ اگر همه چیز را میدانستیم شاید خیلیها را میبخشیدیم
🔹تصور کنید که در جنگلی قدم میزنید. ناگهان سگ کوچکی را میبینید که کنار درختی نشسته است.
🔸همچنان که به آن سگ نزدیک میشوید، ناگهان به شما حمله کرده و دندانهای تیز خود را نشان میدهد.
🔹شما وحشتزده و خشمگین میشوید، اما ناگهان متوجه میشوید که یکی از پاهای سگ در تلهای گرفتار شده است.
🔸بهسرعت حالت ذهنی شما از خشم بهسوی نگرانی و ترحم تغییر میکند؛ زیرا متوجه شدهاید که حالت پرخاشگری سگ از جایگاه آسیبپذیری و درد نشئت میگیرد.
🔹این موضوع درمورد همه ما نیز صدق میکند. خشم ناشی از جهل است، اگر همه چیز را میدانستیم دیگران را میبخشیدیم.
🔸ما هرگز نمیدانیم آدمی که روبهروی ما قرار گرفته در حال چه مبارزه روحی است یا از چه مبارزهای آمده است.
@rasoolism_ir
#پندانـــــــهـــ
هيچکس تا به حال با ديدن نيمه پر ليوان، بيناييش آسيب نديده..!
کمی مثبت بیاندیشیم و همانطور كه براى نداشتههایان تلاش ميكنیم،
شکر گزار داشتههایمان هم باشیم...
🌺 یک جرعه تفکر🌺
@rasoolism_ir
🔅#پندانه
✍️ ملاک ارزشگذاری انسانها
🔹قلب که سن و سال نمیشناسد. شکستنیست. هر جا و هر وقت که آزار ببیند میشکند.
🔸کسی را با تحقیر داشتههایش ویران نکنید. شاید آنچه دارد تمام دلخوشی زندگیاش باشد، هرچند که در نظر شما کم و ناچیز و بیارزش باشد.
🔹یادتان باشد ملاک ارزشگذاری انسانها نه شغلشان است، نه مدرک تحصیلیشان و نه ثروت و زیباییشان.
🔺بلکه قلب پاک و اخلاق والایشان است که به آنها ارزش میدهد.
@rasoolism_ir
🔅#پندانه
✍️ چیزهایی که برای خدا مهم هستند
🔹خداوند نمیپرسد:
چه ماشینی سوار میشدید؟
🔸بلکه میپرسد:
چند پیاده را سوار کردید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
مساحت منزلتان چقدر بوده؟
🔸بلکه میپرسد:
در آن خانه به چند نفر خوشآمد گفتید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
در کمد خود چه لباسهایی داشتید؟
🔸بلکه میپرسد:
به چند نفر لباس پوشاندید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
بیشترین حقوق دریافتی شما چقدر بوده است؟
🔸بلکه میپرسد:
با آن پول چقدر به دیگران کمک کردید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
عنوان شغلی شما چه بود؟
🔸بلکه میپرسد:
چقدر سعی کردید با بیشترین توانتان بهترین کار را انجام دهید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
در همسایگی چه کسی زندگی میکردید؟
🔸بلکه میپرسد:
چه رفتاری با همسایگانتان داشتید؟
🔹خداوند نمیپرسد:
چند دوست داشتید؟
🔸بلکه میپرسد:
با دوستانتان چگونه رفتار کردید؟
🔺خداوند درمورد رنگ پوستتان نمیپرسد، بلکه از انسانیت شما سوال میکند.
@rasoolism_ir
#پندانه
✍️ قانون کامیون حمل زباله
روزی سوار یک تاکسی شدم و به سمت فرودگاه رفتیم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی میکردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از ماشین دیگر متوقف شد! راننده ماشینِ دیگر، سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد سر ما فریاد زدن.
راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد. بنابراین، از او پرسیدم: "چرا شما آن رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشینتان را از بین ببرد و ما را به بیمارستان بفرستد!"
در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی را به من داد که اینک به آن میگویم: "قانون کامیون حمل زباله."
او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیونهای حمل زباله هستند. آنها سرشار از ناکامی، خشم و ناامیدی (زباله) اطراف میشوند. وقتی زباله در اعماق وجودشان تلنبار میشود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی میکنند.
به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید و بروید.
زبالههای آنها را نگیرید و به افراد دیگری در سرکار، منزل یا توی خیابانها پخش نکنید.
حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمیدهند که کامیونهای زباله روزشان را بگیرند و خراب کنند. افرادی که با شما خوب رفتار میکنند را دوست داشته باشید و برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند، دعا کنید.
🕊💫 #رسولیسم_مذهبی
🆔 @rasoolism_ir