يكى از اشتباهات والدين اينست كه در مراحل رشد كودك نوپا دخالت ميكنند.
مثلا مكيدن انگشت، پرت كردن وسايل، كثيف كارى هنگام خوردن، دست زدن به وسايل منزل و جيغ زدن كارى طبيعى براى كودكان زير دوسال است، كه با درايت والدين تبديل به مرحله ايى گذرا خواهد شد.
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
لحظاتی در سکوت گذشت و او باز پرسید: «الهه! هیچوقت نشده که سر مسائل مذهبی با هم جر و بحث کنید یا با هم حرف بزنید؟» و این همان سؤالی بود که تهِ دلم را خالی کرد. این همان تَرک ظریفی بود که از ابتدا بر شیشه پیوندمان نشسته و من میخواستم با بحث و استدلال منطقی آن را بپوشانم و مجید که انگار اصلاً وجود چنین شکافی را در صفحه صیقل خورده احساسش حس نمیکرد، هر بار با لشگر نامرئی عشق و محبت شکستم میداد که سکوتم طولانی شد و عبدالله را به شک انداخت: «پس یه وقتایی بحث میکنید!» از هوشمندیاش لبخندی زدم و با تکان سر حرفش را تأیید کردم که پرسید: «تو شروع میکنی یا مجید؟»
✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️✴️
نگاهش کردم و با دلخوری پرسیدم: «داری بازجویی میکنی؟» لبخندی مهربان بر صورتش نشست و گفت: «نه الهه جان! اینو پرسیدم بخاطر اینکه احتمال میدم تو شروع میکنی!» و در برابر نگاه متعجبم ادامه داد: «تو قبل از اینکه با مجید عقد کنی به من گفتی که دعا میکنی تا اونم مثل خودت سُنی بشه! من همون روز فهمیدم که این آرزو فقط در حد دعا نمیمونه و بلاخره خودتم یه کاری میکنی!» نگاهم را به مقابل دوختم و با لحنی جدی گفتم: «من فقط چند بار درمورد عقایدش ازش سؤال کردم، همین!» و عبدالله پرسید: «خُب اون چی میگه؟»
#قسمت_صدـو_نودـوـسه
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
#رمان
جان شیعه
#فصل_دوم
نفس بلندی کشیدم و پاسخ دادم: «اون میخواد زندگی کنه! دوست نداره بخاطر این حرفا با هم بحث کنیم. نمیخواد سرِ این مسائل ناراحتی پیش بیاد. منم حاضر نیستم از دستم ناراحت شه، ولی دلم میخواد کمکش کنم...» سپس نگاه معصومم را به نیم رخ صورتش دوختم و با لحنی ملتمسانه ادامه دادم :«عبدالله! من دوست دارم که اون به خدا نزدیکتر شه! میخوام کمکش کنم! باهاش بحث میکنم، دلیل میارم، ولی اون اصلاً وارد بحث نمیشه. اون فقط میخواد زندگیمون آروم باشه! عبدالله! کمکم کن! من باید چی کار کنم؟» از این همه اصرارم کلافه شد و با ناراحتی اعتراض کرد: «الهه جان! اون روزی که مجید رو قبول کردی، با همین شرایط قبول کردی! قرار نبود که انقدر خودتو عذاب بدی تا عقایدش رو عوض کنی!»
#قسمت_صدـو_نودـوـچهار
ادامه دارد ...
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر
💔مراسم عزاداری در منزل سردار(بیت الزهرا در کرمان) ک شهید گمنام هم دراینجا ب خاک سپردند ب خواسته سردار..😭.دعاگوی همگی بودم.البته اگر لایق باشم🙏
❤️سجاده سردار رو هم در تصویر میبینید❤️
#حاج_قاسم
#hero
🌹ارسالی از طرف همکاران کانال
🆔 @mjkh_ir
#موج_خروشان برای رشد تفکر