eitaa logo
میثاق با ثارالله
1.3هزار دنبال‌کننده
366 عکس
1.2هزار ویدیو
311 فایل
: کسی می تواند از سیم های خاردار دشمن عبور کند که از سیم‌های خاردار نفس خود گذشته باشد" شهید چیت‌ سازیان
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 کانال میثاق با ثارالله در برنامه ، با هدف بزرگداشت مقام شهیدان و ترویج فرهنگ شهادت، هر هفته پنج شنبه ها، به معرفی یک شهید می پردازد.🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋 🦋 🌿برنامه اول🌿 🌹👈صدای منتشر شده از شهید بهروز واحدی و روایت خوابی که چند روز قبل از شهادت دیده بود: 🌹👈پریشب با همین ناراحتی‌هایی که داشتم، خوابیدم. تو خواب دیدم که میگن جاده ظهور همین است که در آن در حال حرکت هستید. در میان این جاده و مسیر، افرادی شک کرده و دور می‌زنند و به مقصد نمی‌رسند و در این میان افرادی هستند که با مشورت علما ، از میانبرها عبور می‌کنند. این همان جاده ظهور است و راه همین است و تا رسیدن به مقصد در آن حرکت کنید.🤔 🌹👈پاسدار بسیجی، شهید بهروز واحدی، از نیروهای سپاه قدس بود که در فروردین ماه امسال همزمان با پانزدهم ماه مبارک رمضان، در دفاع از حرم اهلبیت [علیهم السلام] در سوریه به شهادت رسید. شهید واحدی ساکن کرج و صاحب یک فرزند دو ساله بودند. 🌹یک شاخه گل صلوات هدیه می دهیم به محضر این شهید والامقام 🌹 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🦋 🦋 🌿برنامه دوم🌿 🌹👈قول داده بود اگر ۴۰ روز زیارت عاشورا بخوانید و به او هدیه کنید قول می‌دهد حاجتتان را بگیرد.🤔 🌹👈اگر به قطعه ۵۳ بهشت زهرا رفته باشید با مزار پرنور چند شهید مدافع حرم مواجه می‌شوید که نوید صفری یکی از آن شهداست. در وصیت‌نامه مشهور این شهید عزیز که بخشی از آن به صورت بنر بر تارک قبرش نصب شده ،اینگونه آمده است.👇👇👇 🌹👈«زیارت عالی و پرفیض، زیارت عاشورا را بخوانید، از طرف من، و به ارباب ابراز ارادت کنید،حتما هر کجا باشم خود را کنار شما خواهم رساند. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد. بر شما باد به خواندن عاشورا، عاشورا، عاشورا، که این سخن،سخن،امام عصر است،👇👇👇 👈و بدانید که هر که ۴۰ روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتماً تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم وگرنه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می‌کند و روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. انشاالله شرمنده شما نباشم!»🤲 🌹👈شهید عزیز، نوید صفری متولد ۱۳۶۵ اهل استان تهران، برای انجام ماموریت سه ماهه، به سوریه اعزام شده بود و پس از پایان ماموریت به درخواست خود و با اجازه فرماندهان به دیرالزور ابوکمال اعزام شد تا اینکه بعد از یک نبرد سنگین با تکفیری‌های داعش، در ۱۵ آبان سال ۹۵ در شهر ابوکمال زخمی شد و به اسارت تروریست‌ها درآمد. 🌹👈 مدت‌ها از او خبری نبود تا اینکه با آزادی کامل شهر ابوکمال در تاریخ ۵ آذر ۹۶، پیکر او شناسایی و مشخص شد که همچون سرور و سالار شهیدان مظلومانه به شهادت رسیده و سرش از بدن جدا شده است.😭 🌹👈 نقل شده که شهید نوید صفری به هیئت ، روضه‌های هفتگی، زیارت شهدا ،کارهای فرهنگی و سر زدن به خانواده شهدا خیلی علاقمند بوده است. اگر خواستید به زیارتش بروید قطعه ۵۳ ردیف ۸۶ مزار مطهرش می‌باشد. 🦋👈دوستان و عزیزان گرامی کانال میثاق با ثارالله! از شما دعوت می‌نماییم در صورتی که مشتاق باشید از امروز ۶ اردیبهشت تا روز ۱۴ خرداد که مقارن با ارتحال امام شهدا، امام خمینی [ رضوان الله تعالی علیه] می‌باشد، ۴۰ بار زیارت عاشورا بخوانیم و از طرف این شهید بزرگوار هدیه نماییم به سرور و سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین [علیه السلام]. انشالله حاجت روا باشید🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🦋 🦋 🌿برنامه سوم🌿 ✍مکرر دست نوشته‌های این شهید را خوانده‌ام و هر بار بهره و فیض تازه‌ای از آن گرفتم.یک جوان پرشور مومن از جان گذشته ی سبزواری؛ او یک جوان در سنین حدود ۲۰ سال است.جا دارد که انسان آن وصیت‌نامه را ۱۰ بار بخواند، ۲۰ بار بخواند، بنده مکرر خوانده ام! 🌹👈 مشتاق شدم بدانم کیست این شهید که به خواندن وصیت نامه‌اش توصیه شده‌ایم!؟ وصیت نامه‌اش را خواندم گفتگویش با خدا واقعا شنیدنی بود اینگونه نوشته بود؛ ❤️خداوندا، معبودا، عاشقا!❤️ 🦋👈تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می‌کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت می‌نشستی و من بدبخت ناز می‌کردم و شب خلوت را از دست می‌دادم و می‌خوابیدم! 🦋👈... بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آنی که معشوق من قرار بگیری!😭 فهمیدم که در این مدت که فکر می‌کردم عاشق تو هستم اشتباه می‌کردم. تو بوده‌ای که عاشق من بوده‌ای و مرا می‌کشانده‌ای! اگر من عاشق تو بودم، باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم، ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده‌ام ولی باز مستقیم آمده‌ام. حال می‌فهمم که این تو بوده‌ای که عاشق بنده‌ات بوده‌ای و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کرده و هر شب به انتظار او نشسته‌ای تا بلکه یک شب او را ببینی! حالا می‌فهمم که تو عاشق صادق بنده‌ات هستی؛ بنده را چه که عاشق تو بشود! 🌹👈دوباره وصیت‌نامه را خواندم فکرم راه به جایی نمی برد. چگونه ممکن است یک جوان ۱۹ ساله آن هم در اوج جوانی و تمایلات زمینی بر بلندای نردبان معرفت قرار بگیرد؟ 🌹👈دقیق تر شدم بر واژه شهادت که چه زیبا آن را به تصویر کشیده بود! 🦋👈«آنگاه که دو دلداده به هم می‌رسند و بنده خاکی به جمال زیبای حق نظر می‌افکند و محو تماشای رخ یار می‌شود آن هنگام را، جز شهادت چه نام دیگر می‌توانیم داد؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است؛ شهادت تقصیر بردار نیست؛ فقط شهید می‌تواند شهید را درک کند؛ شهید باشید، شهید را می‌شناسید وگرنه آینه ی زنگار گرفته، چیزی را منعکس نمی‌کند که نمی‌کند! برخیزید و فکری به حال خود کنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد.🤔 شهدا به حال شما غصه می‌خورند و از این در عجبند که چرا به فکر خود نیستید و به خود نمی‌آید؛ زندان تن را بشکنید قفس را بشکنید و تا سرکوی یار پرواز کنید و بدانید برای پرواز ساخته شده‌اید».🦋 ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم صفحات را یکی یکی خواندم پایان وصیت‌نامه خود سرآغاز معرفت دیگری بود👇👇 🦋👈 «من دانشگاه امام صادق [ علیه السلام ] را به دانشگاه امام حسین [ علیه السلام ] تبدیل کردم و مطمئنم که امام صادق [علیه السلام] به این تبدیل راضی است و مدرک قبولی را از دست آقا ابا عبدالله [ علیه السلام ] گرفتم». 🌹👈 شهید ناصرالدین باغانی در صبح روز [۱۳۶۵/۱۲/۱۱] و در ادامه عملیات کربلای ۵ در خط مقدم جبهه، در حالی که برای خاموش کردن تیربار دشمن از سنگر بیرون پریده بود، به دیدار معبودش شتافت و در حالی که فقط ۱۹ بهار از عمر کوتاه و پربرکتش گذشته بود، در روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۵ در قطعه ۲۴ بهشت زهرا، نزدیک سردار شهید اسلام، شهید دکتر چمران و دیگر فرماندهان، چهره در خاک کشید و به دیگر شهدای اسلام پیوست. یک شاخه گل صلوات هدیه می دهیم به محضر این شهید بزرگوار🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🌹 🌹 🌿برنامه چهارم 🌿 🦋👈مادرش صبور و مهربان می‌گوید: با خدا و نماز شب خوان بود؛ روضه و زیارت جمکران او سر جایش بود. در عملیات کربلای ۴، از طرف ما عقب نشینی شد و محمدرضا دوباره از ناحیه شکم زخمی شد. صبح که می‌روند جسد او را به عقب بیاورند می‌بینند که نیست و عراقی‌ها او را برده اند.😭 🌹👈همرزم شهید می‌گوید به ما اطلاع دادند که برای تفحص می‌خواهیم وارد خاک عراق شویم و تعدادی از شهدای آزاده را بیاوریم. محمدرضا بین شهدای تفحص شده بود؛ تابوتش را که باز کردیم محاسنش به گونه‌ای بود که با شانه می‌شد شانه زد. 🦋👈 مادرش با همان نگاه مهربان ادامه داد: 👇 وقتی وارد سردخانه شدم پاهایم سست شده بود. یاد آن روز اولی که مجروح شده بود افتادم و دلم می خواست دوباره خودش به استقبال بیاید. وارد اتاق شدیم، نفسم بند آمد. بعد از ۱۶ سال جنازه ای را از زیر خروارها خاک بیرون آورده بودند. بالاخره او را دیدم که نورانی و معطر بود. موهای سر و محاسنش تکان نخورده بود. چشم هایش هنوز با من حرف می زد. بعثی ها بعد از مشاهده جنازه محمدرضا برای از بین رفتن این بدن آن را 3 ماه زیر آفتاب داغ قرار داده بودند باز هم چهره او به هم نخورده بود. فقط بدنش زیر آفتاب کبود شده بود...😭 دو رکعت نماز شکر خواندم و آماده تشییع جنازه شدم. 🌹👈همرزم شهید ادامه داد: شهید محمدرضا شفیعی، ۱۶ سال در قبرستان الکرخ بغداد دفن بوده و زمانیکه جنازه او را تفحص می کنند و به ایران می آورند سالم بوده است. 🌹👈 دیگر همرزم شهید می‌گوید: به مادرش زمانی که وارد قبر شد گفتم: چرا جنازه فرزند شما سالم است؟ پیش دستی کردم و به جای مادرش من پاسخ دادم. گفتم: صبحگاه که در جبهه بودیم برای امام حسین [علیه السلام] زیارت عاشورا می‌خواندیم و زمانی که من روضه می‌خواندم او گریه می‌کرد و اشکهایش را بر بدنش می‌مالید.😭 🦋👈شهید محمدرضا شفیعی در چهارم آبان سال ۴۶ در قم به دنیا آمد. عضو لشکر ۱۷ تخریب حضرت علی بن ابیطالب[علیه السلام] بود. ۵ سال در جبهه حضور داشت و در کربلای ۵ به درجه شهادت رسید و پیکرش به دست عراقی‌ها افتاد.😔 🌹👈در چهارم مرداد سال ۸۱،که تعدادی از شهدا به وطن بازگشتند او هم بعد از سالها غربت به زادگاهش بازگشت و در میان دستان مردم قم تشییع شد و و در جوار دیگر شهدا آرام یافت. مزار مطهرش در گلزار شهدای علی بن جعفر قم، قطعه ۲، ردیف ۱۴، شماره ۱ می‌باشد. 🌹 شاخه گلی از صلوات هدیه می فرستیم به محضر شهید محمد رضا شفیعی و امیدواریم که این شهید بزرگوار نزد سالار شهیدان حسین بن علی [علیه السلام] از ما یاد نماید و ان شاءالله شفاعت.🤲🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🦋 🦋 🌿برنامه پنجم 🌿 ✍ شنیده‌اید در بهشت زهرا ، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، مزاری وجود دارد که همیشه بوی عطر و گلاب می‌دهد.🤔 🦋👈زندگی نامه اش را که می خوانی، اصالتاً تبریزی است اما تهران به دنیا آمده است. پدرش سید عباس را، در کودکی وقتی ۶ ساله بوده از دست می‌دهد و چون تک پسر خانواده نیز بوده، علاوه بر درس خواندن ،مسئولیت کمک به مادر و خانواده بر دوشش قرار می گیرد. 👈شبیه خیلی از شهدای دیگر، مادرش را خیلی حرمت می نهاده است؛ 👈 نماز اول وقت را عمیقاً دوست داشته 👈و عشق به خدا و مناجات، رزق نیمه های شبش بوده است. 👈همیشه غسل جمعه می‌کرده 👈و بر خواندن سوره واقعه مداومت داشته است. 🦋👈 همرزم شهید درباره اش می گوید: رفاقتمان با شهید سید احمد به سال ۶۳ برمی‌گردد. او مرتب به منطقه می‌رفت و من از سال ۶۵ به او ملحق شدم و او فرمانده آر_پی_ جی_ زن گردان عمار در لشکر ۲۷ حضرت رسول [ صلی الله علیه و آله و سلم ] بود. در عین حال سید احمد مثل یک سرباز معمولی در یکی از پایگاه‌های زمان جنگ انجام وظیفه می‌کرد. 🦋👈 همیشه مشغول نظافت توالت‌های آن پایگاه بود به همین خاطر بدن و لباسش بوی نامطبوع می داد.🙊 تا اینکه در یک حمله هوایی هنگامی که مشغول نظافت سرویسها، بود با اصابت موشک به پایگاه به شهادت رسید و جسمش زیر آوار مدفون گردید.😭 بعد از بمباران، امدادگران مشغول جمع آوری پیکر شهدا و زخمی‌ها می‌شوند که متوجه بوی عطر و گلاب بسیار شدیدی از پیرامون می‌گردند.🤔 آوارها را کنار می‌زنند و پیکر غرق در عطر و گلاب شهید را مشاهده می‌کنند. 🦋👈از مادرش درباره انتشار بوی خوش از مزار فرزندش می‌پرسند؛ می‌گوید: بوی مزار سید احمد هیچ دلیلی جز لطف و فضل الهی و رابطه ماورایی او با خدا و اولیا الله ندارد و هیچکس هم چیزی از این رابطه نمی‌داند. ✍مزار شهید پلارک همیشه نمناک است و از آن، خوش‌ترین رایحه منتشر می‌شود و هیچ وقت دور مزار این شهید بزرگوار خالی نیست و همیشه مهمان دارد. 🌹 شاخه گلی از صلوات هدیه می فرستیم به محضر شهید و امیدواریم که این شهید بزرگوار نزد سالار شهیدان حسین بن علی [علیه السلام] از ما یاد نماید و ان شاءالله شفاعت.🤲🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🦋 🦋 🌸 برنامه ششم 🌸 ✍ تاکید کرده بود کنار اروند بمانم و عدد جذر و مد آب را که روی میله ثبت می‌شد یادداشت کنم و خودش رفت برای ماموریت دیگر! نصفه‌های شب از فرط خستگی خوابم برد؛ آن هم فقط ۲۵ دقیقه! ⏰ بعداً برای این فاصله زمانی که خوابم برده بود به دلخواه خودم چند عدد نوشتم.🙈 وقتی حسین با دوستش برگشت، بی‌مقدمه نگاهم کرد و گفت: تو شهید نمی‌شوی! حیرت زده نگاهش کردم. با نگاهی معنادار گفت: چرا آن ۲۵ دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برده بهتر از دروغ نوشتن بود. با خود گفتم آن شب که جز من و خدا هیچکس دیگر نبود؛ حسین از کجا خبر داشت؟ 🌸👈همه ی بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله، او را درخشان‌تر از ستاره‌های آسمان کویر کرمان می‌شناختند. جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود. به مرحله ای از صفای باطن و چشم برزخی رسیده بود که رمز و رازهای پیرامون، خودشان را بر او آشکار می‌کردند. حاج قاسم وصیت کرده بود او را کنار مزار این شهید به خاک بسپارند. سال ۱۳۴۰ در کرمان و در خانواده ای متولد شد که پدرش فرهنگی بود و متدین و از همان نوجوانی پایه ثابت منبر و مسجد! 🦋👈علاقه خاصی به نهج‌البلاغه داشت. 🦋👈از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سال ها را بجز ۴ روز حرام روزه می گرفت. 🦋👈شب زنده دار بود. 🦋👈دائم الذکر بود. 🦋👈 هم و غمش قبل از رفتن به جبهه، کمک به فقرای محل بود. 🦋👈 دل کسی را نمی شکست و فوق‌العاده مهربان و شوخ طبع بود. 🦋👈چشم برزخی اش سالهای سال باز شده بود ولی چیزی نمی‌گفت. 🦋👈خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت.😳 ✍همرزم محمد حسین نقل می کند: برای شناسایی منطقه رفته بودیم که دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. 🌸👈 آنها با لباس غوّاصی در آبها جلو رفتند و هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با حاج قاسم سلیمانی که فرمانده لشکر بود در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخص می کنم. 🌸👈صبح روز بعد، محمد حسین را دیدم، خوشحال بود.😍 گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟ مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی. با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ 🌸👈اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم. پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد.😳 🌸👈محمّدحسين يوسف الهی، شهید جوانی است که مراتب کسب کمال و فضایل اخلاقی را برای خشنودی معبود به سرعت طی نمود و کمتر رزمنده‌ای است که با این بزرگوار زیسته باشد و خاطره‌ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد. محمدحسين، مصداق عارفانی است که به فرموده مراد محرومان [رضوان الله تعالی علیه] يک شبه ره صد ساله را پيمود و چشم کهنسالان و پیران راه عرفان را، حسرت زده ی قطره ای از دریای بی انتهای معرفت خود نمود. محمد حسین مدال پر افتخار شهادتش را، وقتی در عملیات والفجر ۸ شیمیایی شد از خداوند گرفت.🤲 🌹یک شاخه گل صلوات به همرا رایحه خوش محمدی، هدیه می فرستیم به محضر شهید عزیز👇👇 و امیدواریم که این شهید بزرگوار نزد سالار شهیدان حسین بن علی [علیه السلام] از ما یاد نماید و ان شاءالله شفاعت!🤲🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🦋 🦋 🌸 برنامه هفتم 🌸 🦋👈«افرادی را که از صف خارج می‌کنم می‌توانند به گردان‌های دیگر بروند!! شما را همه جا می‌پذیرند و می‌توانید با قایق به عملیات بیایید!»🤔 این‌ها را حاج احمد امینی، فرمانده گردان لشکر ۴۱ ثارالله، وقتی که عملیات سختی پیش رو داشت خطاب به نیروهایش می گوید. ✍حاج احمد می‌گوید: من مجبورم افرادی را همراه خود ببرم که صد در صد به آنها اطمینان دارم و مطمئنم که از عهده کارهای سخت برمی‌آیند! 🌴👈سخنانش که تمام می‌شود نیروهایی را که در آموزش ضعیف نشان داده بودند یا سن و سالی از آنها گذشته بود از بقیه جدا می‌کند. حاج قباد شمس الدینی را نیز از بقیه جدا می کند.😔 حاج قباد، پیرمرد ۶۸ ساله‌ای که به حاج احمد امینی عشق می‌ورزید و فوق‌العاده برایش احترام قائل بود با ناراحتی بلند شد و در گوشه ای سر پا ایستاد. 🦋👈وقتی فرمانده گردان برای خداحافظی به سمت آنهایی که جدایشان کرده بود می‌رفت قباد به ناگاه بغضش ترکید و گریه کنان گفت: حاج احمد امینی!!! الان زن و بچه من در جایی زندگی می‌کنند که اطراف آنها غیر از حیوانات وحشی و درنده چیز دیگری نیست. من آنها را در بیابان رها نکردم تا تو دست مرا بگیری و از گردان کنار بگذاری! همه سختی‌ها را تحمل کرده ام! با این سن و سال شنا یاد گرفته ام و برای شب عملیات غواصی آموخته ام.😭 هیچکس حاضر نیست زن و بچه‌اش را یک شب، فقط یک شب، جایی بخواباند که زن و بچه من می‌خوابند. اگر کسی حاضر شد، برای همیشه جنگ را رها می‌کنم.🥺 🌴👈حاج احمد جلو رفت و دست قباد را بوسیدو صورتش را بوسید و با معذرت خواهی گفت: من درباره شما اشتباه کردم؛ قطعاً شما به اندازه تمام این گردان توانایی دارید که در عملیات حضور داشته باشید. برق شادی در چهره پیرمرد عملیات والفجر۸ نمایان گردید. 🦋👈لقب مسلم بن عوسجه را حاج قاسم سلیمانی، به شهید والامقام که زادگاهش یکی از روستاهای توابع کرمان می باشد، داده است. ✍حاج قباد، سرانجام در سحرگاه ۲۲ بهمن سال ۶۴ در جریان عملیات والفجر ۸، هم پرواز فرشتگان گردید.✈️ 🌹یک شاخه گل صلوات، به همرا رایحه خوش محمدی، هدیه می فرستیم به محضر شهید عزیز👇 و امیدواریم که این شهید بزرگوار نزد سالار شهیدان حسین بن علی [علیه السلام] از ما یاد نماید و ان شاءالله شفاعت!🤲🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🟣 🟣 🌸 برنامه هشتم 🌸 . ✍ قسم خورد که او هم تلاوت قرآن شهید را شنیده است!😳 🦋👈مادر همسر شهید نقل می کند: زمانی که پیکر مطهر شهید را آوردند حال مساعدی نداشتم، نشسته بودم و گریه می کردم. در حزن و اندوه غوطه ور بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می گفت: شهید قرآن می خواند. یکی از روحانیون محل هم که آنجا بالای سرجنازه بود، قسم خورد که او هم تلاوت قرآن شهید را شنیده است.😳 با خود گفتم، خدایا این چه شهیدی است و نزد تو چه قرب و مقامی دارد که این کرامت را به او عنایت کرده ای و از جنازه اش پس از چند روز که شهید شده، صدای تلاوت قرآن می آید؟ از جا بلند شدم که خودم هم از نزدیک این اعجاز را مشاهده کنم. 🦋👈 وضو گرفتم، بالای سرش رفتم و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتابی نور می داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می رسید. وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم، مثل کسی که به او برق وصل کرده باشند، در جا خشکم زد چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست به خاطر دارم در همان لحظه که گوشم نزدیک دهان او بود، شنیدم که این آیه را می خواند: 🌹 «انااعطیناک الکوثر...»🌹 🌸👈 نماز اول وقت را خیلی دوست داشت و حجاب و پوشش اسلامی اولین اولویتش بود و حجاب را خیلی تکریم می کرد. برادر شهید تعریف می‌کند یک بار یک زوج جوان برای تعمیر پمپ چاه کشاورزی‌شان به او مراجعه می کنند و می گویند: اگر پمب آبشان امروز تعمیر نشود محصول باغشان خشک می‌شود.😢 🦋👈 به آنها می‌گوید: بروید یک ساعت دیگر بیایید. مجدد که مراجعه می‌کنند، شهید دوباره به آنها می گوید امکان دارد یک ساعت دیگر بیایید؟ متعجب از وی سئوال می‌کنند چرا دائم وعده یک ساعت دیگر می‌دهید!؟ و شهید صادقانه به آن مرد می‌گوید: چون همسرت حجاب ندارد با شما نمی‌آیم و همسر مرد حجاب می کند و شهید می‌گوید بعد از این اتفاق با آنان برای تعمیر پمپ رفتم. همسر شهید می گوید: فرزند اولمان که به دنیا آمد, برای نامگذاری او قرآن را باز کرد چون سوره مریم آمد،نامش را مریم انتخاب کرد و مصطفی و فاطمه فرزندان دیگرمان.❤️ 🌸👈 وی گفت: مصطفی در قم دانشجو بود هر روز به او زنگ می زدم اما هر بار همکلاسی‌هایش می گفتند الان در خوابگاه نیست تا اینکه شهید مغفوری را خواب دیدم و گفت « مصطفی سه روز در بیمارستان قم بستری است برو مصطفی را ترخیص کن و برای مداوا او را به تهران ببر.😔 زنگ زدم به دوستانش و گفتم چرا پسرم سه روز در بیمارستان بستری است و شما چیزی به من نمی گویید؟😭، پرسیدند چه کسی به شما گفته؟ گفتم دیشب پدرش به من خبر داد».🤔 🌸👈دخترش فاطمه می گوید: روزی که فرزندم را برای جراحی به اتاق عمل برده بودند، حاج قاسم آمد و مثل ما پشت در اتاق عمل منتظر ماند، من که دیدم حاج قاسم خیلی کار و مشغله دارد از او خواستم بروند و به کارشان برسند و گفتم ان شاءالله بچه من خوب می شود خیالتان راحت باشد🙏 حاج قاسم گفت: عموجان من بابای شما را جای خودم فرستاده ام و آنجا ماند تا فرزندم به هوش آمد.😍 🦋👈کوچه پروانه ها، 🦋👈مردان آفتاب، 🦋👈به رنگ خدا و کتاب‌هایی هستند که عطر اخلاق و رفتار و منش مردانه این شهید والامقام را در دل دوستارانش منتشر کرده اند. شهیدی که حاج قاسم از او به عنوان امام زاده ی گلزار شهدای کرمان یاد می کند.❤️ 🌹یک شاخه گل صلوات، به همرا رایحه خوش محمدی، هدیه می فرستیم به محضر شهید والامقام و امیدواریم که این شهید بزرگوار نزد سالار شهیدان حسین بن علی [علیه السلام] از ما یاد نماید و ان شاءالله شفاعت!🤲🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah
🟣 🟣 🌸 برنامه نهم 🌸 ✍به راستی که امیر بودی و فرمانده؛ حسین بودی و آراسته به شجاعت و رشادت؛ و وزیر بودی و جانانه دفاع کردی از مواضع کشورت در برابر آنها که عزتش را نمی خواستند.😔 🦋👈تنها یک ماه از انتصاب حسین امیرعبداللهیان به سمت وزیر امور خارجه می‌گذشت که به عنوان رئیس هیأت ایرانی به کنفرانس بغداد دعوت شد. در این نشست بعد از آنکه همراه سران کشورها وارد سالن کنفرانس شد، برای گرفتن عکس یادگاری در محلی که برای نماینده ایران در صف دوم تعیین کرده بودند نایستاد و به جایش به صف اول آمد و بین رئیس جمهور مصر و نخست وزیر امارات ایستاد.☺️ وقتی از او درباره احساسش از این اقدام جسورانه پرسیدند، پاسخ داد: «جایی ایستادم که جایگاه واقعی نماینده ایران بود.»😞 در ماموریت‌های خود دارای حضور ذهن و حافظه قوی بود؛ خستگی نمی‌شناخت و از سلامت نفس برخوردار بود. اهالی رسانه اذعان داشتند که روان و حساب شده صحبت می‌کرد و شخصیت منحصر به فرد و منش فکری او ، زمانی که مسئولیتش وزارت خارجه بود باعث شده بود که پیوند عمیق و معنا داری میان دیپلماسی و میدان برقرار شود.😔 🦋👈 ۳ اردیبهشت ۱۳۴۳ در دامغان به دنیا آمد؛ نه سال داشت که پدرش را از دست داد و مادرش نیز چند سالیست که آسمانی شده بود اما هنوز خاله‌ای برایش مانده بود که بوی مادر بدهد. 🦋👈خانم سیده کبری امیرحسینی، خاله ، که با شهادت خواهر زاده اش، غم شهادت پسرش نیز برایش زنده شده بود، نقل می‌کند: 🌴👈 «آخرین دکمه پیراهن آبی‌اش را که تا روی گلو می‌آمد بست و از اتاق بیرون آمد. تا او را دیدم با ناراحتی گفتم: «حسین جان الان چند ساله که همین یه پیراهن را تنت می‌کنی، چرا دور نمی‌اندازیش مادر؟ من خودم برات یه پیراهن می خرم این دیگه کهنه شده. حسین با خنده و آرامش گفت: نه خاله‌ جان این پیراهن برای من داستانش فرق می‌کند، من با این لباس خاطره روزهای سخت و کم نیاوردن‌ها را به خاطر می‌آوردم، باید این لباس باشد تا یادم بماند چه چیزها کشیدم و از کجا به کجا رسیدم.» 🦋👈عصر آن یکشنبه تلخ، ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ هنگام بازگشت از آخرین ماموریتش، با قامتی بلند ، بی ادعا و پرافتخار، متعهد و دلسوز با جسمی سوخته ،در قلب مردمان وطنتش برای همیش ماندگار شد. 🌹یک شاخه گل صلوات، به همراه رایحه خوش محمدی، هدیه می فرستیم به محضر وزیر شهیدمان ، و امیدواریم که این شهید بزرگوار نزد سالار شهیدان حسین بن علی [علیه السلام] از ما یاد نماید و ان شاءالله شفاعت!🤲🌹 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🤲 🇮🇷میثاق با ثارالله 🚩@misaqbasarallah