May 11
مجهولات
https://eitaa.com/himayejan/19760 اولین باری تو عمرم که رمان خوندم، یادمه ۱۰ سالم بود و تو دو و نیم
بچهها پیداش کردم 🥲🥲🥲
من فقط جلد یکشو خونده بودم
بهرحال کار همیشه شدن و رسیدن و روال بودن نیست.
خلاصه بگم تیمی که ۱۵،۱۶ تا دعوتی داشت، با ۱۲،۱۳ نفر کارشو شروع کرد، و الان رسما با ۳،۴ نفر داره کار انجام میده!
اینهمه ریزش ظرف کمتر از یکماه طبیعتا کمی دل آدم رو خالی میکنه.
روز اول تو صوتم به بچهها گفتم شاید شما در ماه یکی دو تا پروژه داشته باشید و خیالم راحته در عین لطفی که میکنید، فشار چندانی روتون نیست؛ اما الان اونایی که موندن، بین تموم دغدغههای دم عید و درس و غیره و غیره، دارن مرد و مردونه نفری رو ۴،۵تا پروژه وقت میزارن و منم تنها کاری که میتونم بکنم اینه که سعی کنم هر چیزی ازشون خواستم، قبلش خودم انجام داده باشم:)💘
اولا که این متن گلایه از هیچکس نیست. از هیچکس توقعی نبوده و سراسر لطفه و این هم صرفا ورقی از این روایته که خالی از لطف نیست در کنار تمام شیرینیها بیانش؛
دو، به بهانه این روایت، یکبار دیگه خیلی خیلی خیلی تشکر میکنم از هنرمندایی که این روزا پای کار مأمول اینطور وایسادن و باعث دلگرمی من شدن🥲🫂
من بازم کمالگراییم رو بوسیدم و گذاشتم کنار و تو این شرایط کمبود نیرو، قید بعضی از پروژهها رو زدم. حالا اینا هنوز ماه اول و قدمای اوله و مطمئنم هنوز کلی چالش بزرگتر دیگه برام مونده!
که امیدوارم از همهشون سربلند بیرون بیایم؛
ما، یعنی تیم مأمول:)♥️
#روایت_مأمول