eitaa logo
🇮🇷بِیـتُ‌الزهـراۜ🇵🇸
549 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
﴾﷽﴿ ازْ آنْگاھ کِھ خُـودَمْ را دیـدَمْ، طُ را شِناختَـمْ ڪانال وقف بےبے بۍ‌حرم🕊 -کپی؟حلالِ‌حلال(: صلوات‌بفرست‌برای‌فرجش🌱 بشنوازاطلاعات: @shoroot110 جهت‌تبادل‌و‌انتقادات‌و‌پیشنهادات: @Zeinabiam_315
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم الرزقنا...! 🙃
در وصیت نامه‌اش نوشته بود من کجا و شهدا کجا.. خجالت می‌کشم مانند شهدا وصیت کنم.. من ریزه خوار سفره آنها هم نیستم... شهید عباس دانشگر🕊🌷 ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
ای آنکه زِ حال آهوان ،آگاه است دل صید غم زیارتی دلخواه است در روزِ زیارتیِّ مخصوص ، آقا مارابطلب که دستمان کوتاه است خیرِهٔ عّکْسِ حَرَمِ دَلْبَرَش!
🇮🇷بِیـتُ‌الزهـراۜ🇵🇸
نفست رو هم به نیت رضای خدا تازه کن😌 اینجوری میشی: مجاهد فی سبیل الله💛❗️ ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯
شیخ رجبعلی خیاط (ره): هرگاه کاری میکنی، برای خدا انجام بده، حتی اگر چلوکباب هم خوردی، به این قصد بخور که نیرو بگیری و در راه خدا عبادت کنی و این نصیحت را در تمام عمر فراموش نکن.
صرفا جهت دلبری:)! ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
🕊 حرّ است دلم؛ حرّ شهادت‌جویی حرّ است دلم که دارد از او بویی هر روز مرا به سوی خود می‌خوانند دنیا از سویی و حسین از سویی ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
🌥 🌙 ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
لیست همسایہ‌هاے دلتنگ‌نامه³ : حضرت¹¹⁰.. @Hazrat_11_0 یاران‌امام‌زمان³¹³.. @dokhtaranandpesaran پیک موتوری‌بهشت.. @peyk_behesht بیت‌الزهرا.. @Misaghezuhoor عطرگل‌مهدی(عج).. @Ya_Mahdii_3_1_3 عماریون.. @amar_45 دلتنگی‌هایمان.. @deltang_am میخوام‌که‌نوکرت‌باشم.. @yamahdiGanam آقای‌ماه.. @mahemanm دلتنگان‌حرم.. @vhfgjci زمزمه.. @zmzmh_03 پلاک‌خاکی.. @palakghaky آینه.. @Aineh2 العجل‌مسیح‌دنیا.. @ADREKNY_YA_MOLA موجوع‌قلبی.. @Majnon_K128
از این عکس قشنگا :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ رونمایی از نقاشی زیبا و شگفت انگیز از شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس . اثر هنرمندخراسانی (نداف سلامی) یک تصویر با دوچهره بسیار زیبا..... حتما ببینید ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
'💙𖥸 ჻ ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
'🤍𖥸 ჻ - من حسابـم زِ همه مردم این شهر جداست من امیدم به خدا بعد خدا هم به خداست !‌🌿' ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🚌 وقتے‌ڪہ‌خشمگین‌شدی بہ‌جا؎‌اخم‌ڪࢪدن‌ لبخند‌بزن... :))🤍🍓 ببین‌چقدࢪ‌باعث‌میشہ‌ ڪہ‌شخص‌مقابل‌ ا‌زحُسن‌اخلاقت لذت‌ببࢪه‌...🌱 با‌اینڪہ‌حق‌با‌خودتہ... دࢪ‌ࢪوایات‌داࢪیم‌ڪہ‌هࢪبنده‌ا؎ بعد‌ا‌زغضب‌بتونہ‌خودش‌ࢪو‌ڪنتࢪل‌ڪنہ... خدا‌آࢪامش‌و‌ایمان‌بہ‌او‌عطامی‌ڪند... :) ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
هدایت شده از 🇵🇸ثَمین🇵🇸
چرخ گردون گر ندارد سازگاری با دلت دست در جیبت کن و جدی نگیرش، بیخیال...
هدایت شده از مُکتَ‌ـِب
https://EitaaBot.ir/poll/7bj9 ؛ + میشه لطفا ..؟
هدایت شده از ‹ قلب شیشه ای ›
کوچه هامان باریک و تنگ بود و دلهایمان نزدیک تر عشق را آوار کرد این دنیایِ مدرن بی قواره ... 🌿°°قلب شیشه ای°°🌿
رفقا از امروز معرفی داریم،از انتشارات خط مقدم هست. دوست داشتید خریداری کنید. زیر معرفی کتاب ها، زده شده. اولین کتاب رو معرفی می کنم 👇🌹
🇮🇷بِیـتُ‌الزهـراۜ🇵🇸
رفقا از امروز معرفی #کتاب داریم،از انتشارات خط مقدم هست. دوست داشتید خریداری کنید. زیر معرفی کتاب ها
روایت این کتاب شرح رفاقت و شهادت دلیرمردان این مرز و بوم باصفاست.✨ روایت انسان هایی که هر یکشان‌ به تنهایی برای اسوه بودن کافی اند؛ از زاویه ی نگاه یک روحانی. حاج شیخ «مرتضی خاکسار» بیشترِ حضورش در جبهه را از جنوب تا غرب، هور العظیم و جزیره ی مینو تا سومار و قصر شیرین،از همراهی با کمیته و جهاد سازندگی تا سپاه و ارتش، با لباس روحانیت تجربه کرده. به قول خودش: «هر جا می رفتم، سنگ صبور رزمنده ها بودم» بوی نم باروت،حکایت عاشق پیشگی زائر جبهه هاست؛ زائری که هر چند بیشتر مواقع تفنگ نداشت،هیچ وقت باروتش بوی نم نگرفت... 📘 📚 ♡اینجا بیـت‌الزهــراست(:♡↯ @Misaghezuhoor
مدیر های محترم کانال ها،کپی مطالب کانال بیت الزهرا (س) حلال هست به شرط صلوات😊✨ اما کپی از کتاب های معرفی شده با ذکر منبع یا فوروارد کردن مجاز هست🌱 تشکر از توجه شما🌿🙏🏻
🇮🇷بِیـتُ‌الزهـراۜ🇵🇸
#جانم_میرود 🙃 پارت ۴ _آقا امام حسین(ع)،من دیگه برم عزیزم مهیا زیر لب زمزمه کرد امام حسین چقدر این
🙃 پارت ۵ با احساس درد چشمانش را باز کرد و دستی بر روی سرش کشید با دیدن اتاقی که درآن بود فورا در جایش نشست با ترس و نگرانے نگاهی به اطرافش انداخت هر چقدر با خود فڪر مے ڪرد اینجا را یادش نمے آمد از جایش بلند شد و به طرف در رفت تا خواست در را باز کند در باز شد و همان دختر محجبه وارد شد ــــ اِ اِ چرا سرپایی تو، بشین ببینم مهیا با تعجب به آن نگاه مے کرد،دختره خندید ـــ چرا همچین نگام میکنے بشین دیگه به سمت یخچال کوچکی که گوشه ے اتاق بود رفت و لیوان آبی ریخت و به دست مهیا داد و کنارش،نشست ـــ من اسمم مریم هستش.حالت بد شد اوردیمت اینجا اینجا هم پایگاه بسیجمونه مهیا کم کم یادش امد که چه اتفاقی افتاد سرگیجه، مداحی ،باباش با یادآوری پدرش از جا بلند شد ـــ بابام مریم هم همراهش بلند شد ــــ بابات؟؟نگران نباش خودم همرات میام خونتون بهشون میگم که پیشمون بودی مهیا سرش را تکان داد ـــ نه نه بابام بیمارستانه حالش بد شد من باید برم به سمت در رفت که مریم جلویش را گرفت ــــ کجا میری با این حالت مهیا با نگرانی به مریم نگاه کرد ـــ توروخدا بزار برم اصال من براچی اومدم اینجا بزار برم مریم خانم بابام حالش خوب نیست باید پیشش باشم مریم دستی به بازویش کشید ـــ اروم باش عزیزم میری ولی نمیتونم بزارمت با این حالت بری یه لحظه صبر کن یکی از بچه هارو صدا کنم برسونتمون مریم به سمت در رفت مهیا دستانش را درهم پیچاند ساعت ۱شب بود و از حال پدرش بی خبر بود با امدن مریم سریع از جایش بلند شد ـــ بیا بریم عزیزم داداشم میرسونتمون... مهیا همراه مریم از پایگاه خارج شدن و به سمت یک پژو مشکی رفتند 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸