فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواستم بوسهی گرم از لب گلگون ببرم
حال بايد جگر داغ و دل خون ببرم
برنگردان به من اين قلب پُر از خاطره را
اين کتاب ورق از هم شده را چون ببرم؟
با سرافکندگی قلب خرابم چه کنم؟
گر سر سالم از اين معرکه بيرون ببرم
ناگزيرم که در آيينهی چشمت با شرم
لب خندان بنشانم دل محزون ببرم
شاعر ساحل چشم توأم و همچون موج
بايد از سنگدلیهای تو مضمون ببرم
#فاضل_نظری
📕اقلیت/ #خاطره
@Mixture313