👆👆👆
داستان شاه و #گیلدا
حکایت دختری دبیرستانی است که به خاطر قدرتطلبی و جاهطلبی پدر طعمه محمدرضا پهلوی میشود و یکی از پر حادثهترین داستانهای هزار و یک شب دربار پهلوی را رقم میزند. شاه گیلدا را به خاطر رنگ موهایش که طلایی رنگ بود ، طلا صدامیزد و این دختر با نام طلا هم در تاریخ ایران شناخته میشود. این داستان نمونهای از جاهطلبی امیران و مقامات دربار پهلوی را نشان میدهد که برای رسیدن به پست و مقام، حاضر به هر کاری بودند.
گیلدا به طرز مرموزی مرد و مشخص نشد به قتل رسید و یا اینکه خودکشی کرد ؟!
آغاز ماجرا : گیلدا دختر سرلشکر #آزاد ، یکی از افسران عالیرتبه نیروی هوایی بود ، که محمدرضا شاه را در بازدید از مراکز نظامی اصفهان همراهی میکرد.
سرلشکر آزاد که از نیروی هوایی بوده دختر خوشگل خود را به همراه خود آورده ، و در هواپیما کنار محمدرضا شاه نشاند و دختر طبق تعلیماتی که لابد از پدرش یاد گرفته بود محمدرضا را خام خودش میکند. فریده دیبا ، مادر فرح دیبا ، در خاطراتش میگوید : بعدها از طریق پری اباصلتی که در مسافرت محمدرضا به اصفهان به عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات همراه او بوده ؛ شنیدم که این دختر خردسال به اتفاق پدرش سرلشکر آزاد در هواپیمای حامل شاه بوده و محمدرضا در داخل هواپیما به این دختر دست درازی کرده است. هدف سرلشکر آزاد این بود که از این طریق جانشین #طوفانیان شود ، طوفانیان خیلی به محمدرضا نزدیک بود و خریدهای نظامی او را انجام میداد و با محمدرضا حساب و کتاب داشت و روی هم رفته مرد مورد علاقه شاه و امین او محسوب میشد . #تاجالملوک در خاطرات خود میگوید :
" ... این دختر از حقهبازهای روزگار بود طوری محمدرضا را خام خود کرده بود که محمدرضا نمیتوانست در برابر خواهش او نه بگوید . سرلشکر آزاد هم از اول آمده بود به پست و مقامی برسد ، و به نحوی جای طوفانیان را بگیرد ، یک مرتبه دید که موقعیت بهتری برایش پیدا شده و میتواند دخترش را جانشین فرح کند این ماجرا مربوط به سال #1351 میباشد . " شاه بی مهابا گیلدا را به کاخ آورده و رسما در مهمانیهای دربارشرکت میداد. فرح که از گستاخی شاه به تنگ آمده بود، دعوا و درگیری را آغاز کرد . ناگفته نماند که محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود ، یک بار در دوران جوانی با هواپیمای آلمانی مسافرت میکرد عاشق میهمانداران موطلایی هواپیمای لوفت هانزا شده بوده ، این شرکتهای هواپیمایی زیباترین دختران را مهماندار خودشان میکنند ، و همین مسأله مدتها موجب بدبختی محمدرضا شاه شده بود ، و پولهای زیادی صرف پذیرایی این میهمانداران لوفت هانزا میکرد و یک قسمت از دربار مسؤول دعوت و پذیرایی از این مهمانداران بود . ملکه مادر در واکنش نسبت به حساسیت فرح میگوید : " من تعجب میکنم ، فرح خودش را روشنفکر میدانست و محمدرضا در مجالس با زنهای این و آن و دختران این و آن میرقصید و آنها را در آغوش میگرفت و میبوسید . و فرح میدانست که محمدرضا ... علاوه بر او با زنان دیگری هم رفت و آمد دارد . اما او به این دختر(گیلدا) فوقالعاده حساس شده بود . ملکه مادر علت حساسیت بیش از حد فرح را این میداند که این دختر فوقالعاده قشنگ بود به خصوص اینکه محمدرضا به زیبایی ذاتی این دختر اکتفا نکرد و «او را نزد پروفسور تسه فرانسوی ، دکتر خانوادگی دربار در امور زیبایی فرستاد و با چند عمل جراحی خیلی دیدنی شده بود .» بلندپروازیهای خانواده گیلدا حتی حساسیتهای شاه را برانگیخت ، به گزارش علم یک روز صبح شاه خیلی بدخلق بود ، علت بدخلقی خود را مصاحبهی خانوادهی گیلدا با یک روزنامهی ترک دانست که گفتهاند : " با این که ازدواج دخترشان با شاه بیاساس است ، اما بدون شک دخترشان ، معشوقهی شاه است . " ملکه مادر در مصاحبه خود در خصوص ازدواج شاه و گیلدا میگوید : " حالا ازدواج بود یا نه ، من درست نمیدانم ، البته ازدواج به این معنی نبود که محمدرضا او را با تشریفات به عقد رسمی خود در آورده باشد ... " قبلا اشاره شد که محمدرضا گیلدا را برای عمل جراحی زیبایی بینی به فرانسه نزد پروفسور تسه فرستاده بود. پروفسور تسه که آدم سادهای بود از گیلدا میپرسد چه نسبتی با شاه ایران دارید ، و گیلدا هم با بی انصافی یا از روی شیطنت میگوید من زن جدید اعلیحضرت شاهنشاه هستم . پروفسور تسه که میدانست در کشورهای شرقی و مسلمانان میتوانند چهار زن داشته باشند ، به خیالش که فرح موضوع ازدواج را میداند به همین خاطر در ملاقاتی که با فرح روبهرو میشود ماجرای طلا ( گیلدا ) و عمل بینی او را برای فرح شرح میدهد ، آتش این فتنه از این جا شروع شد . سرانجام فرح بیتاب شده و در سعدآباد که چشمش به گیلدا افتاد جلو رفت و کشیدهی محکمی به گوش وی زد . فریده دیبا در خاطراتش میگوید : "
ادامه 👇👇👇👇
میثاق ۳۱۳
https://eitaa.com/missaghe313