eitaa logo
میرزایی‌ها
244 دنبال‌کننده
2هزار عکس
366 ویدیو
220 فایل
زندگی و زمانه #میرزا_کوچک_خان_جنگلی آنچه ناگفته شده و ناشنیده مانده
مشاهده در ایتا
دانلود
نامداران دیلمان واشکور "قسمت دوم" در اواسط دوره قاجاریه دو طائفه از لرستان به نامهای "گوری" و "حسین خانی" به گیلان کوچانده شدند. حسین خان سردار جوان و رشید از طایفه حسین خانی به دامادی سرگالشی از دیلمان مفتخر شد. آنها فرزندانی بنام سکینه و آدینه داشتند که سکینه در جوانی به ازدواج عوضعلی سرگالشی اهل سرلیل درآمد که صاحب فرزندانی بنام محمد رضا،محمد وخیرالله شدند. اما آدینه سه فرزند پسر بنام جواد،قره ،حیدر و دختری داشت. دست سرنوشت از فرزندان آدینه و عوضعلی عیاران و جوانمردانی سلحشور ساخت که مناطق حیاتی و مواصلاتی دیلمان واشکور به دست آنها افتاد. به عبارتی از این زمان ارتباطات قومی و فامیلی این دو خاندان سلحشور مسیرهای ییلاق و قشلاق لاهیجان وشرق گیلان و جاده های تاریخی دیلمان و رانکوه و مناطق عمومی لنگرود و رودسر تا غرب مازندران را تحت تسلط آنها قرار داد. تضاد تاریخی بزرگ مالکان با عیاران وجوانمردان این بار به گونه ای دیگر رقم خورد و شرایط بحرانی مملکت و تمرکز بر گلوگاه های ییلاق_قشلاق در این مسیرها به اقتدار آنها افزود. این دو خاندان با سکونت در سرلیل و فشتال دیلمان سرزمین گسترده و قلمرو مشترکی را بنا نهادند. از دو خاندان عوضعلی و آدینه که به کشاورزی و دامداری می پرداختند حیدر خان ومحمدرضاخان به حمایت از انقلاب مشروطیت نیز می کوشیدند وبه اتفاق آزادیخواهان گیل و دیلمی با ایجاد دفاتر اداری به تحکیم حکومت مشروطه فعالیت میکردند. حیدر خان کم کم با رشادت ها وجان گذشتگی ها در مقابل اربابان و حاکمان در اواخر حکومت احمد شاه قاجار نام نشانی پیدا کرد و بشکل باور نکردنی شهره آفاق گردید و حوزه فرمانروایی خود را در بیه پیش و غرب مازندران گسترش داد. نظارت وتسلط بر راههای گیلان به قزوین همزمان با تحولات بین المللی و جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر روسیه (که به تاسیس حزب توده ایران منجر شد) صورت گرفت که از اقدامات شگرف حیدر خان بود. هیچوقت لشگر روس و وطن فروشان وابسته به آن با وجود حیدر خان وسپاهیان او در این سرزمین قادر به اجرای منویات شیطانی خویش نبوده و در بیم و هراس دائمی بسر میبردند. هسته مرکزی نیروهای پارتیزانی حیدر خان حدود یکصد تک تیر انداز از جان گذشته بود اما در شرایط بحرانی و جنگ این نیرو ها به سیصد نفر بالغ می گشت. حمایت حیدر خان از میرزا کوچک خان و شرایط سرنوشت ساز نهضت جنگل هرگز به روشنی شرح تفسیر نگردیده است. حیدر خان بیست سال بر گسترده شرق گیلان و دیلمان وغرب مازندران حکمفرمایی کرد. او انسان ظالم و جنایت کاری نبود تنها شایعات شفاهی یا گاها نوشتاری بر جا مانده از فئودالیزم فرهنگی توسط خانزاده ها و وابستگان آنان به منظور بد نام کردن حیدر خان منتشر شده است. حیدر خان خود اموال و املاک فراوانی داشت ونیاز به کسب نامشروع نداشت. ادامه دارد.... قسمت بعد ؛ خصوصیات اخلاقی و درگیری با شجاع الممالک منبع ؛روایت محمود خان از نسل حیدر خان و عوضعلی خان که با هم دوستی داریم و کتاب انقلاب مشروطه تا اسلامی ✍محمد آقاجانی پست مرتبط میرزایی‌ها @mirzaeihaa
قسمت سوم در سال ۱۳۰۷ شجاع الممالک حاکم دیلمان برای زهر چشم گرفتن از حیدر خان و قدرت نمایی به خانه او دستورحمله میدهد اما در این اتفاق برادر او قره خان و فرزندش نامدار خان کشته میشوند. و این ماجرا شروع خصومت و جنگ های پی در پی حیدر خان با قوای دولتی میشود . حیدر خان دست به انتقام سخت میزند و این منطقه صحنه جنگ های او در سالیان بعد میگردد. حیدر خان سلاح لشکر خود را با غنیمت گرفتن قشون دولتی و قزاق تامین میکرد. لشکر او غالبا از جوانمردان و عیاران آن دوره بودند که هر کدام به دلایلی به او می پیوستند. روزی در املش مجلس عروسی بر پا بود و زنان در میدان به رقص و پایکوبی مشغول بودند که یکی از گردن کلفتشان وقلدر های املش در آنجا حضور داشت و بمحض مشاهده جواهرات و زینت آلات زنان وارد میدان شده و گردنبند را از گردنشان و دستبند ها را از دستان آنها جدا میکند وبا خود می برد.این خبر به حیدر خان می رسد وبا تعدادی از همراهان خود به منزل آن مرد نیرومند می روند.صبح زود بود و مرد در خواب بسر می بُرد ابتدا یاران حیدر خان یکی یکی وارد خانه شده اما او هر کدام را از ایوان (تلار) خانه به حیاط پرت میکند. حیدر خان خود وارد خانه می شود ودر یک مبارزه او را زمین گیر کرده و اسلحه را روی پیشانی او میگیرد اما مرد نیرومند ابراز پشیمانی کرده وامان می خواهد و قول میدهد طلا وزیور آلات به صاحبانش برگرداند. حیدر خان می پذیرد واز کشتن او صرفنظر میکند و از پله ها پایین آمده و وارد حیاط میشود مرد نیرومند حیدر خان را صدا میزند و میگوید صبر کن تا لباسم را بپوشم. مرد فورا لباسش را می پوشد و تفنگ بر دوش نزد حیدر خان می آید و از او می خواهد اجازه دهد جزو سربازان و یارانش باشد. حیدر خان می پذیرد و باهم راه می افتند. بیشتر یاران حیدر خان می دانستند که راه برگشتی وجود ندارد . با شکست نهضت جنگل و افول مبارزات ، حیدر خان توسط قشون دولتی دستگیر ودر زندان قصر تهران زندانی میشود. اما پس از مدتی میله های زندان را شکسته وبا خلع سلاح نگهبانان و آزاد کردن چند تن از یارانش را گیلان را درپیش میگیرد واز راه کرج به طالقان و سپس به کوه های البرز وارد میشود و با کمک شیر زن گاو داری که به آنها پناه داده بود تجدید قوا نموده و جان دوباره می‌ گیرند. قشون دولتی در پی آنها بود تا اینکه در بن بست دره ای گیر می افتند. دیگر راهی نمانده بود و قشون دولت نزدیک تر میشد.ناگهان داخل غار خرسی را می بیند او که مرد کوه و جنگل بود فورا راه نجات را در تعقیب خرس می یابد و چند تیر هوایی شلیک میکند و خرس پا فرار می گذارد و راه خروج از آن دره را به آنها نشان میدهد. قوای دولتی با شنیدن صدای تیر مکان آنها را تشخیص داده و به همان دره هجوم می آورند اما راه خروج را پیدا نمی کنند و شکست خورده ،حیدر خان و یارانش را گم کرده و دست از تعقیب می کشند. سالها این تعقیب گریز ادامه می یابد تا اینکه حیدر خان با تراشیدن سبیل و موهایش به تنکابن میرود ودر قهوه خانه ای بطور ناشناس مشغول کار میشود و هر چند گاهی به صورت پنهانی و ناشناس به خانواده سر میزد و آنها را تامین می کند. @kohandeyar اما رضا شاه در رامسر بسر می برد و به او خبر میدهند که حیدر خان در این حوالی است فورا پیگیر شده و دستور دستگیری میدهد اما موفق نمی شوند. پس از مدتی یکی از دوستان و یاران حیدر خان با خیانت جای او را به نیروهای دولتی می گوید و حیدر خان را در قهوه خانه دستگیر میکنند وبا غل و زنجیر می بندند . پس از گذراندن حیدر خان در لاهیجان و سیاهکل با اینکه شاه دستور زنده ماندن او را داده بود با فشار و نفوذ اربابان و حاکمان منطقه او را به دار می آویزند. با تقلای زیاد، حیدر خان از طناب جدا میشود اما دوباره او را به دار می کشند وهر چه منتظر می مانند حیدر خان خفه نمی شود. او را پایین می آورند و بار سوم به دار می آویزند . اینبار حیدر خان تسلیم مرگ میشود و سال ۱۳۰۹ چراغ مبارزات مردمی گیلان خاموش میشود. نوروز خالدار نیز که حیدر خان را لو داده بود در سیاهکل بر خلاف وعده هایی که به او داده بودند اعدام میشود . فرزندان و خانواده او به اسارت شجاع الممالک در می آیند. و تمام اموال او مصادره می شود . روزی که همسر حیدر خان در حیاط خانه شجاع الممالک فرزند کوچکش شیرزاد را در "هالونه" (گهواره) می تاباند این شعر را با ناله و سوز و آواز میخواند. پلنگ از کوه پرید بشکسته دندان مقام دل چریدند گوسفندان اگر نسلی بماند از پلنگان تلافی می کند از گوسفندان پلنگ گوید چقدرخوش خط وخالم بدین کوه بلند چندی بنالم خداوندا بده روزی حلالم که دست بر سفره ناکس نمالم منبع ؛محمود خان _خلیل سلیمی پژوهش ؛محمد آقاجانی کلامرودی پست مرتبط میرزایی‌ها @mirzaeihaa