eitaa logo
مجهولات
191 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
481 ویدیو
17 فایل
- باشد که غم خجل شود از صبرِ قلبِ ما . 😂✌️ محل انتشار واگویه‌های شخصی و اندکی روزمرگی! تخلصاً تأویل هستم سناً +18 از قدیمی‌های ایتا! @ha_jafarii ناشناس. https://daigo.ir/secret/192696131 محل save ناشناسا: @mjholat_gap *فقط بحثای طولانی و جذاب
مشاهده در ایتا
دانلود
Ali Abdolmaleki - Be Darak.mp3
7.41M
مود من اگه یکی عاشقم بشه😌😂 دارای نوبل بهترین موسیقی قرن
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸 ❤️ 🍀 عصبی روی دسته مبل کوبیدم. اخمی کردم و محکم گفتم: - بله! افشین تو نمی فهمی‌‌‌‌، ولی بابام اصلا محاله این‌جور چیزی رو قبول کنه! اون اصلا به ازدواج من فکر نمی‌کنه، حتی با همون داریوش؛ چه برسه که با تو... حرفم را برید. - آزاده جان عزیزم، حالا خرد خرد بهش میگیم. جوری که تو راه بیاد! نمیخواد حرص این چیزا رو بخوری... عصبی گفتم: - ولی من دیگه طاقت این موش و گربه بازیا رو ندارم، خسته شدم. این حق منه که انتخاب کنم میخوام با کی باشم و این ترس داره حق منو ازم میگیره! داره ترس از این تنهایی روانیم میکنه میفهمی؟؟ هر دو سرمان را به دستمان تکیه دادیم. تنها بودیم، هر کدام یک طرف تنها بودیم و میخواستیم با هم ما شویم. ولی کلی مانع وجود داشت به تنهایی نمیشد از آن عبور کرد. بغض کرده رو به افشین گفتم: - نکنه نشه؟ نکنه یه جایی ببریم و بفهمیم که مجبوریم از هم دل بکنیم؟ عصبی داد زد: - نه! بهت زده قدمی عقب رفتم. سری به نشانه تاسف تکان داد. مستاصل گفت: - من تو این راه از همه چیزم گذشتم. همه پلا رو پشت سر خودم خراب کردم و الان فقط یه راه برام مونده که ختم به تو میشه. تو سرنوشتم فقط تویی، فقط تو آزاده! میفهمی؟ سری به نشانه تایید تکان دادم... من اما هنوز کلی راه برای انتخاب داشتم! ولی انگار تنها بر سر آن راه چراغ بود که مرا به افشین میرساند، الباقی همه تیره و تار بود. سکوت تلخ فضای خانه را ناگهان صدای گشوده شدن در شکست. نگاه من و افشین، هر دو در چشمان متعجب پدر قفل شد! بهتی که در عمق نگاهش بود، در یک ثانیه جای خود را به خشم مطلق داد! فریادش بر سرمان آوار شد. - تو اینجا چه غلطی میکنی پسره عوضی؟ گویی خفه شده بودم. فقط نگاهی بین بابا و افشین رد و بدل می‌کردم. نفسم تنگ شده بود و اشک چشمانم را تار کرده بود... بابا نزدیک تر آمد و یقه افشین را سفت گرفت: - پسره ی بی ناموس با دختر من تنها تو این خونه چکار میکنی؟ هر دو حالا لال‌مونی گرفته بودیم. نگاهش از صورت زرد افشین روی گلدان لیلی و مجنون سر خورد. یقه‌اش را بها کرد. دسته گل را با شدت از درونش بیرون کشید. گلدان گران قیمت روی میز دمر شد. بعد از چند بار غلطیدن دور خودش، روی زمین افتاد و با صدای وحشتناکی هزار تکه شد! دسته گل را بالا گرفت. - این چیه ها؟ چه غلطی می‌کردید؟ محکم روی میز کوبید. - چی بین شماهاست؟ بابا تابحال هیچ وقت این‌قدر وحشتناک نشده بود! فکم می‌لرزید! وایِ من! این دیگر چه اتفاقی بود؟ چرا این‌طور شد؟ با گریه فراوان زبان گشودم. کلنت وار گفتم: - ه..هی..هیچی... تا پیشانی سرخ شده بود. نگاهم جز او جای دیگری را نمی‌دید. با پشت دست محکم روی کف دست دیگرش کوبید! زجه وار داد زد: - چه غلطی می‌کردید شما؟ صدای گریه‌ام اوج گرفت. شانه‌هایم می‌لرزید. داد زدم: - هیچی بابا! به جون مامان هیچی! هیچی.. هیچی.. هیچی... یک دستش را محکم روی دهانم گذاشت. انگشت دست دیگرش را روی لب‌هایش گذاشت و لب زد: - هیسسس! تو فقط ساکت باش! با چشمان گرد شده نگاهش میکردم. هر بار هق هقم در حصار دستانش خفه می‌شد. رو به افشین داد زد: - از خونه من گمشو بیرون! دیگه ام هیچ وقت پات‌و اینجا نذار. فهمیدی؟ تاره نگاهم به افشین افتاد. او هم ترسیده و در بهت بود! ولی ناگهان داد زد: - من بدون آزاده هیچ جا نمیرم. بابا پوزخندی زد. - آزاده هیچ جا نمیاد. 🍁به قلم ح.جعفری♡ 💜پرش به پارت اول: [ https://eitaa.com/mjholat/1398 ] 🚫هرگونه کپی از رمان ممنوع میباشد. 💠@mjholat 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ساعت جر دادن خودمون
مجهولات
#یزد
فردا سالگرد بابابزرگمه :)... یه فاتحه برای تمام اموات بخونید🌱
مذهبی های جان ... مثل مگس رو زشتیای عصرجدید و هر برنامه پرمخاطب دیگه ای نشینیم . خب ؟
مجهولات
#یزد
بابابزرگم بعضی وقتا که تو خطبه هاش شوخی میکرد و مردم میخندیدن، می گفت به قول نوه‌ام "خنده داشت؟" بعد اون محاله کسی بگه "خنده داشت" و یادش نیافتم:)
- من تو رو دوست دارم و به همه هم این رو گفتم . به همه این رو گفتم که دوستت دارم و اینکه احتمالا تو ام پشت این نقاب سکوتت علاقت با من رو پنهان کردی ! من میدونم تو برخلاف من از بودن تو جمعای جدید و جواب دادن به سوالای تکراری متنفری ، ولی بزار بهت بگم از روزی که دور من و خط بکشی باید هر جا که میشینی به این سوال پاسخ بدی : - آیا با اونی که دوستش داری شروع کردی ؟ و اون منم ! و هر بار باید بگی نه و توضیحش بدی که ازش بیزاری ! پس یا من و انتخاب میکنی یا انتخاب میکنی که دیگه هیچ جا نباشی ! یه گوشه گیر ، یه معتاد ، شاید یه نخاله که دیگه هیچ‌کس بهش فکرم نمی‌کنه ! آره دوست من جرم تو اینه که من بی پروا دوستت دارم . خودم از این حس متنفرم و نمیدونم چی شد که تو وجودم ریشه کرد اما حالا باید هر دو باهاش کنار بیایم .
- هدیه خوب😍✨
مجهولات
بچه فامیل اومده بهم میگه "پیشی" نمیدونم کجای این جلال و ابهت و جبروت پیشی دیده😐 پیشی خودتی فینگیل
امروز مجددا افزود : - پیشی! لُپتو بخورم ؟ 😐 خوشحالم که دارم برمی‌گردم . حقیقتا اقدام بعدیش قابل پیش‌بینی نیست !
بله همین ایشون میگن پیشی به بنده☺️😂
دوستان روز جمهوری اسلامیه😍