eitaa logo
مجهولات
200 دنبال‌کننده
2هزار عکس
517 ویدیو
18 فایل
- باشد که غم خجل شود از صبرِ قلبِ ما . 😂✌️ محل انتشار واگویه‌های شخصی و اندکی روزمرگی! تخلصاً تأویل هستم سناً +18 از قدیمی‌های ایتا! @ha_jafarii ناشناس. https://daigo.ir/secret/192696131 محل save ناشناسا: @mjholat_gap *فقط بحثای طولانی و جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاید این دعا رو برایِ دلِ خونِ مردمِ غزه روونه کنیم ❤️‍🩹 لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ إلَهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ وَ لاَ نَعْبُدُ إلاَّ إِيَّاهُ معبودي جز خدا نيست، معبودي يگانه و ما تسليم او هستيم، معبودي غير از خدا نيست و جز او را نمي پرستيم مُخْلِصِينَ لَهُ اَلدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّ آبَائِنَا الأَْوَّلِينَ درحالي كه طاعت خود را براي او خالص مي نماييم هرچند براي مشركان ناخوش آيند باشد. معبودي جز خدا پروردگار ما و پروردگار پدران نخستين ما نيست لاَ إلَهَ إلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ معبودي غير از خدا نيست يگانه و يگانه و يگانه است، به وعده اش وفا كرد، بنده اش را ياري داد سپاهش را قدرت و عزت بخشيد وَ هَزَمَ الأَْحْزَابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ يُمِيتُ وَ يُحْيِي و به تنهايي لشكريان (كفر و شرك) را درهم شكست. پس فرمانروايي و ستايش تنها او را سزاست. زنده مي كند و مي ميراند و مي ميراند و زنده مي كند وَ هُوَ حَيٌّ لاَ يَمُوتُ بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌو اوست زنده اي كه نمي ميرد، خير و نيكي تنها به دست اوست و او بر هر چيز تواناست
۱۴ آذر ۱۴۰۲
مجهولات
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری دیگر گریه امانش نداد. صدایش گرفته و های هایش بلندتر شده بود...
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری دختر ها وقتی رسیدند پایین، هنوز غیاثی روی منبر بود. - امام اومدن و بعد از تاسیس بسیج، با یه جمله سه کلمه ای یه دریا مطلب رو درباره بسیج، ساختارش، روحیه بسیجی و افراد بسیجی بیان فرمودن. تعریف شون این بود از همون بدو شکل گیری بسیج، "بسیج لشکر مخلص خداست!" یه تعریف دو سه کلمه ای که دریایی مطلب در ذیلش نهفته. این تعریف سه تا قید داره. اولین قیدش بسیج رو امام راحل می‌فرماین لشکر هست! یعنی یک یگان بسیار بزرگ از رزمندگان در عرصه های مختلف با تسلیهات و تجهیزات لازم برای اجرای عملیات ها. یعنی کمیت در این‌جا مورد توجه هست. یعنی باید درکشور هشتاد میلیونی همه از هر قشری، با هرتخصصی بسیجی باشن! این تلاش ماست، و همون نیتی که امام راحل از تشکیل بسیج داشتن. ثانیا مخلص هست! لشکر "مخلص" خداست. وقتی میگیم کسی مخلص هست، یعنی دارای عالی ترین درجات فضائل انسانیه. یعنی هر جا فرهنگ بسیجی اومد، بسیجیان باید از نظر فضائل انسانی در عالی ترین درجه باشن! باید بسنجن بسیجیان خودشون رو، امتیاز بدن. و اصلاح کنن. سومین قید در تعریف امام این است: لشکر مخلص "خداست!". این قید معنا بخش وح هویت ساز دو قید قبله. یعنی این لشکر، لشکر خدائیه. این اخلاص برای خداست! این لشکر مخلص با شرف انتصاب به خدا ارزش پیدا می‌کنه.  یعنی این لشکر مخلص سمت و سو و جهت حرکتش، تحقق عینیت اهدافش، ارزش ها و آرمان ها، همه و همه در راستای اراده الهی است. اگر این چنین مجموعه ارزشمندی در هر جا شکل بگیره، این روحیه به هر جمعی ضمیمه بشه معجزه می‌کنه!  کما این که ما در طول تاریخ انقلاب مون این معجزه رو دیدیم. نه که به کشور ما منحصر بشه، این فرهنگ از کشور ما فراتر رفته و هر جا که وارد شده معجزه آفریده. فتح و پیروزی به همراه داشته! در عرصه جنگ تحمیلی، در عرصه سازندگی، در بسیاری از عرصه ها اگر حضور این قشر با این روحیه و فرهنگ نبود، ما فلج شده بودیم!  همه جا بسیج پای کار اومد، شهدای متعددی هم داد و حالا شاهد این نتایج هستیم. نازی به زینب که داشت با جدیت خاصی بحث را دنبال می‌کرد سلقمه‌ای زد و با خنده گفت: - پس با این حساب من و این اکیپ وا رفته‌ام که هیچ رقمه بسیجی نیستیم! زینب با لبخندی صورتش را سمت او برگرداند. لب‌هایش را به هم فشرد و سرش را با حسرت تکانی داد... به آسمان زیبای شب چشم دوخت و گفت: - ما ام هیچ‌کدوم بسیجی واقعی نیستیم نازی جون... وگرنه یه آقا هزار و چند صد سال منتظر سیصد و سیزده نفر "لشکر مخلص خدا" نمی‌موند! چند ثانیه طول کشید تا دقیقا منظور زینب را بفهمد. سیصد و سیزده کدی بود که هر کس را به او می‌رساند. حالا دیر یا زو‌‌دش، بستگی به آمادگی دل و جانت دارد. یک تای ابرویش را بالا انداخت و دست به سینه شد. غیاثی "والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته" را که گفت ساجدی داد زد: - تکبیر! اول فقط خودش شروع کرد. به الله اکبر دوم که رسید، با ورود چند نفر دیگر بقیه پسر ها هم با خنده شعار دادند. غیاثی سرش را پایین انداخت و تکانی به آن داد. لب گزید تا خنده‌اش پنهان بماند اما می‌شد از حرکت لب‌هایش استغفراللہ را بخوانی. همگی جمله آخر را محکم‌تر و با چاشنی خنده گفتند: - مرگ بر انگلیس! غیاثی سرش را بالا آورد. برخاست و یک دستش را روی سینه گذاشت و کف دست دیگر را بالا برد. بلافاصله از همان بالای تخته سنگ گفت: - آ شیخ علی‌رضا مستفیض‌مون نمی‌فرمایید؟ @mjholat
۱۵ آذر ۱۴۰۲
همه یه‌جوری از دانشگاه و خوابگاه حرف می‌زنن که حس می‌کنم قراره حس "تنهاترین آدم دنیا" بودن‌و اون‌جا تجربه کنم.
۱۵ آذر ۱۴۰۲
۱۵ آذر ۱۴۰۲
منی که می‌دونم دانشگاه امام باقر(ع) دانشجوی دختر نمی‌گیره و هرسری موقع ثبت‌نام کنکور تیک‌ علاقمندی‌شو می‌زنم:
۱۵ آذر ۱۴۰۲
گفت: کم کم بعدِ او، حالِ تو بهتر می‌شود گفتمش: دیدی مگر ماهی به ساحل خو کند؟
۱۵ آذر ۱۴۰۲
ولی اونایی که فامیل‌شون غلامی‌ـه، در سطح بسیار خا‌‌ص‌تری از معرفت قرار دارن.. همیشه می‌تونی روشون حساب کنی. هرجا بقیه پشت‌تو خالی کردن، غلامی‌ها مثل فرشتهٔ نجات می‌مونن. تو هر رابطهٔ دوستی و کاری یه خانم/آقای غلامی داشته باشید. شاید اول قدرشو ندونید، ولی بعد جوری براتون عزیز میشن که تا همیشه از شنیدن فامیلش لبخند رو لباتون میاد! غلامی‌های عزیز؛ ممنونم که هستید. دنیای بی‌وفای ما به افرادی مثل شما تا همیشه نیاز داره🙂😂❤️
۱۶ آذر ۱۴۰۲
۱۶ آذر ۱۴۰۲
مجهولات
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری دختر ها وقتی رسیدند پایین، هنوز غیاثی روی منبر بود. - امام اوم
• اکیپ کتانی قرمز‌ها ❤️👟 ✍🏻:ح.جعفری غیاثی سرش را بالا آورد. برخاست و یک دستش را روی سینه گذاشت و دست دیگر را بالا برد و برای‌شان تکان داد. بلافاصله از همان بالای تخته سنگ گفت: - آ شیخ علی‌رضا مستفیض‌مون نمی‌فرمایید؟ پیرو حرفش جوانی لاغر اندام با لباس یقه طلبگی و ریشی که همه جای صورتش یکسان در نیامده بود برخاست. دستش را به نشانه ادب روی سینه گذاشت و سمت تخته سنگ رفت. وقتی که نشست، ابتدا سرش را پایین انداخت و کمی با دکمه‌های لباسش بازی کرد. بعد به دور و بر نگاهی کرد و عینک مستطیلی بی قاب و حاشیه‌اش را با انگشت وسط، بالا داد. آرام گفت: - می‌دونید برای این‌جا چی خوبه؟ روضه خرابه... روضه غریبی و آوارگی عمه‌مون زینب(س)... امشب سید گفت کرامت زن ایجاب نمی‌کنه که توی خرابه‌ها باشه، ولی بمیرم برای دل دختر علی... مونس علی... ناموس علی... این تفسیرش باعث شد هنوز شروع نکرده، اشک از چشم خیلی‌ها جاری و صدای ناله‌شان بلند شود... چشمان نازی هم تاب نیاوردند و آسمان شبش، به یک‌باره بارانی شد! پای این روضه انگار تکه سنگ ها هم گریه می‌کردند. و حتی ذره ذره خاک... بیهوده نبود که گفتند: "کل عرض کربلاء..." صبح بعد از نماز، تا کمی هوا روشن شد راه افتادند. غیاثی، ساجدی را همراه‌شان کرده بود. یک‌جوری خرابه‌های شهر را رد کردند و بالاخره به منطقه مسطح رسیدند. چادر ها از آن‌جا دیده می‌شد. ساجدی که چشمانش به‌خاطر نور آفتاب جمع شده بو‌د، دستش را حائل پیشانی‌اش کرد و گفت: - تا این‌جا حله خواهرا؟ من برم دیگه؟ چهار تایی تشکر کردند و راه افتادند. ساجدی انگار ناگهان چیزی را یادش آمده باشد، صدا زد: - خانما..! همگی برگشتند. کاغذی از جیبش در آورد و بالای سر تکانش داد. - یه امانتی داشتم. چون اون طرفا امن‌تره اگه میشه تا آخر اردو دست‌تون بمونه... نازی به سمتش قدم تند کرد. کاغذ چهار تا شده سفید را از دستش گرفت و با لبخندی کوچک گفت: - فقط همین؟ ساجدی لحظه آخر جوری به کاغذ نگاه کرد انگار قرار است دلش برای تک تک کلماتی که با خودکار آبی روی سفیدی جا خوش کرده بودند، تنگ شود! ناخودآگاه لبخند شیرینی روی لبش آمد و زمزمه کرد: - بله همین. بلافاصله یاعلی گفت و از آن‌ها دور شد. نازی با لبخندی به کاغذ در دستش نگاه کرد. هر چه که بود، معلوم بود برایش خیلی عزیز است. لب‌هایش را روی هم فشرد و کاغذ را در زیپ اصلی کیف کمری‌اش گذاشت. از همان‌جا قدم تند کرد و خودش را به بچه ها رساند. با زحمت مسئول اصلی را پیدا کردند. او هم یک محدوده را به آن‌ها معرفی کرد و گفت پنج نفر نیروی امدادی باشند، یک نفر در چادر وسایلی که می‌خواهند سریع به دست‌شان برساند، اقلام را یادداشت و مدیریت کند و خلاصه مدیریت اوضاع را به دست داشته باشد. از چادر مدیریت که بیرون رفتند تا به محدوده مورد نظرشان برسند، نیروهای امدادی را می‌دیدند که چطور تند تند چادر ها را نصب، آب و غذا را بین مردم منتقل، کودکان را مدیریت و با خانواده هایی که عزیز، یا مال‌شان را از دست داده بودند هم‌دردی می‌کردند. مژده ناگهان با دو دست روی ران پایش کوبید و کلافه گفت: - وای خدا نه! من هیچ رقمه نمی‌تونم این‌طور بدوئم! @mjholat
۱۶ آذر ۱۴۰۲
۱۶ آذر ۱۴۰۲
میخوام چندتا از کانالایی که دنبال می‌کنم و بهم وایب متفاوتی میدن و به نظرم ارزش حمایت شدن دارن رو از زبون خودم روزی یکی بهتون معرفی کنم. لطفا پایه باشید. هرچند شاید اکثرشون از وجود این‌جا بی‌اطلاع باشن و بعضا کانالشون از این‌جا بزرگ‌ترم هست! با این هشتک دنبالش کنید:
۱۶ آذر ۱۴۰۲
۱۶ آذر ۱۴۰۲