eitaa logo
ستیز | محمدجواد کربلایی
39 دنبال‌کننده
27 عکس
10 ویدیو
2 فایل
محمدجواد کربلایی: @Mj_K66 صفحۀ اینستاگرام: https://www.instagram.com/mohammadjavad.karbalaei/ این کانال را در بله و تلگرام هم می‌توانید با همین شناسه دنبال کنید: @MjK_Setiz
مشاهده در ایتا
دانلود
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این فرسته، کتاب «سفیر قدس» را معرفی کرده‌ام که برش‌هایی است از خاطرات دیپلمات انقلابی، مرحوم حسین شیخ‌الاسلام. اما علاوه بر این، دربارهٔ شخصیت آقای شیخ‌الاسلام، یادداشتی هم نوشته‌ام که ان‌شاءالله به‌زودی منتشر می‌کنم. @mjk_setiz
تا پیش از نوشتن این چند خط، خبر نداشتم که نسخهٔ جدید این کتاب در راه است. می‌خواستم یادداشت کامل‌تر دقیق‌تری درباره‌اش بنویسم. اما امشب متوجه شدم به‌زودی چاپ می‌شود. حالا دیگر مشتاقانه منتظرم نسخهٔ جدید را ببینم و بخوانم و یادداشت را هم بعد از خواندن نسخهٔ جدید بنویسم ان‌شاءالله. @mjk_setiz
ادامهٔ عکس‌نوشت: «همواره از این آدم‌ها می‌پرسیدم آیا از وجود میلیون‌ها آدم بی‌کار در امریکا خبر دارند یا نه. آنان پرسش مرا نشنیده می‌گرفتند. از آنان می‌پرسیدم آیا می‌دانند که مردم امریکا با همهٔ تجمل‌ها و رفاه ماشین‌ساخته‌شان تا چه حد تهی، بی‌قرار و بدبخت‌اند. طعنه و تمسخر مرا درک نمی‌کردند. یگانه چیزی که می‌خواستند موفقیت بود - پول، قدرت، پیشی گرفتن از دیگران. هیچ‌یک از این‌گونه آدم‌ها دوست نداشت به کشور خود بازگردد؛ و همهٔ آنان، به‌دلایلی، ناچار از بازگشت به کشورشان بودند. می‌گفتند در کشور خودشان زندگی‌ای برایشان وجود ندارد. می‌پرسیدم که زندگی کی آغاز خواهد شد؟ آن‌گاه که همهٔ آن چیزهایی را داشته باشند که امریکا داشت، آلمان داشت یا فرانسه داشت. من چنین می‌فهمیدم که زندگی از چیزها، به‌خصوص، ماشین‌هایی تشکیل می‌شود. زندگی بدون پول ناممکن بود: آدمی می‌بایست جامه، خانهٔ خوب، رادیو، ماشین، راکت تنیس و مانند این‌ها داشته باشد. به آنان می‌گفتم که من هیچ‌کدام از این چیزها را ندارم و بدون آن‌ها خوش‌بخت هستم، می‌گفتم من به امریکا پشت کرده‌ام، دقیقاً به این سبب که هیچ ارزشی برای این چیزها قایل نیستم. به من می‌گفتند که من غریب‌ترین امریکایی‌ای هستم که تا کنون دیده‌اند.» «پیکره ماروسی»، هنری میلر، ترجمهٔ مهبد ایرانی‌طلب، نشر پرسش، ص ۱۰ و ۱۱.
بخشی خواندنی از کتاب «حاج‌آخوند»، اثر سیدعطاءالله مهاجرانی، چاپ‌شده توسط انتشارات امید ایرانیان، صفحهٔ ۵۴ تا صفحهٔ ۵۵.
بریده‌ای از روایت کوتاه و خواندنی رضا امیرخانی از دیدار با سیدحسن نصرالله؛ با عنوان «پنجره‌ها». برگرفته از کتاب «سرلوحه‌ها»ی امیرخانی، چاپ انتشارات سپیده‌باوران، صفحهٔ ۸۵.