#خاطرات_شهدا
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
شهید مدافع حرم حامد جوانی
5.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مدافع حرمی که یک تنه چراغ حرم حضرت رقیه سلاماللهعلیها را روشن کرد...
#شهدا
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
گلولههای دشمن پشت سر هم میریخت روی سرمان. مانده بودیم چهکار کنیم. جابری گفت:
متوسل بشین به حضرت فاطمه تا بارون بیاد.
دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران بارید و آتش دشمن آرام شد.
اللهیار داشت از خوشحالی گریه میکرد. گفت:
یادتون باشه از حضرت فاطمه دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان را قسم بدین به جان مادرش ، حتماً جواب میگیرید.....
#شهیداللهیار_جابری 🌹
#خاطرات_شهدا 🕊
#سیدالغریب
#شهیدانه
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🆔️ @shahidaneh69 🕊