فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای لعنتی تو با این سطح از کثیف بودن چطور تونستی امیرعلیای به این تمیزی باشی؟
واقعا بازیگری.. واقعا!
مجهولات
- https://eitaa.com/mjholat/9455 فکر کنم بالاخره معما حل شد .. اینم کلیدش 🙂😂❤️: https://eitaa.com/mj
- https://eitaa.com/mjholat/9457
عجب .. جدی جدی؟🙂😂💔
راستش منم نشد بیام ..
حقیقتا هر دفعه اقدام کردم با شکست مواجه شد و از یه جایی به بعدم که دیگه شما نبودین و نشد 😔😂
تازه بماند یه مدتم اشتباها فکر میکردم یکی دیگه ای و این صحبتا ..
اگه اشتباه نکنم ۲۹ اسفند بود که دیل زدمش
و نه متأسفانه . راهیان نبودم
ریاضی رفتم من 🙂😂
#ناشناس
+ عه😂💔 حیف شد..
خیره انشاءالله 🥲
به سلامتی✨
مجهولات
...
ولی بزرگترین کمکی که کردن همین فیلم گرفتن بوده..
دختر یکی از همسایههای ما تو کرج؛
همسرش میره تذکر میده
میان میزننش با زنجیر و مشت و وقتی با قمه تهدید میکنن
دختره میره جلوشونو بگیره
و شروع میکنن با زنجیر به سر و صورت دختره زدن
صورت جفتشون چندتا عمل شده بود
شکستگی تو دست و پا هم داشتن هر کدوم
و هیچکسم نیومد کمکشون و..
نهایتا ام ضارب ها رو بعد از یک هفته آزاد کردن و
حتی تقصیرو گردن این بندگان خدا انداختن
چون هیچ سندی از مظلومیتشون نبود!
فقط اشکای مادرش :)))
همین فیلمبرداری خیلی تاثیرگزاره
و تاکید میکنم جریان اغتشاشات
خیلی همه رو بیدار و حساستر کرد.
وگرنه این راحت از کنار این مسائل گذشتنا باز تکرار میشد
مثل تفاوت شهید الداغی و شهید خلیلی..
و...
مجهولات
آره خلاصه الان سیندرلای قصهتون دو ماهه منتظره سایز ۳۷،۳۶ کتونی موردنظرش بیاد 😐🤦🏻
اون کتونی موردنظرم هنوزم سایز من نبود
و قسمت بود مشابهش رو از همدان بگیرم🥲
♦️نهم مرداد ۱۲۸۸ یکی از عجیب ترین حوادث تاریخ ایران بوقوع پیوست
♻️ پس با هم این حادثه تکان دهنده رو مرور میکنیم تا اگاه شویم و نه عبرت ایندگان
‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری (۹ مرداد ۱۲۸۸)، کیفیت غسل و کفن و دفن ...😭😥‼️
در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد
جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند
به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید!
▪️تحویل جنازه
عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشهای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند.
▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد.
بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم.
سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم.
یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند.
صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچکاری کردیم.
♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم.
🏴 کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشتدیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام میدادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال میافتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان.
🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست.
همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم.
شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبرهای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد
نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است .
📗کتاب سرّ دار به قلم تندرکیا نوه شیخ شهید& نشر صبح ۱۳۸۹/ چاپ سوم - ص ۵۲
مجهولات
اون کتونی موردنظرم هنوزم سایز من نبود و قسمت بود مشابهش رو از همدان بگیرم🥲
رنگ بهترش ۵۰ تومن ارزونتر تو باسلام بود. نفس عمیق بکش دختر. به کتفت! بهرحال تو که قرار نبود هیچوقت خرید اینترنتی بکنی؟ هزینه پستش؟ اصلا سایز پای تو رو داره؟
شما ام وقتی خیلی درباره چیزی فکر میکنید یا اضطرابشو دارید مدام دستشوییتون میگیره یا فقط من اینجوریام؟!
مجهولات
اون کتونی موردنظرم هنوزم سایز من نبود و قسمت بود مشابهش رو از همدان بگیرم🥲
دخترم امیدوارم مثل برادرت قوی باشی!