《 بر شیعه تو مولایی 》
امشب که شب عید است ، من ماندم و تنهایی
امشب به سرم شورست ، چه شوری و غوغایی
هر لحظه زبان من ، با یاد تو می چرخد
مَحو است دلم امّا ، در اینهمه زیبایی
از این که پَس ابری ، خورشید نهان باشد
برما چه رسد جز رنج ، جز صبر و شکیبایی
عمریست گرفتارم ، در دام فراق تو
روزی که تو می آیی ، من هستم و شیدایی
یاد تو چنانَم کرد ، حیران به بیابانها
در کوه تو را جویَم ، یا در دل صحرایی
گریانَم و غمگینم ، هر جمعه برای تو
غافل که تو ای رعنا ، آن لحظه همانجایی
می بینی و می دانی ، اندوه مرا آقا
چون چاره بدست توست ، از ما چه تمنّایی
در جنگ تو را دیدم ، در سنگر یارانَم
امروزه اباصالح ، بر شیعه تو مولایی
تو مُنجی این عالَم ، از شِرک و نفاق و کُفر
پرچم چو بدست توست ، در اوجی و بالایی
لَرزیده دل کفار ، از هیبت نام تو
هم احمد و محمودی ، هم عالی اعلایی
از حُسن حَسَن داری ، از خون حسین امّا
شد نطق ظهور تو ، یک خطبه ی زهرایی
یارب مددی بینم ، یک روز جمالَت را
{ ما را که تو منظوری ، خاطر نرود جایی }
#محمد_دیلم_کتولی
اسفندماه ۱۴۰۱
@mizetahlil
《 افطار به شهد لب یار 》
افطار من به شهد لبش ، یک خیال نیست
می آید آن بهار ، که در او زوال نیست
این درد تشنگی ، که به جانم رسیده است
یک کهنه زخم مانده ی از ، خشکسال نیست
راه علاجِ چنین سالهای سخت
خرمای تازهای است ، که در شرح حال نیست
ما یکهزار و خورده ای ، از داغمان گذشت
یوسف به غربتی و به کنعان هلال نیست
بَس کُشته ها که درد فِراقش کشیده اند
بر شامِ تارِ عُمرِ بشر ، انفصال نیست
دنیا سیاهپوشِ شهیدانِ عاشق است
گویا جهان مجال به نیکوخصال نیست
ما را فراق روی نجیبش ، تباه کرد
این قصه را چه شرح دهم ، وصف حال نیست
گوش دلم به اذان تو مانده است
غیر از وصال ، چاره ی شوریدهحال نیست
صبح ظهور و جمعه ی وصل و نماز عشق
آیات مُحکمی است ، که در هر خیال نیست
#محمد_دیلم_کتولی
@mizetahlil