eitaa logo
میثاق ۳۱۳
169 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
11.3هزار ویدیو
59 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🍃🍃🌺🌺 یا صاحب الزمان سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا تانکشته است مراطعنه اغـیار بیا من همه عمر تو راجستم و نایافته‌ام توعنایت کن و یک لحظه به دیداربیا 🌺🌺🍃🍃🌺🌺 اللهم عجل لولیک الفرج @missaghe313
۲۶ مرداد ۱۳۹۷
🌺🍃🌸🍃 راه 🌺🍃🌸🍃 گاهی به مطالب و دستورات روشن و آسان شرعی عمل نمی کنیم، اما نزد اساتید معرفت و اخلاق می رویم و تقاضای ذکری سنگین تر و مطالبی بالاتر از آن چه لازم است، می کنیم. در سطح کلاس اول هستیم و تکلیف سال هفتم را می خواهیم. این علامت آن است که نمی خواهیم از راه ، بالا برویم و به کمالات و درجات عالی معنوی برسیم. ذکر، بالاترین کمال برای بشر است. 🌺🍃🌸🍃 آیت‌الله بهجت ره در محضر بهجت ج۲ ص۳۸۰ @missaghe313
۲۷ مرداد ۱۳۹۷
🍃🌸🍃🌸 به حساب خود برسید قبل از این که به حساب شما برسند 🌷🌷🌷 معلمی داشتیم به نام محمدجعفر خیاطی عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر... هر هفته امتحان می‌گرفت و روش او این بود که هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می‌کرد... آن هم نه در کلاس، بلکه در خانه... دور از چشم همه اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم... نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌های شان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم... بعد از هر امتحان آن قدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم... مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگه‌ها را جمع کرد و در کمال تعجب و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود... آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم... زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان‌ها آن قدر اشتباهات مان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه‌ی امتحان مان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنی است... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم... تا می‌توانید غلط‌های خودتان را بگیرید قبل از این که غلط های تان را بگیرند. 🌷🌷🌷 @missaghe313
۲۷ مرداد ۱۳۹۷
🌸🌸🍃🍃🌸🌸 پرده بین ما و خدا! 🌸🍃🌸 از خدا بترس اگر چه اندکی و میان خود و خدایت پرده ای ( از شرم ) قرار ده اگر چه باشد. 🌸🌸🍃🍃🌸🌸 امیرالمؤمنین علی علیه السلام نهج‌البلاغه حکمت ۲۴۲ @missaghe313
۲۸ مرداد ۱۳۹۷
🌺🌺🍃🍃🌺🌺 اثرات خواهی خداوند 🌺🍃🌺 هر گاه خداوند برای خانواده ای بخواهد 🌿 آنان را در دین دانا می کند ، 🌿 کوچک ترها بزرگ تر های شان را احترام می نمایند، 🌿 مدارا در زندگی و میانه روی در خرج، روزی شان می نماید 🌿 و به عیوب شان آگاه شان می سازد تا آن ها را بر طرف کنند. 🌺🌺🍃🍃🌺🌺 رسول اکرم صلی الله علیه و آله نهج الفصاحه ص ۱۸۱ ح ۱۴۷ @missaghe313
۳۰ مرداد ۱۳۹۷
🌺🍃🌸🍂🌺 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب عَلَیْهِ السَّلاَمُ 🌺🍃🌸🍂🌺 عید سعید غدیر مبارک باد @missaghe313
۸ شهریور ۱۳۹۷
☘🍃☘🍃 هر چه را سریع نگو! 🍃☘🍃 هر چه را «بدون بررسی» براى مردم بازگو مكن ، كه همین براى دروغگویى تو كافى است. ☘🍃☘🍃 امام علی علیه‌السلام نهج‌البلاغه، نامه ۶۹ @missaghe313
۱۰ شهریور ۱۳۹۷
🌺🌱🌺🌱🌺🌱 هر کسی از راه خاص خود به خدا پیدا می کند! 🌺🌱🌺 به هر عملی که به واسطه آن و از راه آن، حال ما مساعدتر و ما به خدا بیشتر می شود، باید بیشتر بپردازیم و خود را با آن، به ذکر و مراقبه و توجه به حضرت حق مشغول سازیم. 🌺🌱🌺 آیت‌الله بهجت ره در محضر بهجت ج1 ص223 🌺🌱🌺🌱 گاهی با تلاوت قرآن، گاهی با استغفار، گاهی با نمازهای مستحبی گاهی با ذکر صلوات و گاهی با شرکت در مجالس عزاداری و یا حضور در مکان های مقدس حال انسان بهتر می شود. @missaghe313
۱۱ شهریور ۱۳۹۷
12.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴 فقط عزاداری صرف برای امام حسین علیه‌السلام کافی نیست بلکه باید دادخواه او بود و همچنین در انتظار فرج صاحب الزمان بود. @missaghe313
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
👆👆👆👆 🏴🏴🏴 بخش امام حسن علیه السلام از کتاب انسان ۲۵۰ ساله 🏴🏴🏴 @missaghe313
۱۴ آبان ۱۳۹۷
🌑🌑🌑🌑🌑 بزرگترین یک نظام چیست؟ ( حکمرانی به سبک طاغوت ها ) 🏴🏴🏴🏴🏴 نوع حكمراني و بر اساس سالاري نبود بلكه بر و فامیلی استوار بود! توجه شما را به دو مثال جلب مي كنيم: 🏴🏴🏴🏴🏴 ۱. مردمانی که در آن دستگاه ها ( امثال بني اميه و بني عباس ) پرورش پیدا می کردند، عادت داده می شدند که هیچ چیزی را برخلاف میل و هوای ، بر زبان نیاورند. این، چه جامعه ای است؟! این، چطور انسانی است؟! این، چطور اراده الهی و اسلامی در انسان هاست که بخواهند مفاسد را اصلاح کنند و از بین ببرند و جامعه را جامعه ای الهی درست کنند؟ آیا چنین چیزی، ممکن است؟! جاحظ و یا شاید ابوالفرج اصفهانی نقل می کند که معاویه در دوران خلافتش، با اسب به مکه می رفت. یکی از رجال آن روز هم در کنار او بود. معاویه سرگرم صحبت با آن شخص بود. پشت سر این ها هم عده ای می آمدند. معاویه مفاخر اموى جاهلی خودش را نقل می کرد که در جاهلیت، این جا این طوری بود، آن طوری بود، پدر من - ابوسفیان - چنین کرد، چنان کرد. بچه ها هم در مسیر، بازی می کردند و ظاهرا سنگ می انداختند. در این بین، سنگی به پیشانی کسی که کنار معاویه اسب می راند و حرکت می کرد، خورد و جاری شد. او چیزی نگفت! و حرف معاویه را قطع نکرد و تحمل کرد. خون، روی صورت و محاسنش ریخت. معاویه همین طور که سرگرم صحبت بود، ناگهان به طرف این مرد برگشت و دید خون روی صورت اوست. گفت: از پیشانی تو خون می ریزد. آن فرد، در جواب معاویه گفت: ؟! از صورت من؟! کو؟ کجا؟ وانمود کرد که از بس معاویه بوده، خوردن این سنگ و مجروح شدن پیشانی و ریختن خون را نفهمیده است. معاویه گفت: عجب! سنگ به پیشانی ات خورده، ولی تو نفهمیدی؟! گفت: نه، من نفهمیدم. دست زد و گفت: عجب، خون؟! بعد به جان معاویه و یا به مقدسات قسم خورد که تا وقتی تو نگفتی، شیرینی کلام تو نگذاشت که بفهمم خون جاری شده است! معاویه پرسید: سهم عطیه ات در المال، چقدر است؟ مثلا گفت: فلان قدر. معاویه گفت: به تو ظلم کرده اند، این را باید سه برابر کنند! این، فرهنگ حاکم بر دستگاه حکومت معاویه بود. کسانی که در این دوران، رؤسا و خلفا را می گفتند، کارها در دست آن ها بود. کارها بر اساس و شان واگذار نمی شد. اصولا عرب، به اصل و نسب خیلی اهمیت می دهد. فلان کس، از کدام خانواده است؟ پدرانش، چه کسانی بودند؟ این ها حتی اصل و نسب را هم نمی کردند. 🏴🏴🏴🏴🏴 ۲. در زمان و بعضی پسرهای او، یک نفر به نام بن عمر ثقفی را مدت های مدید بر عراق گماشتند. او سال ها حاکم و والی عراق بود. این شخص، آدم ای بدبختی بود که از عقده ای بودنش، چیزهایی نقل کرده اند. مرد کوچک جثه و کوچک اندامی بود که عقده کوچکی جثه خودش را داشت. وقتی که پارچه ای به خیاط می داد تا بدوزد، از خیاط سؤال می کرد که آیا این پارچه به اندازه تن من است؟ خیاط به این پارچه نگاه می کرد و اگر مثلا می گفت این پارچه برای اندام شما اندازه است و بلکه زیاد هم می آید، فورا پارچه را از این خیاط می گرفت و دستور می داد که او را هم بکنند! خیاط ها این قضیه را فهمیده بودند. به همین خاطر، وقتی پارچه ای را به خياط عرضه می کرد و می گفت برای من بس است یا نه؟ خیاط نگاه می کرد و می گفت نه، این پارچه ظاهرا برای هیکل و جثه شما کم بیاید و باید خیلی زحمت بکشیم، تا آن را مناسب تن شما در بیاوریم! او هم با این که می دانست خیاط می گوید، ولی خوشش می آمد؛ این قدر احمق بود! او همان کسی است که زید بن علی علیه الصلاه والسلام را در کوفه به رساند. چنین کسی، سال ها بر جان و مال و عرض (آبرو، ناموس ) مردم مسلط بود. نه یک اصل و نسب در ستی، نه یک سواد درستی، نه یک فهم درستي داشت؛ ولي چون به قدرت وابسته بود، به اين سمت گماشته شده بود. اين ها است. اين ها براي يك ، بزرگ ترين آفت هاست. 🏴🏴🏴🏴 كتاب انسان ۲۵۰ ساله ص ۱۲۰ momtad.ir @missaghe313
۱۵ آبان ۱۳۹۷