📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 4⃣3⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش اول▶️
🔸 پنجشنبه 47/1/1
امروز سلام عيد نوروز در کاخ گلستان برگزار شد. ... امروز براي اولين دفعه شهبانو در اين سلام شرکت فرمودند. خيلي باشکوه بود و تيغي بود بر چشم دشمنان و مخصوصاً آن طبقه از آخوندهاي فناتيک احمق که دکانداري مي کنند.
🔸چهارشنبه 47/1/7
از جمعه دوم فروردين تا امروز در شمال بودم. 24 ساعت با دکتر [علينقي] کني، همکار سابق (معاون نخست وزير) و دوست فعلي خودم، بسيار خوش گذشت. بعد حضور شاهنشاه در بابل بودم. آن هم خوش گذشت. در رکاب مبارک سواري ها کردم، اسب تاختيم، بسيار خوب بود. خوشبختانه گرفتاري هم در کشور نبود که فکر ما را مشغول کند.
🔸چهارشنبه 47/1/14
من اين مطالب را مي نويسم که ملت ايران بعدها بداند حفظ اين کشور در دنياي متلاطم امروز، آن هم با اين آسايش و آرامش و پيشرفت، چه بلايي بوده و چه اندازه زمامدارش ماهرانه کشتي را در اين درياي متلاطم ناخدايي کرده است. اگر محمدرضا شاه مجموعاً پنجاه سال زمامداري بکند اين کشور مسلماً از مترقي ترين کشورهاي جهان است.
🔸جمعه 47/1/16
صبح سوار اسب شدم. در اين ضمن شاهنشاه با وليعهد و فرحناز تشريف آوردند. دو ساعت هم زيادتر، در رکابشان سواري کردم، خيلي خوش گذشت.
... بعدازظهر در رکاب مبارک گردش رفتيم. پيش آمد مضحکي شد، يعني همان جايي که ما گردش مي کرديم، علياحضرت شهبانو تشريف آوردند. برخورد غيرمنتظره و ناراحت کننده بود.
... امشب به علت موقوف شدن تعطلات محرم، يعني تاسوعا، آخوندها قرقري کرده اند تا فردا که تاسوعا هست چه شود. من گمان نمي کنم مهم باشد.
🔸دوشنبه 47/1/19
سفير آمريکا را که خواسته بودم، آمد. اوامر شاهنشاه را ابلاغ کردم. گفتم: چرا راجع به اعتبار خريد اسلحه زودتر اقدام نمي کنيد؟ مطلب عجيبي ست، ما پول مي دهيم، بايد منت هم بکشيم؟ روس ها پيشنهاد فروش [اسلحه] داده اند. خيلي ناراحت شد. به علاوه بايد براي فروش پنج سال خيالمان راحت باشد، يعني از حالا مطمئن بشويم که با پنج سال چه به دست مي آوريم و هر سال چه برنامه داريم. اطمينان هايي داد، چه اندازه درست باشد، خودش هم نمي داند. چون سال آخر رياست جمهور جانسون است، بعد هم کار در دست کنگره است. گفتم: شاهنشاه ممکن است در ماه تير، بعد از مراجعت از آمريکا، به شوروي بروند. هيچ دليل ندارد اگر از شما راضي نباشند با روس ها معامله نفرمايند، از همه چيز گرفته، تانک، هواپيما، کشتي و موشک انداز و غيره.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 5⃣3⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش اول▶️
🔸 پنجشنبه 47/1/22
بعدازظهر در رکاب مبارک گردش رفتم، به اين جهت فرصت نشد صحبتي به سفرا بکنم. سه چهار ساعت گردش طول کشيد. شب به بطالت گذشت، ولي خوش نگذشت.
🔸شنبه 47/1/31
با هليکوپتر در رکاب شاهنشاه مقداري روي تهران و ارتفاعات شمالي و سد لتيان (فرحناز) پرواز کرديم؛ زيرا شاهنشاه مي خواستند وضع جنگل کاري ها را تفتيش کنند. در هليکوپتر فکر مي کردم فرق دو پادشاه تا چه حد است. آن پادشاه با آن قباي عربي و يک حرم بزرگ و گيوه با تأني در حرکت که حتي در هليکوپتر هرگز ننشسته است و اين پادشاه جنگل کاري هاي اطراف تهران را شخصاً تفتيش مي کند! من اين مطالب را براي تاريخ مي نويسم وگرنه هنگام نشر آنها هيچ کدام زنده نخواهيم بود. اما ملت اين را بايد بداند يک نفري همه زندگي خودش را وقف بر پيشرفت و عظمت او کرده بود.
🔸چهارشنبه 47/1/14
من اين مطالب را مي نويسم که ملت ايران بعدها بداند حفظ اين کشور در دنياي متلاطم امروز، آن هم با اين آسايش و آرامش و پيشرفت، چه بلايي بوده و چه اندازه زمامدارش ماهرانه کشتي را در اين درياي متلاطم ناخدايي کرده است. اگر محمدرضا شاه مجموعاً پنجاه سال زمامداري بکند اين کشور مسلماً از مترقي ترين کشورهاي جهان است.
🔸جمعه 47/2/6
مدتي در صحرا با شاهنشاه راه رفتم. حالشان بسيار خوب بود. قريب يک ساعت صحبت جدي و سياسي شد. دائماً در اين فکر هستند که وقت کم است و به همه اصلاحاي که اميد دارند، نخواهند رسيد. من گريه ام گرفت ولي خودداري کردم. فرمايش خيلي عالي فرمودند. در خصوص حل مسئله نفت باز صحبت شد. فرمودند: نبايد از هيچ چيز بترسيم، چنان که نترسيديم، و نبايد از فتوحات مست بشويم. خيلي خوشم آمد که چنين شخصي زمامدار ماست. نسبت به آينده کشور صحبت شد. فرمودند: اگر متحجر نشويم و هميشه بتوانيم خودمان را با اوضاع و احوال جهان و پيشرفت هاي سريع آن وفق بدهيم، هرگز به مشکل دچار نمي شويم. اين هم صحيح و فرمايش عالي ست. بعد گفتند: من از هيچ چيز زندگي شخصي خود لذت نمي برم، تمام حواسم جمع کار کشور است. تو خوب مي داني که اگر گاهي هم تفريحي مي کنيم براي اين است که بهتر بتوانيم کار بکنيم، شهدالله همين طور است، تصديق کردم.
🔸شنبه 47/2/7
صبح به کارهاي جاري رسيدم. مطابق معمول يک عده همچو لاشخور در اطراف خانه بودند. از ورزشکار و آخوند و غيره که راه انداختم... بعدازظهر در رکاب شاهنشاه چهار ساعت گردش رفتيم. بسيار خوب بود و خوش گذشت.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 6⃣3⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش سوم▶️
🔸 یکشنبه 47/2/22
فرمودند: [اردشير زاهدي] وزير خارجه گله کرده چرا سفرا به دربار کاغذ مي نويسند. خيلي سخت جواب دادم که اينها نماينده من هستند به تو ربطي ندارد. بعد فرمودند: تو خودت که سفير بودي (يعني زاهدي) و به من کاغذ مي نوشتي عيبي نداشت، حالا ديگران که کاغذ مي نويسند عيب دارد؟ خيلي از اين حيث ناراحت بودند.
🔸دوشنبه 47/2/23
[رضا] فلاح ديدنم آمد. گزارش بازاريابي خودش را در آمريکا جهت استخراج نفت ايران که به وسيله هر يک از کمپاني هاي شرکت کننده در کنسرسيوم به دست خواهد آمد، به تفصيل گفت، که در مقابل ما جنس از آمريکا بخريم. حجم معامله در هر سال شايد دويست ميليون دلار بشود. جالب است و اثرات سياسي مهم دارد.
🔸سه شنبه 47/2/24
شاهنشاه فرمودند: امروز نوک [اردشير زاهدي] وزير خارجه را چيدم. سفير ما در مسکو گزارشي به وزارت خارجه فرستاده بود و گفته بود رونوشت اين گزارش را براي وزارت دربار خواهم فرستاد. گوشه گزارش نوشتم خيلي بيجا کرده اي. بايد گزارش به دربار بدهي، رونوشت به وزارت خارجه بفرستي.
🔸چهارشنبه 47/2/25
عصري ساعت پنج براي هماهنگ کردن فعاليت هاي فرهنگي کشور کميسيوني در پيشگاه علياحضرت فرح بود که نخست وزير و من هم حضور داشتيم. نخست وزير زبان به انتقاد شديد از فرهنگ و نداشتن برنامه آن گشوده بود. در دلم گفتم، شما سه سال است نخست وزير هستيد، کار حادي هم در کشور نبوده، همه اين ايرادات بر شما وارد است.
🔸پنج شنبه 47/2/26
شاهنشاه فرمودند: به [آرمين مير]، سفير آمريکا در ايران، بگو تا کي بايد صبر کنيم که شما مي خواهيد به من اسلحه بفروشيد؟ تا حالا پيشنهادهاي لهستان و روسيه را راکد گذاشته ام که جواب شما برسد. پس فردا هم [مارشال ماتوي ساخاروف، قائم مقام وزير دفاع] شوروي مي آيد و باز نخواهم توانست با او حرفي بزنم، چون جواب شما نرسيده.
... صبح فرمودند: عصر گردش برويم. رفتيم، بد نبود. ضمن گردش بي سيم گارد خبر داد از ساعتي که شاهنشاه بيرون تشريف برده اند، شهبانو دو بار جويا شده اند که شاهنشاه کجا هستند. شاهنشاه خيلي ناراحت شدند. فرمودند: به فرمانده گارد ابلاغ کن دوباره اگر چنين سؤالي شد، خيلي صريح و جدي بايد جواب بدهند که از طرف من اجازه ندارند به احدي بگويند که من کجا مي روم.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 7⃣3⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش چهارم▶️
🔸 یکشنبه 47/2/29
صبح زود به راديو انگليس گوش مي دادم (BBC). در تفسير مي گفت: البته انتخاب نخست وزيري مثل [ژرژ] پمپيدو از طرف دوگل که در مواقع عادي يک آدم خوبي ست، هنگام مخاطرات دوگل را در زحمت مي اندازد، زيرا او کاليبر مقابله با مشکلات را ندارد. مطلب ديگري هم که مي گفت اين بود در ممالکي که با رژيم ديکتاتوري يا کمونيستي اداره مي شوند اين جور انقلابات خطر براي رژيم به وجود مي آورد، در صورتي که در ممالکي که با رژيم دموکراسي اداره مي شوند، روي هم رفته ممکن است مشکلاتي در امور اقتصادي يا ناراحتي هايي براي مردم عادي به وجود بياورد، اما عميقاً کشور را متزلزل نمي کند. چنان که همين ناراحتي ها بين دانشجويان انگليسي و آمريکايي و حتي ايتاليايي هست، ولي چون رژيم دموکراسي دارند، مي گذرد. بايد بگويم شاهنشاه از اين تجزيه و تحليل من که نقل از BBC بود خوششان نيامد. ولي عرض من بي تأثير هم نبود، زيرا بعد عرض کردم، چند روز اين انقلابات در فرانسه هست و راديو و جرايد ما يک کلمه هم نمي نويسند. فرمودند: درست مي گويي، اين صحيح نيست و فوري در اين خصوص اوامري به نخست وزير دادند و امشب هم در جرايد منعکس شد.
🔸سه شنبه 47/2/31
خدا به شاه عمر بدهد. هر روز در اين مملکت کار مهم و تازه مي شود.
توفان عجيبي که هيچ سابقه نداشت. در اين توفان به هليکوپتر نشستيم و به نياوران آمديم. فقط خدا اين شاه را حفظ مي کند. به من فرمودند، اگر مي ترسي نيا. عرض کردم، تنها ترس من اين است که خداي نکرده بعد از شاه يک روز زنده بمانم. به هر صورت سالم رسيديم.
🔸دوشنبه 47/3/6
شرفياب شدم، شاهنشاه به من فقط ايراد فرمودند که عايدات نفت نهصد ميليون دلار است، تو هشتصد و پنجاه گفته بودي، ممکن است دستاويز کمپاني ها بشود. خيلي قلباً ناراحت شدم، زيرا نه تها اظهار رضايت نفرمودند، بلکه فرمودند، برو توضيح بده و مطلب را تصحيح کن و بگو که تو از ارقام اطلاع نداري (يعني بگو که از اوضاع در حقيقت بي خبري). عرض کردم، هشتصد و پنجاه که من گفته ام، منظورم عايدات کنسرسيوم بوده، نه عايدات از همه کمپاني ها. ولي ديدم شاهنشاه قبول نمي فرمايند و ميل به اين اظهار من دارند. اطاعت کردم. دوباره به اين فکر فرو رفتم که درست است که نطق خوب بوده، درست است که وظيفه ام را نسبت به اربابم انجام داده ام، ولي به هر صورت الملک عقيم. اصولاً من چرا بايد بتوانم نطق خوبي بکنم، ولو به نفع اربابم باشد. چون به اين حقيقت آگاهي دارم، برايم گله نيست. اين نطق را هم نمي خواستم بکنم، امر خودشان بود و من واقعاً وظيفه ام را نسبت به اربابم انجام دادم و ميل دارم که اين طور باشد. يعني [نجابت] Noblesse من اجازه نمي دهد که جز اين بکنم و حقيقت هم گفتم. واقعاً خدا عمر به شاه بدهد، براي مملکت کار کرده است. کاري که به تصور هم نمي آيد. من، هم خودش را دوست دارم و هم وجود عزيزش را براي مملکت مغتنم مي دانم. بنابراين در عالم خودم کار خودم را مي کنم و تاريخ قضاوت خواهد کرد که چه قدر صميمانه عرض کرده ام و مي کنم. ولي اصول پادشاهي و عظمت و قدرت را هم نمي توان فراموش کرد. لوازمي که چشم حقيقت بين بايد ببيند و قبول بکند.
... چند تلگراف بايد به آمريکا مي شد، تصويب فرمودند، از آن جمله آن که برنامه فروش اسلحه آمريکا به ما براي يک سال هيچ فايده ندارد، بايد براي پنج ساله بدهند. اعتبار ساليانه 75 ميليون دلار هم کافي نيست، بايد صد ميليون باشد.
🔸سه شنبه 47/3/7
شاهنشاه فرمودند: زمين هايي که بين بعضي مستخدمين تقسيم کرده اي پس بگير. من خيلي ناراحت شدم. عرض کردم ديگر آبرويي براي وزير باقي نمي ماند. فرمودند بد تقسيم شده. عرض کردم ممکن است ولي شده و حالا آبروي من از بين مي رود. بعد ديگر اين مستخدمين تره هم برايم خورد نخواهند کرد. شاهنشاه عصباني شدند، من هم ناراحت.
🔸چهارشنبه 47/3/8
در خصوص نطق شاهنشاه در هاروارد عرايض ديروز مرا قبول فرمودند که با آن مقدمه، نتيجه گيري خوب نيست. نتيجه گيري شاهنشاه بعد از ذکر مقدمه در خصوص بدبختي مردم جهان، فقط تأسيس لژيون [خدمتگزاران بشر] است که خوشبخت ها به بدبخت ها کمک کنند. عرض کردم، چرا تأسيس پارلمان جهاني را پيشنهاد نمي فرماييد؟ فرمودند به دموکراسي بي اعتقاد شده ام.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 8⃣3⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش پنجم▶️
🔸 پنجشنبه 47/3/9
راجع به زمين هاي کارمندان مجدداً عرض کردم. رد شد. بسيار ناراحت تر شدم تا جايي که مدتي به جر و بحث گذشت. عرض کردم، فرض کنيد من اشتباه کرده ام و چند نفري اشتباه زمين داده ام. اولا براي ديگران هم زمين گرفته ام و ديگر شکايتي نخواهد بود. ثانياً شما بايد وزير دربار خودتان را تقويت فرماييد که کارم پيش برود. فرمودند: خير، چه دليل دارد من کار اشتباه تو را صحه بگذارم؟ عرض کردم به همان دليل که من هم خيلي اوامرتان را به علت آن که به شما علاقمندم اجرا مي کنم. مفهوم ديگر اين عرض من جسارت آميز بود، يعني اين که اشتباه است و من اجرا مي کنم. شاهنشاه خيلي حوصله فرمودند و به من پرخاش نکردند.
... فرمودند: واکسن تب زرد را که براي مسافرت اتيوپي زده ام، قوه مردانگي مرا خيلي تقويت کرده است. عرض کردم، پس افسوس که به آن جا تشريف مي بريد، کاش جاي ديگر مي رفتيم.
🔸شنبه 47/3/11 تا چهارشنبه 47/4/5
ورود خودم را به نيويورک به دوستم خبر نداده بودم. وقتي به او تلفن کردم، بي نهايت خوشحال شد و اصرار ورزيد که فوري به منزلش بروم و او را برداشته به هتل خودم بياورم که آن يک هفته را با هم به خوشي زندگي کنيم. وقتي منزلش رفتم، در حمام بود. در اين ضمن تلفن زنگ زد و من با کمال تعجب ديدم تلفن از پاريس است. به او که گفتم، بسيار ناراحت شد، ولي ناچار با کمال ناراحتي با آن طرف در پاريس گفت و گو کرد. معلوم شد از من رودربايستي دارد. به حدي ناراحت شدم که تمام نيويورک دور سرم چرخيد. بعد هر قدر خواست اصلاح کند، نشد. مي خواستم او را ترک کنم، آن قدر گريه کرد که منصرف شدم. ولي به هر حال تمام برنامه خوشگذراني به هم خورد. من و او هر دو ناراحت بوديم و تمام مدتي که با هم بوديم، ديگر آن روابط سابق نبود. به او گفت: فعلاً از لحاظ يک دختر خوشگل با تو هستم، نه آن دوست که در مخيله ام درست کرده بودم.
... در حمام بودم که دوست من که با من خوابيده بود، با آن که خيال مي کردم خواب است، با عجله در حمام را زد. معلوم شد وقتي من بيدار شده بودم او هم بيدار شده بود و تلويزيون را باز کرده گوش مي داد و منتظر بود که بعد با من صبحانه بخورد.
... بعد از شام شاهنشاه با جانسون دو ساعت مذاکره کردند، به تنهايي. مطالبي که مورد مذاکره قرار گرفت و شاهنشاه به من فرمودند از اين قرار بود:
1. [بررسي کلي] Tour d`horizon دنيايي مخصوصاً خاورميانه و خاور دور؛
2. خريداري اسلحه و طياره از آمريکا؛
3. دريافت اعتبار به اين منظور؛
4. درخواست سرمايه گذاري آمريکايي در ايران؛
5. ترتيب فروش نفت ايران به شرکت هاي آمريکايي و خريداري وسايل نظامي از شرکت هاي آمريکايي در قبال آن.
... عصر حرکت کرده به سنت لوئيس [ايالت ميسوري] رفتيم. اين جا براي ديدن کارخانجات طياره سازي فانتوم که عالي ترين شکاري هاي امروز دنيا را مي سازند که در عين حال بمب افکن هم هست، رفتيم. از اين شکاري ها فقط به انگلستان صد و پنجاه عدد داده اند و بر حسب امر صريح جانسون، 65 عدد به ما مي دهند. به علاوه يک صد نفر خلبان براي ما تربيت مي کنند که بي سابقه است.
... شب در هتل بسيار عالي بوديم و چون کاري و برنامه [اي] نبود، قرار داده بوديم قدري خوش گذراني بکنيم. دو دختر از نيويورک خواسته بودم آمدند، بسيار خوب بودند.
... صبح شانزدهم، شاهنشاه به دندانسازي تشريف بردند و معلوم شد که دندان هاي معظم له بسيار خراب است. چون نمي توانستيم در نيويورک بمانيم، قرار شد به زوريخ برويم و در آن جا دکتر خوبي هست، معالجه نمايند. دندان هاي شاه بدون کلسيم شد است و خيلي کار دارد تا اصلاح شود.
🔸جمعه 47/4/7
امروز شنيدم سگ شهبانو در روخانه سعدآباد غرق شده است. خيلي ناراحتي خواهد داشت. ... شهبانو به محض ورود سراغ سگ خودشان را گرفتند. عرض شد، در سعدآباد است. نخواستيم روز اول ورود ناراحت بشوند. تا ببينيم چه پيش خواهد آمد.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 9⃣3⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش ششم▶️
🔸 دوشنبه 47/4/10
راجع به انتخابات فرانسه بد نيست پيش آمد کوچکي را اين جا بنويسم که حکايت از اين پيروزي بزرگ مي کرد. يکشنبه قبل، يعني درست ده روز پيش که شاهنشاه از زوريخ به مراکش رفتند، اجازه گرفتم براي استراحت دو سه روزه اي که خيلي طرف احتياج من بعد از خستگي مفرط آمريکا بود، ماندم. يک دختر فرانسوي همراه من بود. شب و روز يکشنبه را مي خواستم کاملاً استراحت و تفريح بکنم ولي با کمال سماجت از من بليط طياره گرفت که صبح يکشنبه برود به فرانسه در حوزه خودش رأي بدهد (در دور اول). به علاوه پدر و مادرش را وادار به رأي دادن بنمايد و برگردد. همين کار را کرد و رفت به دوگل رأي داد و عصر برگشت. مي گفت حالا که صحبت کشور است، صحبت شخص نيست. وطن در خطر است. من واقعاً به اين دختر که دوست من نبود و فقط به زيبايي او علاقمند بودم، به اخلاقش سجده کردم. وقتي برگشت، بر پاي او بوسه زدم و مدت ها گريستم. زيرا خيلي مشکوک هستم که در کشور ما چنين علاقه هايي پيدا بشود. البته علاقه بدون ترديد هست، ولي آيا ما که مسئولت هيئت حاکمه هستيم، توانسته ايم چنان از خودگذشتي از خود نشان بدهيم که مردم را اين چنين شيفته وطن بکنيم؟
... فرمودند: واکسن تب زرد را که براي مسافرت اتيوپي زده ام، قوه مردانگي مرا خيلي تقويت کرده است. عرض کردم، پس افسوس که به آن جا تشريف مي بريد، کاش جاي ديگر مي رفتيم.
🔸چهارشنبه 47/4/12
... بعد فرمودند: خيال کرده ام همه رؤساي دانشگاه ها وسط تابستان استعفا بدهند که اشخاص ديگري را انتخاب کنم. عرض کردم، عيبي ندارد. چون خودم رئيس دانشگاه پهلوي هستم، نتوانستم حرفي بزنم.
🔸پنجشنبه 47/4/13
ضمن گردش راجع به استادي که [فضل الله رضا] رئيس جديد دانشگاه آريامهر، از آن جا اخراج کرده است. فرمودند: سؤال کن چرا چنين کاري کرده است. در صورتي که هم آن استاد و هم خود رئيس دانشگاه را ما تعيين کرده بوديم. حق نداشت چنين کاري بکند. عرض کردم، وقتي رئيس دانشگاه انتخاب مي فرماييد، اين مسائل حق مسلم اوست، نبايد مؤاخذه بشود. از اني عرض من به هيچ وجه خوششان نيامد، ولي چيزي نفرمودند.
دکتر غلامحسين مصدق پسر دکتر [محمد] مصدق، نخست وزير معروف که باعث دوري شاهنشاه از کشور شد که به رم تشريف بردند، بعد کودتاي [سپهبد فضل الله] زاهدي باعث مراجعت شاهنشاه شد، امروز تقاضايي کرده بود که يک قطعه زمين در کنار درياي شمال به رايگان به او مرحمت شود. خيلي باعث تعجب بود. عرض کردم، تعجب ندارد، اينها احساس مي کنند که از بين رفته اند. به هر صورت شاه دريا دل است. امر فرمودند هر قدر هم قيمت آن باشد، مانع ندارد، بدهيد!
🔸دوشنبه 47/4/17
يکي دو فقره کاغذ بدون امضاء رسيده است که نتيجه مستقيم شکست کار من در توزيع زمين ها بين کارمندان است. حالا براي قانون استخدام تهديدم مي کنند. هر کاري بکنم باز عده اي ناراضي خواهند بود. اگر قدرت باشد، ناراضي سکوت مي کند، ولي وقتي شاهنشاه علاقه دارد دندان تيز نزديکترين و صميمي ترين نوکر خودش را هم چنان که سابقاً نوشته ام بکشد، کارها از هم گسيخته مي شود.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 0⃣4⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش هفتم▶️
🔸 چهارشنبه 47/4/19
راجع به خليج فارس مذاکره کردم. چون ديشب باز وزارت خارجه ما اعلاميه داده بود که اگر فدراسيون با عضويت بحرين تشکيل شود، ما آن را نخواهيم پذيرفت، در صورتي که فدراسيون با عضويت بحرين در حال تشکيل است. به شاهنشاه عرض کردم، آنها عمل مي کنند، ما اعلاميه مي دهيم! اين درست نيست. به علاوه يک مرکز مطالعه وجود ندارد که ببينيم در مقابل هر عملي چه عکس العملي از طرف ما لازم است يا ما چه بايد بکنيم که آنها عکس العمل بکنند. مثلاً اگر آنها به حرف ما درباره بحرين وقعي نمي گذارند، چرا ما جزيره ابوموسي را به تلافي نگيريم ولو به زور باشد، تا آنها بيايند صحبت بکنند. تا چرا از اقليت ايراني بحرين صدايي در نيايد، خيلي به دقت به عرايض من گوش دادند. بعد فرمودند: آخر عمل ما هم معلوم نيست به کجا منتهي بشود. عرض کردم: صحيح است، ولي به هر صورت بايد اين مسائل، منجمله همين مسئله که عمل ما به منتهي مي شود، نيز مطالعه شود. فرمودند: فرض کن بحرين را هم به زور گرفتيم. هيچ حساب کرده اي با اکثريت عرب چه دردسر بي ربطي براي ما به وجود مي آيد؟ يعني هم متجاوز شناخته شده ايم و هم يک تجاوز بي ارزش کرده ايم. عرض کردم، صحيح مي فرماييد، حالا اگر افغانستان را هم بگيريم، چيزي نيست که به درد ما بخورد و به عکس العملش بيارزد، ولي در مقابل اعاهاي خودمان مي توانيم امتيازات بگيريم، تا ادعاها را ول کنيم.
🔸جمعه 47/4/21
صبح شاهنشاه براي استراحت بيست روزه به نوشهر تشريف بردند.
🔸شنبه 47/4/29
شب هم در گردش بوديم که خبر رسيد والاحضرت همايوني که اکنون هشت سال دارد با دوچرخه در اسکله نوشهر افتاده است. خدا مي داند من چه حالي شدم و با چه حالي بايد اين گزارش را بدهم. دست والاحضرت شکسته است. به هر صورت گزارش را دادم و پيش خودم گفتم خداوندا! اين مرد يک ساعت هم نبايد استراحت داشته باشد. به هر صورت دکتر با طياره فرستاديم و فرمانده نيروي هوايي ارتشبد [محمد] خاتم، طياره را خودش برد (داماد شاه هم هست) و آن جا در تاريکي نشست. اما بايد گفت صد شکر خداوند که اين بچه دستش شکست، بايد مرده باشد چون از تقريباً سه متر راه با دوچرخه روي سنگ هاي اسکله افتاد، بعد به داخل آب افتاده است. اگر سرش به سنگ خورده بود، آناً مرده بود. به اين جهت واقعاً يک معجزه او را نگاه داشت، چنان که پدرش را تا کنون از چند مهلکه خداوند نجات داده است.... بايد معتقد بشويم که خداوند او را حفظ مي کند و مأموريتي براي رفاه مردم و پيش بردن کشور دارد. دارم معتقد مي شوم چنين وضع براي وليعهد است و دعا مي کنم که چنين باشد.
🔸پنجشنبه 47/5/3
سر شب [سر دنيس رأيت]، سفير انگليس ديدنم آمد. راجع به خليج فارس خبر تازه نداشت، الا اين که تنها راه گرفتن جزيره تنب کشيدن خط ميانه خليج است. گفتم، ابوموسي چه: گفت آن در جنوب خط ميانه واقع مي شود، مال شيخ نشين شارجه مي شود. گفتم: با يک خط فرضي حقوق خودمان را از دست بدهيم؟ گفت: شما آن جا حقوقي نداشتيد. گفتم: قبول دارم، در بحرين که حقوق داريم. چه مي گوييد؟ جوابي نداشت بدهد. گفت: بحرين به درد شما نمي خورد. گفتم: قبول دارم، ولي به هر صورت حق ما آن جا محفوظ است. مي گفت: اگر فدراسيون سر بگيرد، بحرين تقاضاي عضويت سازمان ملل خواهد کرد. گفتم اگر سر بگيرد و بحرين جز آن باشد، ما فدراسيون را نمي توانيم بشناسيم. گفت: پادشاه سعودي گفته است اختلاف بريمي را با ابوظبي [در] کادر فدراسيون حل خواهد کرد. شما هم بحرين را همين طور قرار بدهيد، بعد هم شيخ شرفياب بشود. گفتم: شرفياب بشود که جزيره را به او ببخشيم؟ به علاوه ما در بحرين از شما سند داريم که اين مال ماست. گفت آن سند را يک سال بعد لرد کلاندرون پس گرفت. گفتم: پس نگرفت، ديد اشتباه کرده، نامهديگر نوشت که نامه اول من کان لم يکن است. به هر صورت مي گفت ما سعي مي کنيم تا ملاقات شاهنشاه و ملک فيصل صورت نپذيرد، هيچ عمل قاطعي در خليج فارس اتفاق نيفتد.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 1⃣4⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش هشتم▶️
🔸 سه شنبه 47/5/15 تا دوشنبه 47/5/21
بايد بگويم شهبانو يک ملائکه است که خدا به ايرانيان داده است. با چه دلسوزي عجيبي به وضع مردم رسيدگي مي کند و ميل دارد واقعاً کاري براي مردم انجام شود.
کارهايي که انجام گرفته است غير قابل تصور است. همه جا سپاهيان انقلاب را در دور افتاده ترين نقاط ديديم. سپاهي دانش، بهداشت و ترويج که با نهايت علاقمندي به خدمت مشغول بودند. اين سپاهيان انقلاب را موقعي که من نخست وزير بودم و اتفاقاً شاهنشاه همين نقاط آذربايجان غربي و کردستان را بازديد مي فرمودند پيشنهاد کردم و شاهنشاه آن قدر خوششان آمد که فوري قبول فرمودند و دستور فرمودند.
... سر و وضع دهاتي ها... خوب است، يعني صاحب ملک و زمين شده است و خوب درآمد دارد. اين هم نتيجه و ثمره انقلاب شاه است هنگامي که من نخست وزير بودم. در اين سفر تقريباً هيچ گدا نديديم. البته عريضه زياد تقديم شد. تقريباً نه هزار، ولي تقاضاي بيشتر طلبي بود نه گدايي.
کارهاي عمران و آبادي بزرگي انجام يافته است. مثلاً راه کرمانشاه به سقز آسفالت شده. راه هاي ديگر زيادي ساخته شده است. همه جا را که با طياره به واسطه کمي وقت رفتيم، ممکن بود با هليکوپتر برويم. فرودگاه بزرگي در رضاييه ساخته شده. فرودگاه سنندج در دست ساختمان است. سد مهاباد، سد زرينه رود و سد ارس در دست ساختمان است. مجموع اينها 9 برابر آبگيري [سد] کرج، آب تهيه مي کند. يعني در حدود يک ميليارد و هشتصد ميليون متر مکعب (کلنگ سد مهاباد را مندر زمان نخست وزيري زده بودم). دو کارخانه قند در دست ساختمان است. يکي در خوي، يکي در بانه. به امر بهداشت و دامپروري و دام پزشکي توجه زياد شده است. من که شش سال [پيش] در مقام نخست وزيري همين مناطق را بازديد کرده بودم واقعاً اين همه پيشرفت را نمي توانستم باور کنم. خدا شاه را عمر زيادتري بدهد که واقعاً در کشور کار مي شود.
🔸سه شنبه 47/5/22
در مورد منطقه نفتي ما به الاختلاف بين ايران و عربستان سعودي، [دکتر منوچهر] اقبال مسافرتي به عربستان کرده بود کلاه عجيبي بر سرش گذاشته اند که نفت زيرزميني را مشاع اعلام نموده اند. بنابراين در موقع اسختراج ما با زحمت مواجه مي شويم و اصولاً تجارتي نخواهد بود. مدتي بحث با دکتر [رضا] فلاح و نماينده شرکت پان امريکن (اين منطقه را آنها استخراج مي کنند) داشتم که چه جور حُمق اقبال را جبران کنيم.
🔸شنبه 47/5/26
بعدازظهر در عوض در رکاب مبارک گردش رفتيم. سه ساعت طول کشيد و بسيار خوش گذشت.
امشب من خودم قدري براي تفريح خارج شدم. يک چيزي ديدم که در تمام عمر تا حالا که 49 سال دارم نديده بودم و آن اين بود که واقعاً يک زن جوان در هنگام طلب هيستريک مي شود. اول خيال مي کردم بازي در مي آورد، بعد که به گريه افتاد، باور کردم.
🔸دوشنبه 47/5/28
عجب قصه اي است. وقتي سن خانم ها بالا مي رود، همه جا يک جور هستند. زن، زن است و ناقص العقل. به خصوص وقتي سرمايه اصلي، يعني جواني، را از دست مي دهد. درست آن موقعي که بايد انسان را روحاً تحت تأثير بگذارند، يعني موقع تمام شدن علاقه هاي جسماني، عمل آنها معکوس مي شود. البته روي complex و حسادت است و همين مطلب است که هر دو کار را خراب مي کند. يعني علاقه جسماني که نيست، روحاً هم انسان منزجر و متنفر مي شود و زندگي جهنم. اما چه بايد کرد؟ براي سعادت بچه ها بايد سوخت و ساخت.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 2⃣4⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش نهم▶️
🔸 چهارشنبه 47/5/30
خط [منصّف] منابع نفت فلات قاره بدون تعمق بين ما و عربستان سعودي امضا شد. سعودي ها نمايندگان آرامکو را به همراه آورده اند. [برخي از مديران شرکت ايران – پان آمريکن] معتقدند که سر ما کلاه رفته است، يعني آن قسمت که به دست ما مي افتد قابل بهره برداري نيست يا آن قدر گران تمام مي شود که صرف ندارد استخراج کنيم.
🔸سه شنبه 47/6/5
امروز شاهنشاه ژست غريبي کردند که واقعاً مرا تحت تأثير قرار داد. روزي که مي آمدم، فرمودند: چهارشنبه پيش از ظهر اين جا باش، کاري دارم، امروز صبح بگلو، پيشخدمت مخصوص اتاق خواب، تلفن کرد [که شاهنشاه] فرمودند چهارشنبه هم مي تواني بماني، تعطيلي خودت را خراب نکن، آن کار منتفي شد. واقعاً از اين همه انسانيت و آقايي و بزرگواري خجل شدم. فردا پايش را خواهم بوسيد و از صميم قلب خواهم بوسيد.
🔸سه شنبه 47/6/19
امروز هنگام شرفيابي عرض کردم، ديشب نخست وزير نطق فارسي خود را نتوانست خوب بخواند. عرض کردم، متأسفانه زبان فارسي دارد از بين مي رود. با آن که نخست وزير سه زبان خارجي خوب حرف مي زند، فارسي بلد نيست.
🔸چهارشنبه 47/6/20
بعدازظهر به مناسبت چهلمين سال افتتاح بانک ملي مجلس جشن بود. گزارش [يوسف خوش کيش]، رئيس بانک، خيلي جاي تعجب دارد. از سال اول سلطنت اين اعليحضرت تا کنون، فعاليت هاي بانکي 120 برابر شده است. به جاي شش بانک دولتي که در اول سلطنت اعليحضرت، يادگار اعليحضرت فقيد مانده بود، حالا 26 بانک دولتي و غيردولتي و مختلط خارجي فعاليت مي کند. مردم که در آن زما از هر 90 نفر يک نفر حساب بانکي داشت حالا از 9 نفر يک نفر حساب بانک دارد.
🔸جمعه 47/6/22
احساسات استادان و دانشجويان و همچنين مردم شيراز نسبت به من بسيار عالي و تماشايي بود. اين مردم بيچاره قدر محبت را مي فهمند. من به اين مسئله معتقدم.
🔸پنجشنبه 47/6/28
امروز اولين پارتي جت هاي فانتون تحويل شد. کشور ما سومين کشور است که از اين جت ها دارد، يعني اول آمريکاست، بعد انگليسي ها (آمريکايي ها به آنها داده اند) که يک صد و پنجاه عدد براي نيروي دريايي خود خريده و ما که 65 عدد خريده ايم. در دنيا انعکاس بزرگي داشت.
[رضا] فلاح از لندن برگشته، پيش من آمد نسبت به اضافه درآمد دولت در سال آينده که بايد هزار ميليون دلار بشود تقريباً مطمئن است. راجع به فروش نفت در آمريکا در قبال خريد وسايل نظامي هم توفيق داشته است.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 3⃣4⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش دهم▶️
🔸 سه شنبه 47/7/2
امروز ساعت 12 شاهنشاه به مسکو تشريف بردند. خانم من هم به عنوان دام دونور علياحضرت شهبانو رفت. به اين جهت تلگراف کردم، دوستم آمد و امشب بسيار خوش گذشت.
عريضه از رئيس شرکت واحد اتوبوس راني تقديم کردم که نوشته بود حالا که شرکت تحت تعقيب قرار گرفته، بايد عرض کنم خيلي از مخارج براي انتخابات و يا اعزام دهاتي ها به قم (موقع انقلاب شاه و ملت) براي مقابله با آخوندها و غيره تمام حسب الامر دولت هاي وقت (منظور من بودم) شده و حالا به همين علت ما را بازرسي شاهنشاهي دارد تعقيب مي کند. شاهنشاه تحت تأثير قرار گرفتند.
... خاطرم نمي رود [علي] اميني خائن خواست، به اصطلاح، در راه تعقيب دزدها و کله گنده ها محبوبيت پيدا کند (وقتي نخست وزير بود)، عده اي را به حق و ناحق گرفت. دستگاه ما هم مي خواست عقب نماند، بيچاره ارتشبد عبدالله هدايت تنها ارتشبد ايران را که رئيس ستاد کل بود، مورد تعقيب قرار داد و او را به زندان افکند تا بالاخره هلاک شد، آن هم به جرم دزدي. خدا نکند انسان در اين کشور لاي چرخ الزامات و مقتضيات زمان گير کند.
🔸پنج شنبه 47/7/11
همه جا دوستم همراه من بود و چه شب هاي خوشي در بيرجند گذشت. او را به مشهد هم همراه بردم و مردم تعجب داشتند اين شخص کيست که همراه من است. آيا همسر من است؟ که نمي تواند باشد. هر چه مي خواهند بگويند، زندگي خصوصي من چه ربطي به آنها دارد.
در رکاب شهبانو مجدداً از مناطق زلزله زده بازديد شد. خدا عمرش بدهد، يک ملائکه است که نصيب ايران شده. آن قدر دلسوز، آن قدر عميق است که نمي توانم اين جا بنويسم و تشريح کنم. مردم را هم قلباً دوست دارد.
در اين دو شب فرصت کردم ساعت هاي متوالي با شهبانو در خصوص زندگي خانوادگي و آينده وليعهد که ماشاء الله باهوش است مذاکره کنم. مي بينم خيلي مسائل را احساس مي کنند، منجمله اين که وليعهد گرفتاري و دردسر بيشتر از شاهنشاه خواهند داشت، زيرا ديگر دنيا به طرفي مي رود که پادشاهي منسوخ مي شود. واقعاً کسي چه طور مي تواند ارثاً حاکم بر جان و مال مردم باشد؟ پس بايد وليعهد طوري خودش را با زمان تطبيق بدهد که در حقيقت رئيس انتخابي مردم باشد؛ يعني آن قدر خوب باشد که مردم طبيعتاً بتوانند او را به رياست انتخاب کنند.
🔸جمعه 47/7/12
تلگراف فوري از واشينگتن رسيده بود که بعضي سناتورها مي گويند چون از فروش اسلحه مخصوصاً هواپيماي فانتوم به اسرائيل خودداري مي کنيم، به ايران هم نبايد بفروشيم. جواب سختي امر فرمودند بدهم که شما ندهيد از جاي ديگر خواهيم خريد.
🔸شنبه 47/7/13
خدايا چه روز بدي ست، دارم خفه مي شوم. امروز که تلگرافات را مي ديدم، تلگرافي به زبان آلماني از زوريخ بود. چون آلماني نمي دانم، دادم ترجمه کردند. خدايا چه بلايي به سرم آمد. دختر قشنگ 20 ساله [اي] که چندي قبل دعوت کرده بودم به ايران آمده بود و شرح حالش را هم شايد در صفحات قبل داده بودم، مرده است. چقدر زيبا و چقدر عفيفه بود و چه حالاتي داشت.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 4⃣4⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش یازدهم▶️
🔸 یکشنبه 47/7/21
در هواپيما پاي شاه را بوسيدم و حقيقتاً از ته دل و صميم قلب بوسيدم.
🔸سه شنبه 47/7/23
امروز استاندار آذربايجان غربي صبح زود پيش من آمد. مي گفت مردم آن جا از هر سه نفر يک نفر عضو حزب پارت کردستان آزاد شده اند. خيلي ناراحت شدم. دلايل زيادي ذکر مي کرد از جمله نفوذ آخوندها که چون حالا عايدي ندارند (زيرا مالکين از بين رفته اند) به نفع ما فعاليت نمي کنند.
🔸جمعه 47/7/26
عصري هم جشن مهرگان فرهنگيان بود. من رفتم، اجازه گرفتم با [علينقي] عاليخاني، وزير اقتصاد، به شکار قرقاول به دشت نظير رفتم. امروز عصر ساعت 30/9 برگشتم. شکار خوبي کردم و خوش گذشت، ولي به محض مراجعت، مطابق معمول، اخبار بد داشتم. يعني اين که ترتيباتي که براي گردش روز جمعه شاهنشاه داده بودم، درست از کار در نيامده بود. خيلي ناراحت شدم، ولي ديگر کار از کار گذشته، دير شده بود. تمام تفريح 24 ساعت از دماغم در آمد.
🔸پنجشنبه 47/8/2
شاهنشاه شکايت داشتند که گاهي از مجراي ادرارشان خون خارج مي شود، البته لکه خون (چون سال پيش سنگ کليه پيدا کردند). عرض کردم، ممکن است حالا هم گاهي سنگ دفع شود. قرار شد يک اورولوژيست متخصص از خارج بخواهيم.
بيچاره شاه مي فرمودند: اين خواهر و برادران من همه هر کدام يک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند. درست مي گفتم، تعارف نبود.
🔸جمعه 47/8/3
اين ديگر خوي ايراني ست که از هيچ چيز راضي نمي شود.
🔸شنبه 47/8/4
شب به تالار رودکي تشريف بردند. مارگوت فونتين و نوريف باله رقصيدند، خيلي خوب بود.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم
📌یادداشتهای عَلَم
📌برگهایی از یادداشت های روزانه امیراسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا پهلوی 5⃣4⃣
◀️یادداشت های سال 1347/ بخش دوازدهم▶️
🔸 یکشنبه 47/8/5
پيام هاي آخوندهاي قم را عرض کردم که مي گويند: شهبانو اولاً اگر ممکن است به قم تشريف نياورند، اگر هم تشريف بياورند، زنها بدون حجاب از معظم لها استقبال نکنند. بعد هم شهبانو در خيابان ها که حرکت مي فرمايند در داخل اتومبيل هم چادر بپوشند. يا هم هليکوپتر شهبانو در داخل شهر نزديک حرم بنشيند که کسي معظم لها را نبيند (چون حالا قرار است بيرون شهر بنشيند و از آن جا با اتومبيل تشريف ببرند تا جلوي حرم). فرمودند: تو چه جواب دادي؟ عرض کردم، گفتم در مشهد شهبانو همه جا تشريف مي برند، چه دليل دارد در قم طور ديگر باشند. فرمودند: بسيار صحيح گفتي، ديگر اگر مراجعه کردند اعتنا نکن و جوابي نده. فردا هم قرار است شهبانو تشريف ببرند و زيارت کنند.
🔸دوشنبه 47/8/6
راجع به خليج فارس اين مطالب صحبت شد: تعيين خط ميانه [...] بحرين، موضوع جزاير ابوموسي و تنب و مسافرت قريب الوقوع شاهنشاه به عربستان و فدراسيون شيوخ خليج فارس. گفتم: تعيين خط ميانه اگر تکليف اين دو جزيره معلوم شود اشکالي نخواهد داشت. تنب را آنها گفتند رأس الخيمه به اجازه يا در ازاء کمک مادي مي دهد (ما هم مي دانيم). ولي وضع ابوموسي، معلوم نيست شيخ شارجه، با آن که فقير است، زير بار برود. ولي اگر ايران ادعاي مالکيت بکند، البته عرق عربيت و تبليغات مصر اجازه نخواهد داد، بهتر است آن جا را اجاره کنيم. من هم اتفاقاً موافقم.
🔸سه شنبه 47/8/7
امروز بعدازظهر هم با دوستم گذراندم، بسيار خوش گذشت؛ ولي وقتي منزل آمدم خانم مثل اين که با حس ششم استنباطي کرده بود، به اوقات تلخي انجاميد. اوقات خوش قدري خراب شد. واقعاً مثل اين که زرخريد اين زن ها هستيم.
🔸یکشنبه 47/8/12
نسبت به [...] هم به علت اين که نادرست است خيلي عصباني بودند. فرمودند: به زودي او را عوض مي کنم. عرض کردم، [مهدي] پيراسته وزير کشور خوبي ست، وزير کشور من بود. فرمودند: نظرات شخصي زياد دارد و در کارها زياد اعمال مي کند.
🔸جمعه 47/8/17
صبح زود برخاستم به دوستم تلفن کردم که با هم سواري برويم. ساعت 9 صبح سر زمين سواري در فرح آباد بوديم. هوا بسيار عالي و حالم بسيار خوش بود. به محض اين که از اتومبيل پياده شديم که سوار اسب شوم، تلفن مرا خواست. شاهنشاه بودند. فرمودند: قصد گردش دارم، فوري بيا بالا. دوستم را گذاشتم و رفتم بالا به نياوران. عرض کردم، چرا قبلاً اطلاع نفرموديد. فرمودند: پيش آمده است. قدري گردش رفتيم، بقيه به بعدازظهر موکول شد. سر ناهار بودم، بلافاصله گردش رفتيم. بسيار خوش گذشت. چهار ساعت طول کشيد. ماشاء الله به اين قدرت شاه.
📚 یادداشتهای امیر اسدالله علم، دفتر اول، انتشارات مازیار
#پژوهشگاه_فرهنگ_و_معارف_اسلامی
#یادداشتهای_علم