هدایت شده از مشعر قزوین
روضه.mp3
27.66M
گفتم که فراغ را نبینم دیدم...
نوای ملکوتی مرحوم حاج #علی_اکبر_حدادزادگان
هیات حسین جان قزوین
مراسم هفتگی سال ۹۸
@mashareqazvin
در قامت قیام، حسینیم
در فعل و در کلام، حسینیم
با او رسیده ایم به دولت
ما ملت امام حسینیم
او پادشاه کشور دلهاست
در بست، ما غلام-حسینیم
با دشمنان مذاکره، هیهات!
در عهد و در مرام، حسینیم
سرهای ما همیشه بلند است
زیرا که با امام حسینیم
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
#ما_ملت_امام_حسینیم
@mkomeit
هدایت شده از شعر هیأت
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
این عشق، همان است که قیمتشدنی نیست
این عشق، همان است که همقیمت جان است
«موجیم که آسودگی ما عدم ماست»
با عشق تو عمریست که دل در هیجان است
هرکس سخن از عشق تو گفتهست بیاید
روی سخنم با همۀ مدعیان است!
گفتیم: بیایید که خط غرق به خون است
گفتند: بمانید... چنین است و چنان است...
مجنون غمت کیست؟ بهجز عابسِ عاشق
معنای جنون چیست؟ همین رزم عیان است
پای علمت هر قدمی خون شهیدیست
خون شهدا آبروی عصر و زمانهست
هرکس که شهید تو نشد طعمۀ مرگ است
هرکس که فدای تو نشد غرق زیان است
هرکس بزند حرف اماننامه و تسلیم
«هیهات منا الذله» فقط بر لبمان است
بیزار ز نیرنگ فریبندۀ دنیا
گفتیم فقط خیمۀ تو خطّ امان است
جز بیرق سرخ تو نداریم به شانه
«زیر علمت امنترین جای جهان است»
هنگام صلات آمد و قد قامت عشاق
برخیز که هر گوشه پر از عطر اذان است
برخیز برادر که حرم تشنۀ یاریست
برخیز که بر شانۀ ما بار گران است
باید برسد آب به اهل حرم اینبار
برخیز که این العطش تشنهلبان است
هنگام فداکاری انصار حسین است
برخیز! علم دست علمدار حسین است
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/5166
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
صفحه «جامعه ایمانی مشعر» در اینستاگرام به دلیل انتشار محتوای ضداستکباری، توسط مدعیان آزادی بیان مسدود شد.
لطفا صفحه جدید را به نشانی:
🆔 @1542org
در اینستاگرام دنبال کنید و این پست را برای دوستان خود ارسال کنید.
💠جامعه ایمانی مشعر
✅ @www1542org
هدایت شده از شعر هیأت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار بار شنیدیم، ذوالجناح تو آمد
ولی چه می شود اینبار، بیسوار نیاید
📹 شعرخوانی #میلاد_عرفانپور
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#شام_غریبان
#غزل_مثنوی
🔹یک کربلا مصیبت🔹
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
زخمی که غنچه بسته و جانی از آن شکفت
وقتی دهان گشود جهانی از آن شکفت
این شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این تازهتر مباد
آن سوی سوز و ساز، قراری نهفته است
در شعلهزار درد بهاری شکفته است
دردی که خون دل شده درمانمان کند
نوع دگر بسازد و انسانمان کند
این سوز خوب از همهٔ سوزها جداست
سوز طف و گداز شررخیز کربلاست
با سوز کربلایی این داغ ساختیم
صدبار سوختیم و دمادم گداختیم
معراج را سبب نه، که عین مسبب است
کاملترین حقیقت آن سوز زینب است
زینب مگو تمامت صبر خدا بگو
خورشید عصر واقعهٔ کربلا بگو
امشب سواد فاجعهای گشته برملا
از عمق دشتهای مِهآلود کربلا
مرثیهخوان روح من! امشب بیا بخوان
امشب روایت دگر از کربلا بخوان
تاریخ روز واقعه را خون گریستهست
بیش از هزار سال در اندوه زیستهست
در پنجههای بغض گلوگیر، مرده بود
شاعر اگر که سوز دلش را نمیسرود
تا بر غروب شام غریبان اشاره کرد
پیراهن صبوری خود صبر پاره کرد
آرام خفته بود سر از خاک برنداشت
انگار از مصیبت خواهر خبر نداشت
میرفت از آشیانهٔ آتش گرفتهاش
با دستهای کبوتر تنها که پرنداشت
شب، ترسناک بود و سراسیمه میدوید
طفلی که غیر عمّه امید دگر نداشت
طوفان فرو نشست ولیکن میان خاک
یک کهکشان سوخته دیدم که سر نداشت
یک کربلا مصیبت و صد قتلگاه غم
در قلبهای سختتر از سنگ اثر نداشت
دنیا خجل ز دربدریهای زینب است
خورشید هم نهانشده در پردهٔ شب است
دیشب اگر چه ره به سوی قتلگاه برد
از موجخیز غم به برادر پناه برد
امروز هم به سوی چمن ره گزیده است
گلهای باغ سوخته را شب ندیده است
هنگامهٔ ورود به مقتل فرا رسید
نوباوگان فاطمه را سربریده دید
هر یک تنی به رنگ شقایق به برگرفت
از عمق روح صیحه زد، آفاق درگرفت
پرسید بانویی که قد از غم خمیده است
یاران! عزیز گمشدهام را که دیده است؟
خم شد کنار یک تن بیسر، دلش شکست
قرآن ورق ورق شده دید و سپس نشست
بر زخم بیشمار برادر نظاره کرد
هی پلک بست باز نگاه دوباره کرد
باور نمیکنم که حسینم چنین شده
سر در بدن ندارد و نقش زمین شده
در بر گرفت پیکر در خون تپیده را
بوسید جای گونه، گلوی بریده را
یک چند لحظهای نظر از دوست برگرفت
اندوه شعلهور شد و سوز دگر گرفت
«پس بازبان پر گله آن زادهٔ بتول
روکرد بر مدینه که یا اَیها الرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست»
هر لحظه سوزهای فراوان به سینه داشت
سوز مکاشفات حسین و سکینه داشت
شیرازههای صبر و امیدش گسسته دید
خورشید را دمی که به زنجیر بسته دید
بیمار روز واقعه جان بر لبش رسید
نزدیک بود جان بدهد زینبش رسید
یک آن اگر توجهش از یاد رفته بود
از دست عمه حضرت سجاد رفته بود
صد شعله در وجود من از گریه روشن است
این سوختن نشانهٔ آرامش من است
این داغ در اجاق دلم بیشرر مباد
این زخم کهنه کمتر از این شعلهور مباد
📝 #سیدفضلالله_قدسی
🌐 shereheyat.ir/node/1651
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
غافل، که به هرکجا روان بود سرت
بندِ ستم از پای جهان برمیداشت
📝 #عباس_براتی_پور
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #حرکت_کاروان_از_کربلا در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/62
🏴 نشانی مشاهده و دریافت اشعار با موضوع #کاروان_در_کوفه در پایگاه شعر هیأت:
🌐 shereheyat.ir/m/63
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت | نوحه و سرود
واحد؛ با این دل خون.mp3
1.4M
#امام_سجاد علیهالسلام
#واحد
🔹امون از شام🔹
یه عمره که هر روزم عاشوراست
آخه تو دلم ماتمی بر پاست
دیدم روی نیزه سر باباست
امون ای دل
یادم نمیره دیدم غروب کربلا رو
دشمن بیحیا و غارت خیمهها رو
کربلا بود و یه دنیا غم ولی طاقت آوردم
تا که نهضت حسینی رو به شام و کوفه بردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه عمره که بارونیه چشمام
برای غم و داغ اون ایام
یادم نمیره کوچههای شام
امون از شام
شده شبیه مقتل صحیفۀ دل من
دعای آخر این صحيفه قاتل من
هیچ شهیدی کاش تنش بیسر نمونه روی خاکا
بچههاش روی اسارت رو نبینن ای خدایا
شاعر و نغمهپرداز: #محمدرضا_رضایی
🌐 shereheyat.ir/node/2971
✅ @ShereHeyat_Nohe
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#کاروان_اسرا
#ترکیب_بند
🔹با کاروان نیزه🔹
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کردهام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست
داغی چشیدهام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل
نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است
این سرخی غروب که همرنگ آتش است
توفان کربلاست که سرها در او گم است
یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید
اشک است جوهری که گهرها در او گم است
هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند
این است آن شبی که سحرها در او گم است
باران نیزه بود و سر شهسوارها
جز تشنگی نکرد علاج خمارها
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاهتر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزهها تلاوت خورشید، دیدنیست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدینجا، نه کوفیان
من بینیازم از همه، تو بینیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر
با کاروان نیزه شبی را سحر کنید
باران شوید و با همه تن گریه سر کنید
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زآن گونه اشکها که مرا هست با فرات
حالی به داغ تازۀ خود گریه میکنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
از طفل آب، خجلت بسیار میکشم
آن یوسفم که ناز خریدار میکشم
بعد از شما به سایۀ ما تیر میزدند
زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت
آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بیشیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان
محرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی که هبا شد نمازشان
بر عشق، چار مرتبه تکبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید...
ای زلف خون فشان توام لیلة البرات
وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند
پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق
از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
توفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟
خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجوست
تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست
ما بیتو چشم بسته و ماتیم و در ممات
عشقت نشاند، باز به دریای خون، مرا
وقت است تیغت آورد از خود، برون، مرا...
خون میرود هنوز ز چشم تر شما
خرمن زدهست ماه، به گرد سر شما
آن زخمهای شعلهفشان، هفت اخترند
یا زخمهای نعش علی اکبر شما؟
آن کهکشان شعلهور راه شیری است
یا روشنانِ خون علی اصغر شما؟
دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشتر شما
از مکه و مدینه، نشان داشت کربلا
گل داد «نور» و «واقعه» در حنجر شما
با زخم خویش، بوسه به محراب میزدید
زان پیشتر که نیزه شود منبر شما
گاهی به غمزه، یاد ز اصحاب میکنی
بر نیزه، شرح سورۀ احزاب میکنی...
قربان آن نیای که دمندش سحر، مدام
قربان آن میای که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامۀ برون شدن از خویش، چون حسین
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست:
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریهام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضهام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، میرویم
در منزل نخست تو از حال میرویم
📝 #علیرضا_قزوه
🌐 shereheyat.ir/node/3181
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit
هدایت شده از شعر هیأت
#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹جرس شوق🔹
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
کوفه و شام و حلب یکسره تسخیر نگاهش
دارد از نیزه اشارات مکرّر به کجاها
سورۀ کهف گل انداخته این بار و زمین را
میبرد غمزۀ قرآنی دیگر به کجاها
بر سر نیزه تجلّیِ سر کیست؟ خدایا!
پر زد از بام افق نیز فراتر به کجاها
بین خونگریه، پیامآور خورشید صدا زد:
«میروی با جرس شوق، برادر! به کجاها؟»...
چه زبون است یزید و چه حقیر ابن زیادش
شهر را میکشد این خطبۀ محشر به کجاها...
📝 #محمدحسین_انصاری_نژاد
🌐 shereheyat.ir/node/4192
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
🔸حال نشانههای به کار رفته در شعر و فضای حاکم در شعر را با هم بررسی میکنیم.
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
بیت اول میتواند اشارهای شاعرانه به بیمار بودن امام سجاد علیهالسلام در شام غریبان داشته باشد.
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
بیت دوم میتواند دعا برای سلامتی حضرت باشد. علاوه بر اینکه اشارهای به مقام امامت دارد که طبق آنچه در روایت آمده اگر لحظهای امام بر روی زمین نباشد زمین اهلش را در خود فرو میبرد و هستی از بین میرود.
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
بیت سوم نیز حرف از صحت است که با بیماری حضرت مرتبط است. هرچند بهخاطر حضور واژههای دژم و نژند قابل استفاده در هیأت نباشد.
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در بیت چهارم کلمه خزان این ظرفیت را دارد که استعاره از قاتلان سیدالشهدا علیهالسلام باشد که پس از شهادت حضرت، دست به غارت خیمهها زدند و هرچه در خیمهها بود را به یغما بردند. در مصرع بعد دعا میکند که آسیبی از این آشوب به جان امام نرسد که جان عالم فدای او باد.
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
با توجه به زندگینامه حضرت، بیت پنجم میتواند اشاره به طعنههایی باشد که حضرت در کوفه و شام از دشمنان میشنیدند.
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو به جز جان او سپند مباد
در بیت ششم نیز واژه آتش، به تب داشتن حضرت در شام غریبان میتواند اشاره داشته باشد، علاوه بر اینکه شاید، تصویر در آتش بودن خیمهها را هم به نوعی برای مخاطب تداعی کند. شاعر دعا میکند دود این آتشی که دشمنان به راه انداختهاند در چشم خودشان رود و نتیجه این سوء رفتار به خودشان بازگردد.
🔹پیداست که نشانههای «طبیبان، سلامت، صحت، خزان، یغما، طعنه و آتش» به همراه فضای کلی شعر، حال و هوای شام غریبان را در شعر حاکم کردهاند. مضاف بر این مطلب، سیر شعر که با مدح آغاز میشود و به مرثیه ختم میشود، کاملا با فضای شعر مناسب اجرا در هیأت همخوانی دارد.
مهم نیست که حافظ هنگام سرودن این شعر نیمنگاهی به ماجرای شام غریبان و امام سجاد علیهالسلام داشته است یا نه، مهم این است که یک ستایشگر با کمی دقت میتواند شعر را در مرثیه ایشان اجرا کند. بیشک اجرای شعر عاشقانه حافظ در مرثیه این امام بزرگوار، برای مخاطب بسیار جذاب خواهد بود و احساس او را به شدت تحت تأثیر قرار خواهد داد.
✍🏻 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/5176
✅ @ShereHeyat
💠 عصر شعر #سوگواره_رضوی
🔸 با حضور شاعران استان قزوین
👈 زمان: چهارشنبه ۱۴ مهرماه ساعت ۱۶
صحن منور امامزاده حسین علیه السلام
✔ حضور برای عموم با رعایت پروتکل های بهداشتی بلامانع می باشد.
منتظر حضور گرمابخش شما هستیم.
@mkomeit
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#مسمط
🔹ماهِ شبزندهدار🔹
چه خبر شد که راه بندان است
کوچه کوچه پر از غزلخوان است
همه انگشتها به دندان است
ماه روی حسن نمایان است
سبز مثل بهار میآید
با فقیران نشسته روی حصیر
برکت میدهد به نان و پنیر
به نگاهش دل یتیم، اسیر
سفره پهن و چه فرق اینکه فقیر
از کدامین دیار میآید
باز تا بخششی دوباره کند
اهل آن نیست استخاره کند
سنگ را مهر او ستاره کند
به همین ابر اگر اشاره کند
ابر پروانهوار میآید
مثل آیینه است آیینش
رمضان الکریم مسکینش
شمس از سکههای زرینش
سائل خندههای شیرینش
به امید انار میآید
دلشکستهست از زمانۀ خود
تکیه داده به نخل خانۀ خود
غرق در شور بیکرانۀ خود
دارد از خلوت شبانۀ خود
ماه شبزندهدار میآید
هرچه دِرهم تَصَدُّق سر او
فتنه برخاست پای منبر او
زرهش هست یکه سنگر او
تک و تنهاست گرچه، لشکر او
به نظر بیشمار میآید
صلح یا جنگ، حکم حکم خداست
دور تا دور او نفاق و ریاست
در خروش نبرد، مرد کجاست؟
لشکرش هاله سیاهیهاست
از میان غبار میآید
خونجگر از کلام بعضیها
ناامید از مرام بعضیها
زهر خورد از طعام بعضیها
زخم خورد از سلام بعضیها
همچنان بردبار میآید
زخم اگر بشکفد به جامه صلح
یا که خونین شود عمامه صلح
مصلحت هست در ادامه صلح
دارد از پای عهدنامه صلح
با شکوه و وقار میآید
سینهاش رازدار سر مگوست
دین دنیاپرست بند به موست
دوست لفظی شبیه لفظ عدوست
از قعودی که صبر ریشه اوست
چه قیامی به بار میآید
حرف حق مرده، حرف نان مانده
در گلو باز استخوان مانده
ولی آن روی داستان مانده
مردی از نسل آسمان مانده
که سرانجام کار میآید
📝 #عباس_همتی
🌐 shereheyat.ir/node/1700
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit
#شعر_اخلاقی
#حدیث #رباعی
💠 #امام_رضا(علیهالسلام)
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللهَ فِي نِعَمِ اللهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تُنَفِّرُوهَا عَنْكُمْ بِمَعَاصِيهِ»
ای مردم به پاس نعمتهای الهی، تقوا پیشه کنید و نعمتها را با گناه و معصیت از خود مرانید.
📗عیون أخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۲، ص۱۶۹
🔹حفظ نعمتها🔹
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
با معصیت و جرم و نمکنشناسی
از خویش مران لطف خداوندی را
📝 #حسین_ابراهیمی
✅ @ShereHeyat
🆔 @mkomeit