#برش_کتاب #فی_ظلال_القرآن
از بدترین انواع کرنش ها و پرستش ها کرنش در برابر فرمانروایان و حاکمانی است که کار مردم را مطابق با قوانین و مقررات خـود از پیش می برند و آنان را به این سو و آن سو می کشند . این پرستش و بندگی به حاکمان و فرمانروایان محدود نمی شود ، بلکه به شکل های نهان دیگری نیز جلوه گر می شود . از جمله در قالب بندگی و پرستش سازندگان مـدها و جامه ها ، جامه هایی که خدایانشان پوشیدن آنها را در ماشین ها ، ساختمانها ، جشنها و اعياد واجب می گرداننـد ، و این نشان دهنده بنـدگی و پرستش قاطعانه ای است که هیچ مرد و زن جاهلی را سزاوار نیست از آن درگذرد و از آن نافرمانی کند . اگر این مد و مدگرایی و این اطاعت و فرمان برداری از سازندگان جامه ها بندگی و پرستش بـه شـمار نیایـد پــس بـنـدگی و پرستش چیست ؟ اگـر ایـن حاکمیت فرمانروایی و ربوبیت سازندگان جامهها حاکمیت ، فرمانروایی و ربوبیت خداوندگاری نیست پس چیست ؟
#سیدقطب #تفسیر #کتاب #مطالعه #برش
#برش_کتاب #کهکشان_نیستی
خنده ام گرفت و دلم از داشتن او و در کنارش بودن ، پر از احساس شادی شد . اصلاً مال و اموال و راحتی به چه کار می آید ؟ مرد خانه اگر مرد باشد ، با محبتش دل زن را به دست می آورد و او نیز با نداری ، غم وغصه و هر رنج و دردی می سازد . درحالی که شیرینی کلامـش بـه جانم افتـاده بـود ، گفتم : « برای مرد به این خوبی که خودش هم سید و عالم است و ان شاء الله از نزدیکان امام زمان علیه السلام خواهد شد چرا کار نکنم ؟ » آثار خجالت را در چهره اش دیدم ، پیشانی اش را دستی کشید و گفت : « رخشنده تو پای من خیلی صبوری کرده ای ، من از تو ممنونم . اگر درسی دارم یا عبادتی یا توسلی ، پشتم به زحمات تو در این خانه برای من و بچه ها گرم است . » بیراه نمی گفت ، صبر کرده بودم ؛ زیرا فهمیده بودم که ارزش زن و چیزی که خدا از من می خواهد ، طراوت و شادی خانه است ؛
#برش #بریده #کتاب #داستان #رمان #قاضی_طباطبایی
@mjavadmoazzen
#برش_کتاب #عارفانه
بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده . چند روز به فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود . مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد . احمد آقا همه ی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد . خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود . بعدها وقتی از او درباره ی این مسئله سؤال کردم گفت : مولای ما امام زمان ( عج ) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود . برای همین اصرار داشتم همه ی بچه ها شرکت کنند .
#کتاب عارفانه : مجموعه #خاطرات از #شهید عارف، #احمد_علی_نیری است.
#برش #مطالعه #داستان_کوتاه #امام_زمان
#برش_کتاب #عارفانه
کارها و اعمال عرفانی احمد آقا برای همه ی شاگردان و دوستان درس عبرت بود . هرکس به فراخور وجود خود از خرمن ویژگیهای ایشان بهره می برد و استفاده می کرد . ایشان هیچ گاه گرد گناه نچرخید . یک بار در نامه ای نوشته بود : « مؤمن سنگینی معصیت را چون کوه احد بر روی شانه های خود حس می کند . » همیشه توصیه می کرد گناه را کوچک نشمارید و از انجام کارهای نیک نهراسید .
#برش #کتاب #مطالعه
#برش_کتاب #جهادتبیین
آنچه وظیفه ی همه ی ملت اسلام و همهی امت اسلام است ، مبارزه برای روشنگری است ؛ این در درجه اول . هـم علما مسئولند ، هـم روشنفکران مسئولند ، هم تحصیل کرده ها مسئولند ، هم همهی کسانی که منبـری دارند ، تریبونی دارند مسئولند که روشنگری کنند و حقایق دنیای اسلام را برای مردمی که نمیدانند بیان کنند ؛ این روشنگری جـهـاد است .
#برش #کتاب حضرت آیت الله #خامنه_ای
@khodnews
به محمد حسودی ام می شد ، به حاج حبیب حسودی ام می شد ، به پسر و شوهر خودم ؛ به تمام مردهایی که میتوانستند بروند جبهه . حسرت ، آشناترین حس آن روزهای من بود . خبر منطقه رفتن هر مردی را که می شنیدم ، در صحن حرم که رزمنده ها را می دیدم ، از تلویزیون ، اتوبوسهای پر از جوان مشتاق و خنده رو را که می دیدم ، آه می کشیدم . چشم هایم پر می شد و از ته دلم غصه می خوردم که نمی توانم همه چیز را رها کنم و بروم توی منطقه یک کاری دست بگیرم تا دلم آرام شود که من هم برای خدا و برای دفاع از اسلام ، قدم برداشته ام .
#برش_کتاب #تنها_گریه_کن
روایتی جهادی و زیبا از زندگی یک شیرزن ایرانی
#برش #کتاب #مطالعه
@khodnews
نام کتاب: #تنها_گریه_کن
سر اسم گذاری بچه ، دعوا بود . هرکسی یک چیز می گفت ؛ آخرش توافق کردیم بگذاریم سمانه . حتی چند روزی هم سمانه صدایش زدیم . حاجی که با شناسنامه آمد ، بچه ها جا خوردند . هی می گفتند « بابا اشتباه شده . بابا اشتباه نوشتن . » حاجی خیلی ساده نگاهشان کرد و گفت : « چرا ؟ مگه چی شده ؟ » هاج وواج نگاهشان می کردم و منتظر بودم ببینم آخرش چه می شود . صفحه اول شناسنامه را گرفتند جلوی حاجی و گفتند : « اینجا نوشته زینب معماریان . » حاجی با شیطنت لبخند زد و گفت : « آهان ! اسم بچه رو پرسیدن ، من به زبونم اومد زینب . خب بابا زینب که خیلی بهتره . » بچه ها حرص می خوردند . من از غرغر کردنشان خنده ام گرفته بود . برای اینکه آتششان تندتر نشود ، خنده ام را خوردم . پشت حرف حاجی را گرفتم و گفتم : « معلومه که زینب قشنگ تره . »
#برش #کتاب #برش_کتاب #مطالعه
@khodnews
تازه زیر نور لامپ دیدم چه به روزش آمده . زدم پشت دستم و گفتم : « محمد ! چرا این شکلی شدی ؟ » خندید ؛ کم جان و بی رمق .
محاصره شدیم ؛ نه راه پس داشتیم ، نه پیش . مانده بودیم وسط نمکزار . از یک طرف بدن شهدا مانده بود روی زمین ، از یک طرف ناله زخمیها بلند بود . به هم قول دادیم دوام بیاوریم . فکر میکردیم یکی دو روزی بیشتر طول نمی کشد ، ولی کشید . نه غذایی برای خوردن داشتیم ، نه آب . خستگی عملیات ، گرسنگی ، تشنگی ، هراس ، بی خبری ، عاقبتی که معلوم نبود کارمان به کجا کشد ، همه دست به دست هم داده بودند تا یک دقیقه ، به اندازه یک ساعت کش بیاید . هم جسممان تحلیل می رفت ، هم روحیهمان . خصوصا وقتی ناله زخمیها یکی یکی تمام میشد و آمار شهدا بالا می رفت . آفتاب می تابید روی تنمان ، بی اینکه سرپناهی داشته باشیم . سرمای شب مچاله مان می کرد ، بی اینکه بتوانیم چاره ای کنیم . فقط توکل و تحمل کردیم و دوام آوردیم . سوی چشم هایمان ضعیف شد . بدنمان از رمق افتاد بعد از پنج روز ، بچهها محاصره را شکستند . از سیصد نفر ، مانده بودیم هفتاد نفر ؛ از هفتاد نفر ، یکی اش من . و خدا محمد را برای سومین بار به من بخشید.
#برش #کتاب #برش_کتاب #تنها_گریه_کن #مطالعه
@khodnews
در همین زمینه (وابستگی سیاسی پهلوی به غرب) ، ملکه پهلوی گفته است : گاهـی بـه محمدرضا می گفتم : « چرا با علم به اینکه می دانی این پدرسوختهها نوکر اجنبی هستند ، آنها را اخراج نمی کنی ؟ » محمدرضا می گفت : « چه فایده ای بـر اخـراج آنها مترتب است ؟ این ها را اخراج کنـم ، ده ها نفر دیگر را اطرافـم قـرار می دهند . بگذارید اینهـا باشـنـد تـا خیـال دولت های خارجی از حسـن انجام امـور در ایران راحت باشـد ! » او در ادامه ، باتوجه به اینکه محمدرضـا هـم از ایـن موضـوع آگاه بود ، چنین نوشته است : محمدرضا خصوصـی بـه مـن می گفت : « همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشـد ، همه شان با آمریکایی ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر می آیند و از مـن اجـازه می خواهند ؛ درحالی که قبـل از کسب اجازه ، اطلاعات موردنیاز را به آمریکا و انگلیس رد و کرده انـد . »
#صعود_چهل_ساله
#برش_کتاب #مطالعه #جهاد_تبیین #کتابخوانی #برش
#کتاب
@khodnews
توی خانه ای در خیابان مینا می نشستیم که حیاط بزرگی ـ حدود سیصد متر ـ داشت . اتاقهای دور حیاط در دو ضلع کنار هم قرار داشت . یک سمت ، اتاقهای صاحبخانه بود و تک اتاقی که ما اجاره کرده بودیم و در ادامه اتاقهای دیگری که سه خانواده در آنها زندگی می کردند . همه اهل منزل هم بچه دار و عیالوار بودند . تابستانها هر خانواده جلوی در اتاقش فرشی پهن می کرد و شام را آنجا می خوردند . جالب آنجا بود که از غذاهایشان به هم تعارف می کردند و بشقابی به خانواده دیگر می دادند . به شکلی که هر غذایی در هر اتاقی پخته می شد ، همه ساکنان خانه از آن می خوردند . خیلی با صفا و صمیمیت کنار هم زندگی می کردیم . هر شب ، بعد از شام ، صاحبخانه تلویزیونش را می آورد و وسط می گذاشت . همه دور تا دور می نشستند و نگاه می کردند .
#دا #برش_کتاب #برش #کتاب #خرمشهر #مطالعه
@khodnews
❤️ معامله محبوب با محبوب ❤️
🔆از امام صادق علیه السّلام روایت شده که درباره این آیه (آیه روزه): «ای کسانی که ایمان آورده اید روزه بر شما نوشته شده است» فرمودند:
🔅«لذت خطاب (خداوند به مؤمنین) سختی عمل را از بین برده است.»
✅ ...هنگامی که بنده پروردگار را شناخت، او را دوست می دارد، و هنگامی که او خدا را دوست داشت، خدا نیز او را دوست می دارد، و بدین ترتیب تمام معاملات او با خدا «معامله محبوب با محبوب» می گردد. ❣
و آیا محبوبی را می شناسی که خدمت به محبوب برای او سخت باشد⁉️
...و به این ترتیب انجام چیزهای مورد علاقه خدا از محبوبترین چیزها و خواسته های او می شود. 😍
(برشی از کتاب المراقبات)
ان شاءالله از روزه گیران رجب باشیم.
#رجب #ماه_رجب #روزه
#برش #برش_کتاب
@mjavadmoazzen
مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد جواد أنصارى همدانى قدَّس الله تربتَه كه چون از ايشان سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان ميرسد؟!
فرمودند: در وقتىكه حضور و غيبتش براى انسان تفاوت نداشته باشد.
#برش از کتاب روح مجرد
تألیف مرحوم علامه طهرانی
#امام_زمان